نقد و بررسی
آفتاب پرست ها
«آفتاب پرست ها» یکی از مشهورترین رمان های ژوزه ادوآردو آگوآلوسا است که در سال 2004 منتشر شد. ژوزه ادوآردو آگوآلوسا خبرنگار و نویسندۀ جوان و مشهور آنگولایی-پرتغالی است که در پایتخت کشور پرتغال، لیسبون، رشته های کشاورزی و فرهنگ عامه را خوانده است. او به زبان پرتغالی می نویسد و اکثر آثار داستانی خود، در فضای کشور آنگولا اتفاق می افتد. آثار او در سراسر دنیا مورد استقبال عموم قرار گرفته و به بیست و پنج زبان مختلف دنیا ترجمه شده است. مهدی غبرائی، آگوآلوسا را از لحاظ زیباییِ آثار ادبی با فرناندو پسوآ، نویسندۀ پرتغالی، و خورخه لوئیس بورخس، نویسندۀ آرژانتینی مقایسه کرده است.
رمان «فرضیه فراگیر فراموشی» از آگوآلوسا در سال 2016 در لیست نهایی نامزدی دریافت جایزۀ ادبی بوکر قرار گرفت و جایزۀ بین المللی ادبیات دوبلین در سال 2017 را نیز برای نویسنده اش به ارمغان آورد. بهترین توصیف از سبک نگارشی آگوآلوسا را می توان این جملات از منتقدان دانست:
«آثاری ادبی که پیوندی بین تاریخ و ادبیات داستان فراهم می آورد، بین اتفاقاتی که در گذشته افتاده و اتفاقاتی که احتمال وجود آن ها وجود داشته است.»
«آگوآلوسا سعی می کند تا لحظه ای را که تاریخ تبدیل به ادبیات داستانی می شود را تسخیر کند، تا به ما نشان دهد که چگونه با استفاده از دیدگاه منحصر به فرد و خارق العاده، خلاقیّت ادبی بر مسائل تاریخی چیره می شود.»
«آگوآلوسا در آثارش به مخاطب مدارکی تاریخی ارائه می دهد و این نه فقط برای ارائه وقایع تاریخی بلکه، برای زنده کردن شخصیت های داستانی اش است، و این تنها به وسیله استعداد خاص ادبی او میسّر می شود.»
کتاب آفتاب پرست ها نیز از قاعدۀ این توصیفات خارج نیست. در رمان آفتاب پرست ها، یک مارمولک راوی داستان است! به گفتۀ مترجم، از زمان کتاب «مسخ» نوشتۀ فرانتس کافکا و شخصیت سوسک شدۀ گرگور سامسا، چنین راویِ غیر انسانی خوبی نداشتیم. آگوآلوسا با خلق راوی غیرانسان و بررسی داستان و شخصیت های انسانیِ داستان از دیدگاه خونسرد و بی طرفانه او، روایتی بکر و بسیار جذابی را به مخاطب ارائه می دهد.
این مارمولک خود قصه و پیشینیه ای دارد که طیِ فلش بک (بازگشت به گذشته) هایی، خواننده متوجه می شود که او قبلا انسان بوده و بعد از مرگ به صورت مارمولک درآمده است. در کنار داستان فرعی زندگی مارمولک، روایت زندگی کنونیِ مارمولک با خانه و داستان زندگی «فلیکس ونتورا»، زالِ آنگولایی که تفاوت ظاهری اش او را از مردمانش جدا می کند، گره خورده است.
مارمولک از روی دیوارهای خانۀ نیمه متروک ونتورا به روایت زندگی او می پردازد و در این حین، متوجه می شویم که ونتورا، با تخصص بسیار بالا در زمینۀ تاریخ، به جعل هویت اشخاصی که به او رجوع می کنند مشغول است: وزیر دولت، مامور امنیتی و یک عکاس خارجی. مشتری های ونتورا افراد خاصی هستند زیرا که او عملی متفاوت از جعل هویت معمولی انجام می دهد؛ او برای افراد پیشینه و شجره نامۀ معتبری می سازد که نشان دهد آن ها از خانواده ای اصیل آمده اند.
داستان کتاب از جایی شروع به اوج می کند که مارمولک از تنهایی وجودی و واقعی فلیکس ونتورا و تناقضی هویتی که در او به وجود آمده است روایت می کند. او که در مجموع فردی خوب و پاکدل است، نمی تواند هویت جدیدی را که برای مشتریان اش می سازد را به راحتی بپذیرد و این موضوع موجب کلنجارهای درونی ای در او می شود که اتفاقات قابل تاملی را در رمان رقم می زند.
کتاب آفتاب پرست ها توسط مهدی غبرائی به فارسی برگردانده شده و در انتشارات چشمه به چاپ رسیده است. از جمله دیگر آثار ترجمه شده از ادوآردو آگوآلوسا می توان به رمان های «فرضیۀ فراگیر فراموشی» و «خواب دیدگان بی اختیار» اشاره کرد که هر دو اثر توسط مهدی غبرایی ترجمه شده و انتشارات نیلوفر آن ها را چاپ کرده است. مهدی غبرایی از جمله مترجمان با سابقه و پرکار ایرانی است که ترجمۀ آثاری همچون «طاقت زندگی و مرگم نیست» نوشتۀ مو یان، «زن در ریگ روان» نوشتۀ کوبو آبه و «هرگز ترکم مکن» نوشتۀ کازوئو ایشی گورو را در کارنامه ادبی خود دارد.
در بخش هایی از کتاب آفتاب پرست ها می خوانیم:
به من گفت چند روز پیش در ضیافت ناهاری به مناسبت رونمایی رمان یک نویسندۀ آوارۀ آنگولایی شرکت کرده. شخصیت ناخوشایندی داشت، از لحاظ حرفه یی خشمگین، که بیشتر خط مشی کارش را در خارج ساخته بود و هراس های ملی ما را به خوانندگان اروپایی می فروخت. فلاکت همیشه در کشورهای ثروتمند خریدار دارد.
واقعیت دردناک و ناقص است. همین است که هست، و این طور است که آن را از رؤیا تمیز می دهیم. وقتی چیزی خیلی شیرین و دوست داشتنی باشد، خیال می کنیم خواب و رؤیاست و خودمان را وشگون می گیریم تا مطمئن شویم خواب نمی بینیم ــ اگر دردمان آمد، معلوم می شود خواب نیستیم. واقعیت، حتا در آن لحظاتی که شاید به نظرمان رؤیا باشد، می تواند به ما لطمه بزند. می توانی هر چه را که در دنیا وجود دارد توی کتاب ها پیدا کنی ــ گاهی با رنگ های واقعی تر و خالی از درد واقعیِ هر چه واقعاً وجود دارد.
فریاد زد: «حرفه ام دروغ گفتن است. شادمانه دروغ می گویم! ادبیات تنها نوعی مجال است برای دروغ گوی حقیقی تا به نوعی پذیرش اجتماعی دست یابد.» بعد با متانت بیشتر- صدا را پایین آورد و- افزود فرق اصلی بین دیکتاتوری و دموکراسی این است که در اولی فقط یک حقیقت وجود دارد، حقیقتی که قدرت حاکم تحمیل می کند، حال آن که در کشورهای آزاد هرکس حق دارد از برداشت خود از حوادث دفاع کند. گفت حقیقت خرافات است.
زمانی یکی به من گفت، تو ماجراجویی و بس. این را با نفرت گفت، انگار توی صورتم تف می کرد. راستش خیال می کنم حق با اوست. من دنبال ماجرا می گردم، یا بهتر بگویم، دنبال چیزهایی غیرمنتظره، هرچیزی که مرا از ملال برهاند، به همان نحو که بعضی ها به الکل یا قمار رو می آورند. این هم یک جور اعتیاد است.
مفید بود؟
1
0
بیشتر
کمتر