بررسی و مقایسه تطبیقی ترجمه های مختلف رمان «مسخ»
کتاب «مسخ» داستانی کوتاه (ناولا) و شاهکاری از فرانتس کافکا است که در سال 1915 منتشر شد. مسخ کافکا را می توان مشهورترین اثر این نویسندۀ بزرگ دانست. مسخ داستانی در سبک های ادبی سورئالیسم و اگزیستانسیالیسم است که فضایی سیاه آن را همراهی می کند. می توان این داستان را در قالب ژانرهای گروتسک و فانتزیِ سیاه جا داد. زبان داستان نسبتا ساده است اما به دلیل نمادین و تا حدی گنگ بودن فضای داستان، خواندن آن اندکی دقت و تمرکز بیشتری را نسبت به حالت عادی طلب می کند.
رمان مسخ با ترجمۀ صادق هدایت (نشر نگاه، مجید، جامی)
صادق هدایت یکی از نامدارترین نویسندگان معاصر ایرانی بود که چندین اثر بزرگ را نیز ترجمه کرده است. از جمله آثار ترجمه شده از صادق هدایت می توان به داستان «گروه محکومین» از کافکا و «تمشک تیغ دار» از آنتوان چخوف اشاره کرد.
صادق هدایت رمان «مسخ» را به صورت غیر مستقیم و از زبان فرانسوی ترجمه کرده است. با وجود ترجمۀ غیر مستقیم، به محتوا و لحن داستان لطمۀ خاصی وارد نشده است. در برخی موارد، انحرافاتی از متن اصلیِ داستان مشاهده می شود ولی به طور کلی، جدای اندکی قدیمی بودن زبان ، شاهد ترجمه ای روان نسبت به سال ترجمۀ آن هستیم. این داستان نیازمند پانویسی خاصی نیست و در این نسخه نیز پانویسی مشاهده نمی شود. علارغم نمادین و لایه لایه بودن داستان، هیچگونه مقدمه، موخره یا تفسیری در این نسخه از رمان وجود ندارد.
رمان مسخ با ترجمۀ فرزانه طاهری (نشر نیلوفر)
فرزانه طاهری یکی از مترجمان و ویراستاران خوب ایرانی است که ترجمۀ آثار بزرگی مانند «خانم دلوی» از ویرجینیا وولف و «پطرزبورگ» از آندری بیه لی را در کارنامه دارد. فرزانه طاهری همسر هوشنگ گلشیری بود و پس از فوت گلشیری مدیر بنیاد هوشنگ گلشیری نیز شد.
کتاب مسخ ترجمه شده توسط خانم طاهری دو نسخۀ متفاوت دارد که هر دو توسط نشر نیلوفر به چاپ رسیده اند. یکی از آن ها «مسخ و درباره مسخ» نام دارد که حاوی دو مقاله از ولادیمیر ناباکوف است که راجع به کافکا و مسخ نوشته شده اند. این نسخه از داستان، از زبان انگلیسی ترجمه شده است. کتاب دیگر، «مسخ، نسخۀ انتقادی نورتن» نام دارد. این نسخه از روی متن اصلی داستان و از زبان آلمانی ترجمه شده است. در این کتاب نیز شاهد تعداد بسیاری از مقالات انتقادی و تحلیلی راجع به زوایای مختلف نثر و محتوای داستان مسخ هستیم. همچنین نسخه دوم، پانویسی های بسیار زیاد و مفیدی دارد. هر دو نسخه دارای ترجمه ای دقیق و بسیار خوبی هستند؛ که البته نسخۀ ترجمه مستقیم به نسبت پخته تر و دقیق تر است.
رمان مسخ با ترجمۀ علی اصغر حداد (نشر ماهی)
علی اصغر حداد از مترجمان با سابقه و خوب آثار ادبی آلمانی زبان به فارسی است. او تاکنون آثار بسیاری را از نویسندگان بزرگی همچون فرانتس کافکا، پتر هاندکه، آرتور شنیتسلر و هرمان هسه را ترجمه کرده است. علی اصغر حداد مدرک کارشناسی ارشد خود را در رشتۀ جامعه شناسی در دانشگاه برلین اخذ کرده است.
آقای حداد کتاب «مسخ» را از روی نسخه آلمانی و به صورت مستقیم ترجمه کرده است. این ترجمه به نسبت بسیار جدید است و تاریخ اولین چاپ آن به سال 1396 و انتشارات ماهی بر می گردد. در این نسخه از کتاب، داستان های دیگری از کافکا نیز آورده شده اند که عبارتند از: در سرزمین محکومان، گزارشی به فرهنگستان، هنرمند گرسنگی و لانه. ترجمۀ علی اصغر حداد از کیفیت و دقت بسیار بالایی برخوردار است. در این ترجمه لحن کافکا به خوبی منتقل شده و تا حدی، نسبت به ترجمه فرزانه طاهری روان تر است. این نسخه نیز دارای پانویسی خاصی نمی باشد و همچنین، مقدمه، موخره یا تفسیری نیز در آن به چشم نمی خورد.
رمان مسخ با ترجمۀ کامل روزدار (نشر اشاره)
ترجمۀ کامل روزدار یکی از جدیدترین ترجمه های موجود از داستان «مسخ» است که به صورت غیر مستقیم و از زبانی غیر از آلمانی ترجمه شده است. علی رغم وجود ترجمۀ های بسیار دقیق از کتاب مسخ، شاهد ترجمه ای با زبانی تا حدی دور از لحن و سبک کافکا هستیم. متن ترجمه در برخی موارد از نوشتار اصلی کافکا فاصله گرفته اما از روانی خوبی برخوردار است. این نسخه نیز دارای پانویسی نمی باشد. همچنین، متن تحلیلیِ بسیار مفصل و مفیدی، از مترجم، در انتهای کتاب نوشته شده است. این نسخه از کتاب مسخ در انتشارات اشاره به چاپ رسیده است.
بخشی از متن چهار ترجمۀ مختلف رمان مسخ
ترجمۀ صادق هدایت:
«یک روز صبح، همین که گره گوار سامسا از خواب آشفته ای پرید، در رختخواب خود به حشره تمام عیار عجیبی مبدل شده بود. به پشت خوابیده و تنش ماننده زره سخت شده بود. سرش را که بلند کرد، ملتفت شد که شکم شهوه ای گنبدمانندی دارد که رویش را رگه هایی به شکل کمان تقسیم بندی کرده است. لحاف که به زحمت بالای شکمش بند شده بود، نزدیک بود به کلی بیفتد و پاهای او که به طرز رقت آوری برای تنه اش نازک می نمود، جلوی چشمش پیچ و تاب می خورد.»
ترجمۀ فرزانه طاهری:
«یک روز صبح وقتی گرگور زامزا از خواب های آشفته بیدار شد، دید که در تختخوابش به حشره ای غول پیکر تبدیل شده است. بر پشتِ به سختیِ زره اش خوابیده بود، و سرش را کمی بلند کرد، شکم قهوه ای طاق ضربی شکل خود را دید که با کمان هایی به چند بخش تقسیم شده بود و رواندازش که کم مانده بود به کلی از رویش بلغزد به سختی بر بالای آن گنبد مانده بود. پاهای بی شمارش، با نازکی رقت انگیزشان در قیاس با تنه اش، درمانده در برابر چشمانش می لولیدند.»
ترجمۀ علی اصغر حداد:
«یک روز صبح وقتی گرگور زامزا از خوابی آشفته به خود آمد، دید در تختخواب خود به حشره ای بزرگ تبدیل شده است. بر پشت سخت و زره مانندش افتاده بود؛ و اگر سر را کمی بالا می گرفت، شکم برآمده و قهوه ای رنگ خود را می دید که لایه هایی از پوست خشکیده و کمانی شکل، آن را به چند قسمت تقسیم می کرد. رواندازی که روی شکمش به سختی بند بود، هر لحظه امکان داشت بسُرد و پایین بیفتد. پاهای پرشمارش که در مقایسه با جثه اش نحیف و لاغر می نموند، لرزان و ناتوان در برابر چشمانش پرپر می زدند.»
ترجمۀ کامل روزدار:
«یک روز صبح، وقتی گرگور زامزا از خوابی آشفته بیدار شد، دید که در رختخوابش به حشره ای وحشتناک مبدل شده است. او که بر پشت سخت و زره گونه اش خوابیده بود، وقتی سرش را کمی بلند کرد، شکم قهوه ای گنبدگونه خود را دید که به قسمت های زمختی به شکل یک کمان تقسیم می شد، و لحافش که به زحمت روی شکمش بند بود، نزدیک بود از رویش بیافتد. پاهای فراوانش در مقایسه با حجم باقی بدنش به طرزی رقت انگیز باریک و لاغر بودند و بی اختیار در برابر چشمانش پیچ و تاب می خوردند.»