logo
بررسی و مقایسه تطبیقی ترجمه‌ های مختلف رمان «مرگ ایوان ایلیچ»
4

بررسی و مقایسه تطبیقی ترجمه‌ های مختلف رمان «مرگ ایوان ایلیچ»

کتاب «مرگ ایوان ایلیچ» رمانی کوتاه (ناولا) و شاهکار از لئون تالستوی (تولستوی) است که در سال 1886 منتشر شد. مرگ ایوان ایلیچ را، در کنار دو شاهکار دیگر تالستوی «آناکارنینا» و «جنگ و صلح» یکی از بهترین رمان های تاریخ ادبیات می دانند. این رمان کوتاه متنی ساده و خوش خوان اما درون مایه ای فلسفی، نمادین و لایه لایه دارد. موضوع کتاب همانطور که از نام آن پیداست، در مورد مرگ است. این کتاب در سبک رئالیسم و ژانر آن نیز درام و فلسفی است.

 

رمان مرگ ایوان ایلیچ با ترجمۀ صالح حسینی (نشر نیلوفر)

صالح حسینی یکی از مترجمین باسابقۀ ایرانی است که مدرک دکترای خود را در رشتۀ زبان انگلیسی از دانشگاه واشنگتن آمریکا گرفته است. حسینی در ترجمه سبک خاص خود را دارد. او در آثارش می کوشد تا متن، هر چه شاعرانه تر و از کلمات و توصیفات ادبی، غنی تر باشد. حسینی آثاری را از نویسندگان بزرگی همچون ویلیام فاکنر، داستایفسکی و جورج اورول ترجمه کرده است.

https://www.chibekhoonam.net/konkour1404-v1/

اولین چاپ ترجمۀ صالح حسینی از رمان «مرگ ایوان ایلیچ» در سال 1385 توسط انتشارات نیلوفر منتشر شده است. آقای حسینی این رمان را به صورت غیرمستقیم از زبان انگلیسی ترجمه کرده است. علارغم ترجمۀ غیر مستقیم، این نسخه از ترجمه از دقت خوبی برخودار است. زبان مورد استفاده برای این ترجمه ادبی تر و غنی تر است که این ویژگی، بنابر سلیقۀ شخصی، می تواند هم مثبت باشد هم منفی. متن ترجمه به طور کلی روان است و در خلال خواندن داستان، پانویسی های کم تعداد اما مفیدی به چشم می خورند. در انتهای این کتاب، مقدمه ای مفصل به نام «مرگ ایوان ایلیچ: حدیث مرگ و رستاخیز» توسط مترجم نوشته شده است که بسیار مفید و آموزنده است. همچنین، داستانی تمثیلیِ دیگری از نویسنده به نام «آخرین گل» نیز، توسط صالح حسینی ترجمه شده و به انتهای کتاب پیوست شده است.

 

رمان مرگ ایوان ایلیچ با ترجمۀ سروش حبیبی (نشر چشمه)

سروش حبیبی یکی از کهنه کار ترین و بهترین مترجمان آثار روسی به فارسی است. حبیبی ترجمه های بسیار خوبی از برخی از شاهکارهای ادبیات روسیه را در کارنامۀ ادبی خود دارد؛ مانند رمان های «شب های روشن» و «ابله» از داستایفسکی و «جنگ و صلح» و «آناکارنینا» از تالستوی. سروش حبیبی علاوه بر تسلط بر زبان روسی، بر زبان های انگلیسی، فرانسوی و آلمانی نیز تسلط دارد.

این نسخه از رمان «مرگ ایوان ایلیچ» توسط سروش حبیبی به صورت مستقیم از زبان روسی ترجمه شده است. اولین چاپ این ترجمه در سال 1389 و در انتشارات چشمه به چاپ رسیده است. ترجمۀ مستقیم آقای حبیبی از دقت بسیار بالایی برخوردار است و به دلیل تسلط مترجم بر زبان ادبی و اصطلاحات و تلفظ های روسی، شاهد ترجمۀ بسیار حرفه ای، روان و دلنشینی هستیم. در متن کتاب چندین پانویسی مشاهده می شود که برخی برای توضیح بیشتر اصطلاحات است و برخی دیگر، نام های لاتین اسامی خاص داستان است. در این نسخه از ترجمه هیچگونه مقدمه، موخره یا تفسیری مشاهده نمی شود.

 

رمان مرگ ایوان ایلیچ با ترجمۀ یوسف قنبر (نشر قطره)

ترجمۀ آقای یوسف قنبر از رمان «مرگ ایوان ایلیچ» به صورت غیر مستقیم از زبان انگلیسی صورت گرفته است. اولین چاپ این ترجمه نیز، در سال 1394 و توسط انتشارات قطره منتشر شده است. این نسخه از ترجمه از دقت نسبتا بالایی برخوردار است و متن آن، امروزی تر و روان است. از ویژگی مثبت این ترجمه نسبت به ترجمه های دیگر، دقت بالا در استفاده از علائم نگارشی و پانویسی های پر شمار مترجم برای فهم بهتر اصطلاحات است. در ابتدای کتاب نیز، پیشگفتاری کوتاه درباره نویسنده و آثارش نوشته شده است.

 


 

بخشی از متن سه ترجمۀ مختلف رمان مرگ ایوان ایلیچ

ترجمۀ صالح حسینی:

«در اتاق غذاخوری، قرارگاه ساعت محبوب ایوان ایلیچ که از عتیقه فروشی خریده بود، کشیش و تنی چند از آشنایان را که به قصد شرکت در مراسم آمده بودند دید و دختر ایوان ایلیچ را که جوان خوش برورویی بود به جا آورد. لباس عزا به تن داشت و اندام باریکش باریکتر از پیش می نمود. چهره گرفته و مصمم و بگویی نگویی خشم آلودی داشت و طوری به پیتر ایوانیچ تعظیم کرد که انگار تقصیر به نوعی گردن اوست. پشت سر دخترک مرد جوان ثروتمندی با همان چهره آزرده ایستاده بود و پیتر ایوانیچ او را هم که بازپرس دادگستری و به قرار مسموع نامزد دخترک بود می شناخت. با حالتی محزون به آنها تعظیم کرد و تا آمد به اتاق میت برود، از زیر پله هیکل پسر مدرسه رو ایوان ایلیچ، که ذره ای با پدرش مو نمی زد، پدیدار شد.»

ترجمۀ سروش حبیبی:

«پیوتر ایوانویچ در اتاق غذاخوری، که ساعتی به دیوارش آویخته بود _همان ساعتی که ایوان ایلیچ به خود می بالید که توانسته است از عتیقه فروشی بخرد _کشیش را دید و چند نفری از آشنایان را، که برای شرکت در مراسم نماز میت آمده بودند و نیز دختر خانم بسیار زیبایی را که می شناخت و دختر ایوان ایلیچ بود. این دختر خانم سراپا سیاه پوش بود و کمرش که در حال عادی هم بسیار باریک بود در این لباس باریک تر می نمود. سیمایش غمگین بود و مصمم و اندکی خشم آلود. سری به پیوتر ایوانویچ فرود آورد اما چنان با سردی که گفتی از پیوتر ایوانویچ خطایی سر زده است. پشت سر این دختر خانم جوانی ایستاده بود که پیوتر ایوانویچ می شناخت و می دانست که بازپرس و بسیار ثروتمند است و از قرار معلوم نامزد او بود. او نیز مثل دختر اوقاتش تلخ بود. پیوتر ایوانویچ با افسردگی به آن ها کرنشی کرد و می خواست به اتاقی که تابوت در آن بود برود که نوجوانی که شاگرد دبیرستان بود از زیر پلکان بیرون آمد. این نوجوان پسر ایوان ایلیچ بود و مثل سیبی که با مرحوم پدرش دو نیم کرده باشند.»

ترجمۀ یوسف قنبر:

«در اتاق غذاخوری، جایی که ساعتی قرار داشت که ایوان ایلیچ از مغازۀ عتیقه فروشی ای خریده بود و خیلی هم به آن علاقه مند بود، پیتر ایوانوویچ به کشیش و چند آشنایی که برای شرکت در مراسم آمده بودند، برخورد و دختر ایوان ایوان ایلیچ را که دوشیزه ای زیبا بود، باز شناخت. او سیاه پوشیده بود و اندام لاغرش از همیشه لاغرتر به نظر می رسید. صورتش اندوهگین و مصمم و تقریبا خشمگین بود. طوری به پیتر ایوانوویچ کرنش کرد که گویی او را به دلیلی مقصر قلمداد می کند. پشت سر او مرد جوانی با همان حالت رنجش ایستاده بود. پیتر ایوانوویچ او را می شناخت؛ او بازپرسی ثروتمند و از قرار معلوم نامزد دختر ایوان ایلیچ بود. پیتر ایوانوویچ با غم و اندوه به آن ها تعظیم کرد و داشت به اتاق متوفی می رفت که صورت پسر ایوان ایلیچ که دانش آموز بود و شباهت زیادی به پدرش داشت، از زیر راه پلی ظاهر شد.»

بدون دیدگاه
  • هنوز دیدگاهی ارسال نشده است.