بررسی و مقایسه تطبیقی ترجمه های مختلف رمان «همزاد»
«همزاد» رمانی کوتاه و مشهور از فئودور داستایفسکی بزرگ است که در سال 1846 در مجله ای روسی چاپ شد. در سال 1866 نیز، نسخه ای اصلاح شده از این رمان توسط نویسنده منتشر شد. این رمان یکی از آثار ادبی پیشرو در ژانر ادبیات روانشناسانه است که با زبان کمدی سیاه (طنز تلخ) و درون مایه ای فلسفی نوشته شده است. همزاد نثری ساده دارد و لحن گفتارهای این کتاب اغلب عامیانه است. رمان همزاد علارغم متن سادۀ آن، درون مایۀ شناختی، فلسفی و روانشناسانۀ بسیار عمیق و نمادینی دارد.
رمان همزاد با ترجمۀ ناصر موذن (نشر نگاه)
ناصر موذن از نویسندگان و مترجمان قدیمیِ دهه 50 و 60 بوده است. از او چند اثر تالیفی و ترجمه ای باقی مانده است که ترجمۀ رمان «همزاد» از فئودور داستایفسکی معروف ترین آنان است.
ترجمۀ ناصر موذن از رمان همزاد، قدیمی ترین ترجمۀ موجود از آن است که اولین چاپ آن، در سال 1367 و توسط نشر تندر منتشر شده است. این نسخه از رمان همزاد به صورت غیر مستقیم از ترجمۀ انگلیسیِ این اثر ترجمه شده است. بنابر همین موضوع، فاصله گرفتن متن ترجمه از نوشتار اصلی رمان همزاد مشهود است. زبان ترجمۀ تا حدی قدیمی است و لحن و سبک داستایفسکی به خوبی منتقل نشده است. پانویسی های این ترجمه نسبتا مناسب و مفید هستند. هیچگونه مقدمه، موخره یا تفسیری در این نسخه از ترجمه دیده نمی شود. کتاب حاضر در انتشارات نگاه به چاپ رسیده است.
رمان همزاد با ترجمۀ سروش حبیبی (نشر ماهی)
سروش حبیبی یکی از باسابقه ترین و بهترین مترجمان آثار روسی به فارسی است. از جمله ترجمه های خوب او می توان به رمان های «شب های روشن » و «ابله» از فئودور داستایفسکی و رمان های «جنگ و صلح» و «آناکارنینا» از لئو تالستوی اشاره کرد. سروش حبیبی علاوه بر تسلط بر زبان روسی، بر زبان های انگلیسی، فرانسوی و آلمانی نیز تسلط دارد.
اولین چاپ ترجمۀ سروش حبیبی از رمان «همزاد» در سال 1391 و توسط نشر ماهی منتشر شده است. سروش حبیبی این رمان را به صورت مستقیم از زبان روسی ترجمه کرده است. این ترجمه نیز، مانند دیگر ترجمه های سروش حبیبی از آثار روسی، از دقت و کیفیت بسیار بالایی برخوردار است. انتقال محتوا، لحن و سبک نوشتار داستایفسکی و شخصیت اصلی رمان بسیار عالی صورت گرفته است. زبان کتاب امروزی و اندکی ادبی است. به طور کلی این ترجمه از روانی و شیوایی بسیار بالایی نیز برخوردار است. سروش حبیبی برای این رمان پانویسی های متعددی نیز نوشته است که برای فهم بهتر برخی اصطلاحات و اشارات در متن، بسیار مفید است. در انتهای کتاب نیز مترجم موخره ای کوتاه برای رمان همزاد نوشته است.
رمان همزاد با ترجمۀ نسرین مجیدی (نشر روزگار)
نسرین مجیدی از مترجمان پرکار متون انگلیسی به فارسی در چند سال اخیر است. خانم مجیدی ترجمۀ بسیاری از آثار داستایفسکی را در کارنامه خود دارد که عبارتند از رمان های:
ترجمۀ نسرین مجیدی از رمان «همزاد» جدیدترین ترجمۀ موجود از آن می باشد که در سال 1393 و در انتشارات روزگار است. نسرین مجیدی این رمان را به صورت غیر مستقیم از ترجمۀ انگلیسی آن ترجمه کرده است. در این ترجمه، زبان بسیار ساده، روان و امروزی است اما، شاهد کم و کاستی هایی در ترجمه تعدادی از جملات هستیم. متن ترجمه تا حدی از نوشتۀ اصلی فاصله گرفته که به نوعی، ترجمۀ خانم مجیدی، ترجمه ای آزادتر محسوب می شود. انتقال لحن و سبک نویسنده نیز، متوسط رو به بالا می باشد. در این ترجمه هیچگونه پانویسی، مقدمه، موخره یا تفسیری دیده نمی شود که می توان این موضوع را، نکته ای بسیار منفی در ترجمۀ این اثر تلقی کرد.
بخشی از متن شش ترجمۀ مختلف رمان همزاد
ترجمۀ ناصر موذن:
«به نظر می آمد که هوا در تلاش برای بهتر شدن است. برف آبدار که تاکنون با پاره های درشت فرو می بارید، اندک اندک کاستی گرفت و نهایتا بند آمد. آسمان باز شد و اخترکی پرنور چشمک زد. اما زمین زیرپا خیس و گل آلود بود و هوا مرطوب و خفه مخصوصا. آقای گولیاد کین که به دشواری نفس تازه کرده بود هوا را چنین حس می کرد. پالتوش که خیس و سنگین شده بود احساس ناخوشایند گرما و رطوبت را بر سراپای او مستولی می ساخت، مادام که پاهای کرختش زیر سنگینی اندامش خم می شد رعشۀ تند و تب آلودی همۀ هیکلش را لرزاند. بر اثر خستگی مفرط عرقی سرد و بیمارگونه بر تنش جاری شد. در لحظه ای بدین پایه مقتضی کاملا فراموش کرد تا با عزم و تصمیم مرسوم خود جملۀ مورد علاقه اش را تکرار کند.»
ترجمۀ سروش حبیبی:
«به نظر می رسید که هوا می خواست بهتر شود. برف خیسی که تا آن زمان به شدت می بارید کم کم سبک تر می شد و عاقبت می شود گفت کاملا بند آمد. آسمان باز شد و چشمک چند ستاره هم جای جای در آن نظر را جلب می کرد. فقط راه گل و شل بود و هوا مرطوب و دم کرده، خاصه برای آقای گالیادکین که بی این دم هم با دشواری نفس می کشید. یک جور رطوبت گرم و نامطبوعی از پالتو خیس و سنگینش تمامی بدنش را فرا می گرفت و این سنگینی باری بود که پاهای بی نوا و دست او را می خواست فرو بشکند. یک جور تب و لرز با مورمور سوزان و گزنده ای بر همه ی اندام های او می دوید. به قدری شعیف شده بود که عرقی سرد، که نشان بیماری بود، از تنش می تراوید، و این تراوش با چنان عذابی همراه بود که آقای گالیادکین فراموش می کرد در این هنگام جمله ی دلبند خود را، که از قضا مناسب حال هم می بود، با ثبات و قاطعیتی خاص خود تکرار کند.»
ترجمۀ نسرین مجیدی:
«به نظر می رسید هوا رو به بهتر شدن است. برف سنگینی که تا آن لحظه می بارید قطع شد و ابرهای سیاه به کنار رفتند. ستارگان کوچک در این سو و آن سو می درخشیدند و چشمک می زدند. اما هنوز هوا مه آلود و نمناک و گرفته بود. مخصوصا برای آقای گولیادکین که به سختی نفس می کشید. بارانی اش خیس و سنگین شده بود و بخار و گرمای نامطلوبی را به جسم خسته ی او می فرستاد، پاهای خسته اش یارای کشیدن وزن بارانی را نداشت. سراپا درد بود و لرزش تب آلودی سراپایش را فراگرفته بود. عرق سرد ناشی از خستگی و درماندگی آزارش می داد. به حدی ناخوش بود که حتی جمله ی مورد علاقه اش که نشانه ی استواری و ایستادگی بود را فراموش کرده بود.»