تریستان و ایزوت
تریستان و ایزوت در یک نگاه
:- ادبیات کهن فرانسه
- اثری شبیه و تقریبا معادل با منظومۀ ویس و رامین
- داستانی در ژانر رمانتیک سلحشوری
- روایتی تراژیک و حماسی از عشقی ممنوعه
تریستان و ایزوت
تریستان و ایزوت شاهکاری کلاسیک از ژوزف بدیه است که در سال 1900 به صورت نثر منتشر شد. ژوزف بدیه نویسنده و تاریخ دان فرانسوی بود که چندین متن قرون وسطایی اروپایی را به زبان فرانسوی بازنویسی کرد. تریستان و ایزوت نیز یکی از این نمونه آثار بوده که در واقع، توسط بدیه به فرانسوی بازنویسی شد.
تریستان و ایزوت در واقع روایتی کهن و قدیمی است که تاریخ اولین نوشته های مربوط به آن را، سال 1150 تخمین می زنند. قدیمی ترین اثر از این منظومه زیبا به شاعری به نام برول و سال 1150 بر می گردد که آن را به نظم سرود و اندکی بعد، شاعری دیگری به نام توماس نیز ان را به صورت نظم نوشت.
داستان جذاب تریستان و ایزوت از جمله زیباترین سرگذشت های عاشقانه است که از قرن ها پیش تاکنون مایۀ کار شاعران، نقاشان و نویسندگان بزرگی در سراسر دنیا قرار گرفته است. به عنوام مثال ریچارد واگنر، موسیقی دان بزرگ آلمانی، داستان تریستان و ایزوت را زمینۀ یکی از اپرای خود قرار داد و این اثر، به یکی از شاهکارهای موسیقی جهان بدل شد و شهرت این داستان را دوچندان کرد.
این داستان نمونۀ یکی از انواع ادبی است که در قرن 12 میلادی در ادبیات فرانسه به وجود آمد که به آن «رمان برتانیائی» می گویند. این نوع ادبی نوعی حماسه و رزمنامه درباری است که یادگار دورۀ پادشاهان در انگلستان و ایرلند و شمال فرانسه است. در دسته بندی امروزی، این اثر را در ژانر «رمانتیک سلحشوری» نیز قرار می دهند.
تریستان شاهزاده ای است که در کودکی پدر و مادر خود را از دست می دهد. پادشاهی به نام مارک مسئولیت مراقبت از تریستان را قبول کرده و او را بزرگ می کند. تریستان نزدِ عمویش مارک، روز به روز استعداد هایش شکوفا شده و تبدیل به شوالیه ای شجاع میشود. روزی پادشاه تریستان را مامور این می کند که به ایرلند رفته و نامزد شاه را، یعنی ایزوت را که دختری بسیار زیبا است، به مملکت خود باز گرداند.
تریستان به سفر می رود و پس از ماجراهایی، به همراه ایزوت در راه بازگشت سوار کشتی می شوند. در این کشتی این دو فرد به اشتباه معجون عشقی را که برای پادشاه و ایزوت ساخته شده بود را می نوشند و عاشق یکدیگر می شوند و این تازه شروعی بر سختی های ان ها می شود.
بالاخره پادشاه مارک از این خیانت عاشقانه خبردار می شود و دستور قتل هردوی آن ها را صادر می کند و تریستان و ایزوت به جنگل می گریزند اما به زودی اسیر پادشاه شده و نهایتا، تریستان تبعید می شود تا دیگر نزدیک ایزوت نباشد. اما این پایان ماجرای سلحشورانه و عاشقانۀ تریستان و ایزوت نیست و داستان قرار است با اتفاقات تراژیک و عاشقانه، مخاطب را غافل گیر کند.
بسیاری از منتقدین ادبی و باستان شناسان شرقی معتقدند که بین منظومه ویس و رامین، اثر فخرالدین اسعد گرگانی، ارتباطات زیادی وجود دارد. این امر تا جایی پیش رفته است که برخی داستان ویس و رامین را به عنوان مدل و نمونه برای نوشتن تریستان و ایزوت در نظر گرفته اند. این دو منظومه در داستان درون مایه و شخصیت ها و نوع اتفاقات شباهت های بسیاری دارند اما دو فرق اساسی نیز با یکدیگر دارند: تریستان و ایزوت از ویس و رامین حماسی تر و رزمی تر است و از طرفی، ویس و رامین پایانی خوش دارد اما تریستان و ایزوت یک تراژدی عاشقانه است.
پرویز ناتل خانلری نویسنده، مترجم و زبان شناس پیشکسوت ایرانی بود که ترجمه آثاری مانند «دختر سروان» از الکساندر سرگیویچ پوشکین (نشر علمی و فرهنگی) و «چند نامه به شاعری جوان» از راینر ماریا ریلکه (نشر معین) را در کارنامه دارد.
«شبانگاه از گور تریستان عشقه ای سبز و پر برگ، با شاخه های نیرومند و گل های خوشبو بر رست و از بالای دیر گذشت و در گور ایزوت فرو رفت. مردم شهر عشقه را بریدند. اما فردا باز رویید و به همان سرسبزی و شکفتگی و نیرو باز در بستر ایزوت زرین موی رفت. سه بار خواستند آن عشقه را نابود کنند کامیاب نشدند. سرانجام داستان این معجزه را به مارک شاه گفتند. شاه از آن پس ایشان را از بریدن عشقه بازداشت.»
«آه، ایزوت، کار دوستی چون دیر کشید به فراموشی می انجامد. ای ایزوت، چشمه ی سرشاری که می جوشد و در نهری پهن و شفاف جاری میشود دلکش و گرانبهاست، اما روزی که چشمه خشکید دیگر به چیزی نمی ارزد.»
«ای یار، چگونه این مدت دراز مرا نشناختی؟ چگونه این سگ مرا زودتر شناخت؟ انگشتری که چیزی نیست. نمی دانی که بر من چه گوارا بود اگر به یادآوری عشق های دیرین، مرا می شناختی. آهنگ آواز من چه اعتباری دارد؟ تو می بایستی آهنگ دل مرا بشنوی.»
«خشم زنان سخت هراس انگیز است و همه باید از آن بپرهیزند! زن هر چه عاشق تر شود کین توز تر است. زنان همچنان که زود مهرند کینشان هم زود انگیخته می شود، بدمهری ایشان از مهرشان بیش تر می پاید. در عشق میانه روی می توانند، اما در کین نمی توانند.»
«ای بزرگان ایرلند، مورهولت در جنگ مردانه کوشید. بنگرید که نوک شمشیر من شکسته است. پاره ای از تیغهی این شمشیر در مغز اوست. ای بزرگان، آن پاره ی فولاد را با خود ببرید. خراج کورنوای همین است.»
«خدا دوستدار مردم خوش آواز است زیرا که آواز ایشان و نغمهی سازشان در دل مردمان می نشیند و یاد های خوش در سر بر می انگیزد و غم و اندوه را از بین می برد.»
«عشق ایشان را پیش می راند آن چنان که تشنگی گوزن را به سوی رود می برد. یا آن سان که پس از گرسنگی بسیار، بند از پای شهباز بردارند تا به سوی طعمه پرواز کند. دریغا که عشق را در بند نمی توان داشت.»
«اگر یکباره به زخمی جان بسپارد بهتر از آن است که اندک اندک هر روز بمیرد. آن که در غم می زید چون مرده است.»
تریستان و ایزوت
انتشارات علمی و فرهنگی
ژوزف بدیه
پرویز ناتل خانلری
بزرگسال
رقعی
1394
145
6
تک جلدی
9786001216268
درام, تاریخی, رمانتیک (عاشقانه), حماسی
کلاسیسم
فرانسه