logo
بررسی و مقایسه تطبیقی ترجمه ‌های مختلف رمان «بیچارگان»
4

بررسی و مقایسه تطبیقی ترجمه ‌های مختلف رمان «بیچارگان»

کتاب «بیچارگان» اولین رمان فئودور داستایفسکی است که در سال 1846 منتشر شد. نکراسوف، شاعر مشهور روسی، بعد از خواندن این رمان، از ظهور نیکلای گوگول تازه ای در ادبیات روسیه خبر داد. بیچارگان رمانی است که در همان ابتدا با استقبال بسیاری از منتقدان و مردم مواجه شد و برای اولین بار، نام داستایفسکی را بر زبان ها انداخت. این رمان به سبک نامه نگاری میان دو شخصیت اصلی آن نوشته شده است و زبان و درون مایه ای شیرین، عامیانه و ساده دارد.

 

رمان بیچارگان با ترجمۀ خشایار دیهیمی (نشر نی)

خشایار دیهیمی از مترجمان با سابقه و کهنه کار آثار ادبی و فلسفی است. دیهیمی از زبان انگلیسی به فارسی ترجمه می کند و تاکنون بیش از 100 اثر ترجمه شدۀ او چاپ شده است. دیهیمی از مشهورترین مترجمان ایرانی است که در کنار ترجمه، به انواع مختلف کارهای ادبی مانند ویراستاری و نقد نیز، مشغول است.

بلک فرایدی چی‌بخونم موبایل

خشایار دیهیمی رمان «بیچارگان» را از نسخۀ انگلیسی اثر ترجمه کرده است و آن را با سه ترجمۀ انگلیسی دیگر نیز تطبیق داده است. علارغم ترجمۀ غیر مستقیم، ترجمه نثری شیوا و روان دارد و تا حد امکان لحن و سبک نوشتار داستایفسکی حفظ شده است. از برخی اصطلاحات قدیمی تر (مانند مامَک) نیز، برای انتقال زبان عامیانه تر و سنتی برخی گفتگوها استفاده شده است. رمان بیچارگان متن و درون مایۀ ساده ای دارد و بنابراین، نیاز به پانویسی و ارائه توضیحات خاصی ندارد. اما آقای دیهیمی در برخی موارد با آوردن چند پانویسی، به خواننده در جهت درک بهتر رمان کمک کرده است. ترجمۀ آقای دیهیمی شامل هیچگونه مقدمه، موخره یا تفسیری نمی باشد و توسط انتشارات نی به چاپ رسیده است.

 

رمان بیچارگان با ترجمۀ نسرین مجیدی (نشر روزگار)

نسرین مجیدی از مترجمان پرکار متون انگلیسی به فارسی در چند سال اخیر است. خانم مجیدی ترجمۀ بسیاری از آثار داستایفسکی مانند رمان های «همزاد»، «یادداشت های زیرزمینی»، «جن زدگان»، «برادران کارامازوف» و «ابله» را در کارنامه دارد.

نسرین مجیدی رمان «بیچارگان» را از نسخۀ انگلیسی آن و به صورت غیرمستقیم ترجمه کرده است. ترجمۀ خانم مجیدی از نسخۀ انگلیسی رمان، نسبتا دقیق و مناسب است اما، مقداری از لحن و زبان عامیانه تر و سنتی ترِ شخصیت اصلی داستان فاصله گرفته است. کتاب نثری روان و امروزی دارد و نام لاتین اسامی خاصِ رمان، به صورت پانویسی در کتاب قید شده است. ترجمۀ خانم نسرین مجیدی نیز شامل هیچگونه مقدمه، موخره یا تفسیری نمی شود و در انتشارات روزگار به چاپ رسیده است.

 

رمان مردمان فرودست (بیچارگان) با ترجمۀ پرویز شهدی (نشر مجید)

پرویز شهدی از مترجمان خوب و باسابقۀ زبان فرانسه به فارسی می باشد. او در رشتۀ ادبیات تطبیقی در دانشگاه سوربن فرانسه تحصیل کرده است. پرویز شهدی تاکنون، آثار بزرگ بسیاری ، مانند مجموعه کامل آثار آلبر کامو و رمان «ابله» از داستایفسکی، را ترجمه کرده است.

ترجمۀ آقای پرویز شهدی از روی نسخۀ فرانسوی رمان و به صورت غیر مستقیم انجام شده است. متن این ترجمه نیز نسبتا دقیق و مناسب است. همانطور که از نام رمان مشخص است، با ترجمه ای اندکی ادبی تر مواجه هستیم. جدای قضاوت سلیقه ای، این ادبی تر بودن نوشتار به انسجام و انتقال بهتر لحن و سبک نوشتار نویسنده کمک کرده است. آقای شهدی نیز با نوشتن تعدادی پانویسی، به خواننده در فهم بهتر رمان کمک کرده است. این نسخه از رمان «مردمان فرودست (بیچارگان)» حاوی مقدمه ای بسیار از کوتاه از مترجم نیز می باشد و در انتشارات مجید به چاپ رسیده است.

 

رمان تیره بختان (بیچارگان) با ترجمۀ کاظم خلخالی (نشر چلچله)

ترجمۀ کاظم خلخالی از رمان «تیره بختان (بیچارگان)» جدیدترین ترجمۀ موجود از این کتاب است که اولین چاپ آن در سال 1399 و توسط انتشارات چلچله منتشر شده است.

ترجمۀ آقای خلخالی نیز به صورت غیر مستقیم انجام شده است. متن ترجمۀ این نسخه نسبتا روان است اما، دقت کافی و انتقال لحن مناسبی را، با توجه به جدیدتر بودن ترجمه و وجود ترجمه های قبلی، به خواننده ارائه نمی کند. این کتاب نیز هیچگونه مقدمه، موخره یا تفسیری ندارد.

 


 

بخشی از متن چهار ترجمۀ مختلف رمان بیچارگان

ترجمۀ خشایار دیهیمی:

«دیروز خوشبخت بودم _ بی اندازه و بیش از تصور خوشبخت بودم! چون، تو دخترک لجبازم، برای یک بار هم که شده، کاری را کردی که من خواسته بودم. شب، حدود ساعت هشت، بیدار شدم (مامکم، می دانی که بعد از انجام دادن کارهایم چقدر دوست دارم یکی دو ساعتی چرت بزنم.) شمعی پیدا کردم و دسته کاغذی برداشتم، و داشتم قلمم را می تراشیدم که یکدفعه تصادفا چشم بلند کردم _ و راست می گویم دلم از جا کنده شد! پس تو بالاخره فهمیده بودی این دل بیچارۀ من چه می خواهد! دیدم گوشۀ پردۀ پنجره ات را بالا زدی ای و به گلدان گل حنا بسته ای»

ترجمۀ نسرین مجیدی:

«دیشب خیلی خوشحال بودم و شایدم به حدی بود که غیرممکن به نظر می رسید! چون تو عزیز لجبازم، برای یکبار در زندگیت به دلخواه من رفتار کردی. ساعت هشت شب از خواب بیدار شدم. (عزیزم می دانی که بعد از کار چرتی می زنم.) رفتم و شمعی روشن کردم و کاغذهایم را بیرون آوردم. تازه داشتم قلمم را تمیز می کردم که اتفاقا سرم را بلند کردم و قلبم از جا کنده شد! پس تو فهمیده بودی که چه می خواهم و آرزوی قلب بیچاره ام چیست! درست همانطور که پیشنهاد کرده بودم گوشۀ پردۀ اطاقت را به گلدان حنا بسته بودی.»

ترجمۀ پرویز شهدی:

«دیروز خوشحال بودم، بی نهایت خوشحال، بیش از آن چه بتوان تصورش را کرد. برای اولین بار در زندگی تان، اگرچه خیلی لجباز هستید، به حرفم گوش کردید. دیشب ساعت هشت، بیدار شدم (اطلاع دارید، جانم. از اداره که بر می گردم دوست دارم یکی دو ساعتی کمی چرت بزنم)، شمعی روشن می کنم. کاغذها را آماده می گذارم. قلمم را می تراشم، بعد ناگهان به طور اتفاقی سرم را بلند می کنم _ قسم می خورم که قلبم در چنین شرایطی توی سینه ام از جا پرید! _ آن وقت در می یابید قلب بی نوای سالخورده ام، چی طلب می کند! می بینم بخشی از پردل پشت پنجره تان بالا می رود و به گوشه گلدان گل حنا می آویزد.»

ترجمۀ کاظم خلخالی:

«دیشب خیلی خوشحال بودم. بیش از اندازه خوشحال بودم! برای نخستین بار در زندگیتان، عزیز دلربای من، درست همان کاری را کردید که من می خواستم. ساعت هشت شب بود که بیدار شدم ( می دانید عزیزم که عادت دارم بعد از کار چرت کوتاهی بزنم). رفتم شمعی آوردم، کاغذهایم را مرتب کردم و داشتم قلمم را می تراشیدم که یک باره سرم را بلند کردم _ دلم سخت می تپید! سرانجام دانستید که من چه می خواهم و آرزوی این دل بیچاره ام چیست! درست همان طوری که گفته بودم گوشه پرده پنجره تان را به گلدان گل حنا گره زده بودید.»

بدون دیدگاه
  • هنوز دیدگاهی ارسال نشده است.