نقد و بررسی
النور و پارک
رمان «النور و پارک»، اثری درخشان در ژانر عاشقانه و رمانتیک است. این کتاب که با محوریت عشق اول و تمام زیبایی هایش نگارش شده است، توسط نویسنده محبوب رمانهای نوجوان و بزرگسال و برنده جایزه مایکل ال پرینتز در سال 2014، رینبو راول به رشته تحریر درآمده است.
النور و پارک اولین اثر نویسنده اش برای بزرگسالان جوان است که در سال 2012 راهی بازار کتاب شد و تحسین و تجمید منتقدان و خوانندگان را برانگیخت. به طوری که جان گرین، نویسنده مشهور آمریکایی و خالق کتاب «خطا در ستارههای بخت ما» درباره این کتاب میگوید: «النور و پارک، نه تنها به من یادآوری کرد که جوانی و عاشق یک دختر بودن چگونه است، بلکه به من یادآوری کرد که جوان بودن و عاشق یک کتاب بودن چگونه است.»
این اثر درخشان رینبو راول توانست جایزه افتخاری مایکل ال پرینتر را از انجمن کتابخانه آمریکا دریافت کند. این انجمن النور و پارک را «تصویری صادقانه و دلخراش از عشق ناقص اما فراموشنشدنی» توصیف کرد. نیویورک تایمز نیز این کتاب را تحسین کرد و آنرا جزء یکی از 7 کتاب مورد توجه نوجوانان در سال 2013 برشمرد.
شبکه رادیویی NPR ضمن تمجید از کتاب بیان کرد: «النور و پارک، هیجان ناب و درونی دوران دبیرستان را به تصویر می کشد، اما هرگز فراموش نمی کند که این احساسات واقعی و مهم هستند.» از دیگر افتخارات این کتاب میتوان به کتاب سال نوجوان آمازون و ده کتاب برتر سال و بهترین کتاب بزرگسال جوان سال به انتخاب گودریدز اشاره کرد.
اثر مذکور در ایران نیز توسط انتشارات مختلفی چاپ شده است و یکی از بهترین نمونههای فارسی کتاب را انتشارات میلکان، با ترجمه روان و سلیس خانم «سمانه پرهیزگاری» راهی بازار کتاب کردهاست. النور و پارک در ایران نیز مورد توجه خوانندگان قرار گرفت و 12 بار تجدید چاپ شد.
محصولات مرتبط: سری کتاب های هری پاتر
خلاصه ی کتاب النور و پارک
النور دختری است با موهای قرمز فرفری، کمی چاق و البته با تیپ و ظاهری عجیب. از آن دسته دخترها که معمولا با دیدنشان یا از آنها دوری میکنید و یا اینکه مسخره شان میکنید. پارک در عوض پسری دورگه آمریکایی-کرهای است، از خانوادهای آرام و ثروتمند. با تیپ و ظاهری معمولی و شبیه همه.
النور مدرسهاش را به تازگی تغییر داده است و اکنون باید به مدرسه جدید برود. او در بدو ورود به سرویس مدرسه دچار تمسخر سایرین قرار میگیرد و به دلیل ظاهرش که برای دیگران عجیب است، به شدت خجالت میکشد و هیچکس حاضر نمیشود به او جایی برای نشستن تعارف کند.
در این میان تنها پارک اجازه میدهد النور در صندلی کنارش بنشیند. در روزهای اول هیچ دیالوگی بین النور و پارک رد و بدل نمیشود، اما کمکم به واسطه کتابهای کُمیکی که پارک میخواند، پلی بین این دو نوجوان برقرار میشود و کتابهای کمیک و موسیقی دریچه رابطه زیبای عاشقانه آنها را میگشاید.
النور و پارک رمانی برای نوجوانان
نویسنده برای نگارش کتاب النور و پارک از زاویه دید سوم شخص استفاده کرده است و نحوه روایتش به شکل یکی در میان به یکی از شخصیتهای اصلی یعنی النور یا پارک میپردازد. در نگارش کتاب از شیوه روایت مدور استفاده شده است، یعنی پایان کتاب در همان صفحات اول بیان شده و سپس داستان آغاز میشود تا نهایتاً به نقطه پایان برسد.
از آنجایی که کتاب پیرامون دو شخصیت نوجوان و عشق زیبای میان آنهاست، چالشها و موضوعاتی که دو شخصیت اصلی با آنها روبرو میشوند، کاملا ملموس و قابل درک برای خواننده نوجوان است و از آنجایی که فضای توصیف شده در داستان حس و حال پرنشاط و جوان پسندی دارد، به مذاق مخاطب بزرگسال هم خوش میآید. شخصیتهای النور و پارک به خوبی توسط نویسنده پردازش شده است. این دو نوجوان به طرز زیبایی مکمل یکدیگرند و شخصیت یکدیگر را تکمیل میکنند.
نویسنده در توصیف کیفیت رابطه عاشقانه میان آن دو به شدت ظریف عمل کردهاست، به گونهای که نه آنقدر شتاب زده مسائل را پیش برده که برای خواننده غیرقابل درک باشد، نه آنقدر تعلیق ایجاد کرده که محتوای کتاب کسالت بار شود. بلکه با پیشروی اتفاقات، درست در جای مناسب شان و خلق اثری با تعلیق و نقطه اوج مناسب هنرش را در خلق داستان به رخ کشیدهاست.
همانطور که پیشتر به آن اشاره شد، النور و پارک رمانی است که با هدف نوجوان نوشته شده و در آن به بسیاری از چالشها و مشکلات نوجوانان امروزی به طور نامحسوس پرداخته شدهاست. برای مثال چگونگی تصویرذهنی نوجوانان امروز در مورد خودشان، مواجهه با مسائلی مثل چاقی یا فقر، خشونت خانگی و تاثیر آن در زندگی آینده قربانیانش، زورگویی و قلدری در مدارس و… .
در مورد پایان بندی کتاب نمیتوان گفت کاملا شاد است و مانند قصه های قدیمی مادربزرگها، با خوشبخت شدن همه و سالها زندگی طولانی زوج خوشبخت با هم به اتمام میرسد، بلکه پایان بندی کتاب مانند اکثر کتابهای امروزی به واقعیت نزدیک است و یک پایان منطقی زیبا را برای کتاب رقم زدهاست.
رینبو راول نویسنده ی رمان النور و پارک
نویسنده کتاب النور و پارک در سالهای ۱۹۹۵ تا ۲۰۱۲ به عنوان ستوننویس و مسئول تبلیغات یک روزنامه فعالیت میکرد. او پس از ترک این شغل در یک شرکت تبلیغاتی مشغول به کار شد و همزمان روی نوشتن اولین رمانش النور و پارک کار میکرد.
رینبو راول در سال 2012 توانست این کتاب را به چاپ برساند و با استقبال گسترده خوانندگان مواجه شود. همچنین در سال ۲۰۱۴ موفق به کسب جایزه مایک ال پرینتر شد و جایگاهش را بهعنوان نویسنده رمان نوجوان و بزرگسال تثبیت کرد. از آثار او میتوان به «تلفن ثابت»، «طرفداری»، «چیزی که عشق واقعی به من داد» و… اشاره کرد.
بهترین ترجمه ی کتاب النور و پارک
در ایران انتشارات میلکان این اثر زیبا را به چاپ رسانده و خانم سمانه پرهیزکاری با قلم روان خود آن را ترجمه کرده است. وی که از مترجمان پرکار و ماهر این حرفه است، ترجمه آثاری چون «همه باید فمینیست باشیم»، «جنگجوی عشق»، «محکم در آغوشم بگیر»، «اوضاع خیلی خراب است» و… را در کارنامه دارد. تصویرگری کتاب اگرچه ساده است، اما زیباست و با محتوای کتاب تناسب دارد.
جملات زیبای رمان النور و پارک
پارک سریع رفت دستشویی. او امیدوار بود با پدر یا مادرش رو به رو نشود تا او را تنها بگذارند. بعد به اتاق برگشت و ساعت را نگاه کرد، هشت دقیقه دیگر مانده بود. یک نوار ضبط صوت گذاشت و شلوار راحتی و تیشرتش را عوض کرد. بعد به النور زنگ زد. النورگفت:«هنوز پونزده دقیقه نشده.»
«نتونستم صبر کنم. تو ازم خواستی بهت زنگ بزنم…»
النور که صدایش صافتر شده بود گفت:«نه»
«برادرت هنوز خوابه؟»
«آره»
«کجایی الان؟»
«منظورت اینه که کجای خونهام؟»
«آره، کجا؟»
النور با صدایی لطیفتر پرسید:«چرا میپرسی؟»
پارک اوقات تلخی کرد و گفت:«چون دارم به تو فکر میکنم، چون میخوام حس کنم کنارتم. چرا همهچی رو انقدر سخت میکنی؟»
هر روز از زمانی که النور او را به خودآگاهی رسانده بود، لحظاتی که میدید کسانی با هم صحبت میکنند و مطمئن بود موضوع صحبتش آنهایند. لحظات ناخوشایندی در اتوبوس که مطمئن بود، همه به آنها میخندند و در این لحظات، پارک به پس زدن النور فکر میکرد. نه اینکه با او به هم بزند، به نظر نمیرسد که این عبارت در حال حاضر معنا داشته باشد. فقط… فقط اینکه آرام آرام از او فاصله بگیرد و ۱۵ سانت فاصله بینشان را دوباره ایجاد کند.
پارک به این موضوع فکر میکرد، اما فقط تا وقتی که النور را میدید… مهم نبود کجا…توی کلاس، پشت میز، توی اتوبوس که منتظر او بود، وقتی تنها توی کافه کتاب میخواند، هر وقت که النور را میدید نمیتوانست به پس زدن او فکر کند، اصلا نمیتوانست به هیچ چیز دیگری فکر کند. جز… جز لمس کردن او. جز هر کاری که میتوانست -یا باید- انجام میداد تا النور را خوشحال میکرد.
میخواست توی چشمهای النور نگاه کند، ولی در این شرایط کار سختی بود .او آرام گفت :«النور…» النورسرش را تکان داد. پارک گفت:«دوست دارم.» النور سرش را بلند کرد، چشمهایش سیاه و درخشان بودند، بعد نگاهش را برگرداند. النور گفت:«میدونم.»
مفید بود؟
0
0
بیشتر
کمتر