نقد و بررسی
توتالیتاریسم
کتاب توتالیتاریسم در واقع قسمت (مقاله) سوم از اولین کتاب بزرگ جامعه شناسیِ سیاسیِ هانا آرنت به نام "عناصر و خاستگاه های حاکمیت توتالیتر" است که قسمت اول آن "یهودی ستیزی" و قسمت دوم "امپریالیسم" نام دارد. هانا آرنت، فیلسوف و نظریه پرداز سیاسی آلمانی- آمریکایی، در سال 1949، 4 سال پس از شکست آلمان نازی، دست نوشته ی اصلی این کتاب سه بخشی را به اتمام رسانده بود اما نخستین بار در سال 1951 منتشر میشود.
به گفته ی منتقدان کتاب عناصر و خاستگاه های حاکمیت توتالیتر، یکی از بهترین آثار در ژانر ادبیات غیرداستانی قرن بیستم نیز میباشد. هانا آرنت در کتاب اصلی طی 3 مقاله ی نام برده به بررسی و واکاوی دو حاکمیت تمامیت خواه نازیسم و استالینیسم و مکتب فکری این دو حکومت میپردازد.
در کتاب حاضر قسمت اول آن پیشگفتاری از خود هانا آرنت است که در سال 1966 به کتاب افزوده شده است. پس از پیش گفتار مفصل آرنت، کتاب به 4 فصل تقسیم شده است: 1- جامعه بی طبقه 2- جنبش توتالیتر 3- توتالیتاریسم در راس قدرت 4- ارعاب و ایدئولوژی.
در فصل 1 آرنت به آسیب شناسی حکومتی میپردازد که در آن به صورت موقت مرزهای طبقات فرهنگی و اقتصادی مختلف جامعه از بین میرود. نویسنده در فصول 2 و 3 به تحلیل مفاهیم متنوعی از حکومت تمامیتخواه مانند ترور و جستجو برای منابع بی پایان برای کنترل کردن حداکثری، میپردازد. در فصل آخر نیز واکاوی دقیقی از قویترین ابزار حکومت تمامیتخواه، یعنی ارعاب، سخن گفته میشود که میتواند استعدادها، تجارب و اندیشه های مخالف با حکومت را از بین ببرد.
هر سه قسمت اشاره شده از کتاب آرنت توسط مهدی تدینی و انتشارات ثالث در ایران به فارسی برگردانده شده اند. از جمله آثار بزرگ دیگر آرنت میتوان به دو کتاب وضع بشر و حیات ذهن اشاره کرد که ترجمه ی هردو اثر توسط مسعود علیا و در انتشارات ققنوس به چاپ رسیده اند.
در بخش هایی از این کتاب میخوانیم:
«جنبشهای توتالیتر، نه تنها برای اوباش، بلکه برای نخبگان جامعه نیز سخت جاذبه دارند؛ و همین واقعیت است که برای ما، از وفاداری بیچون و چرای اعضای این جنبشها و پشتیبانی مردمی از رژیمهای توتالیتر، دردناکتر است.»
«توتالیتاریسم در رأس قدرت، همه استعدادهای ناب را بدون هیچ اعتنایی به هواداری آنها از جنبش، از سر کارها برمیدارد و به جای آنها عقلباختگان و بیخردانی را مینشاند که همان بیعقلی و عدم آفرینندگیشان، بهترین تضمین وفاداری آنهاست.»
«باید گفت که تبلیغات بخشی از "جنگ روانی" به شمار میآید؛ اما ارعاب چیز دیگری است. ارعاب، حتی پس از آنکه رژیم توتالیتر به اهداف روانشناختیاش دست مییابد، همچنان بهکار گرفته میشود: کارکرد واقعی ارعاب در این است که بر مردمی یکسره مطیع حاکم میشود. در جاییکه فرمانروایی ارعاب به کمال خویش میرسد ــ مانند اردوگاههای کار اجباری ــ تبلیغات یکسره ناپدید میشود؛ تا اندازهای که حتی در آلمان نازی آشکارا ممنوع میشود. به سخن دیگر، تبلیغات یکی از مهمترین ابزارهای توتالیتاریسم در معامله با جهان غیرتوتالیتر است، حال آنکه ارعاب، ویژگی اصلی حکومت به شمار میآید. همچنانکه در کشورهای دارای حکومت قانونی، وجود قوانین، به شمار کسانی که این قوانین را زیر پا میگذارند بستگی ندارد، وجود ارعاب در حکومتهای توتالیتر نیز به عوامل روانشناختی یا ذهنی، بستگی اندکی دارد.»
مفید بود؟
3
0
بیشتر
کمتر