نقد و بررسی
رنج کشیدگان و خوارشدگان
«رنج کشیدگان و خوارشدگان» هفتمین رمان بلند فئودور داستایفسکی است که در سال 1861 در مجله ورمیا، مجلهای که توسط داستایفسکی و برادرش تاسیس شده بود، چاپ شد. اثر معروف دیگر او، «یادداشتهای خانه اموات»، نیز در سال بعدش در این مجله چاپ شده است.
این رمان به نوعی خواننده را یاد رمان اول داستایفسکی یعنی «بیچارگان» میاندازد؛ اما داستانی پیچیدهتر دارد و اثری درام یا عاشقانه نیست. این رمان به همراه دو رمان بعدی او، یعنی «یادداشتهای خانه اموات» و «یادداشتهای زیرزمینی»، را میتوان شروعی بر داستایفسکیای دانست که شاهکارهایی مانند «جنایت و مکافات»، «ابله» و «برادران کارامازوف» را نوشته است.
خلاصه داستان کتاب رنج کشیدگان و خوارشدگان
«رنج کشیدگان و خوارشدگان» که راوی اول شخص آن را نقل میکند، داستانیاست با ضرباهنگی تند و پر گفتوگو. از دل همین گفتوگوهای زیاد کتاب است که داستان کتاب پیش میرود و داستایفسکی شروع به واکاوی روانشناسانه شخصیتهای مختلف کتاب میکند. نویسنده هریک از بخشهای کتاب را به یکی از شخصیتهای اصلی کتاب اختصاص میدهد و روایت از زاویه گفتگوها و دیدارهای آن شخص با دیگر شخصیتهای داستان، نقل میشود.
در کنار موشکافیهای فلسفی و روانشناسانه داستایفسکی، هستهی اصلی داستان را داستانی پلیسی و بسیار جذاب تشکیل میدهد. "ایوان پتروویچ"، شخصیت اصلی داستان، خواننده را به یاد مرد جوان در داستان کوتاه «شبهای روشن» داستایفسکی میاندازد؛ زیرا که به رقیبش، "آلیوشا"، کمک میکند تا به "ناتاشا"ی محبوبش برسد.
محسن کرمی کتاب رنج کشیدگان و خوارشدگان را در انتشارات نیلوفر از ترجمه انگلیسی اثر به فارسی برگردانده است و ترجمه خوبی نیز ارائه داده است. این رمان از داستایفسکی با ترجمههای دیگری نیز در بازار ایران موجود است. به عنوان مثال پرویز شهدی این کتاب را از فرانسه به فارسی تحت نام «تحقیر و توهین شدهها» در انتشارات مجید، ترجمه کرده است.
جملات زیبای کتاب رنج کشیدگان و خوارشدگان
«به شرح خصومتی که در درونم برانگیخته شده بود نخواهم پرداخت. با اینکه میتوانستم انتظار هرچیزی را داشته باشم، پاک گیج و مبهوت شده بودم؛ طوری بود که انگار تمامی زشتیها و پلشتیهایش را به یکباره بر من آشکار کرده بود. اما یادم میآید که احساساتم به هم ریخته و ذهنم پریشان و آشفته بود، تو گویی چیزی از پا درآورده و مچالهام کرده بود، و عذابی تاریک به طرز دردناکی قلبم را آرامآرام میجوید و میخورد.»
«احتمالاً شما هم با این نکته موافقید. خودمانیم: من دریافتهام که خصلتی در شخصیت زن هست که سبب میشود، اگر به هر طریقی قصوری از او سر زد، بیشتر موافق باشد که با هزار ناز و غمزه خطایش را رفع و رجوع کند تا اینکه به محض مواجه شدن باهاش آن را بپذیرد و طلب بخشش کند.»
«تصور کردم چطور مزارت را میبوسم و از بیرون صدات میکنم، و از خدا میخواهم معجزه کند و، اگر شده فقط برای یک لحظه، فقط برای یک لحظه، تو از آن بیای بیرون پیشَم؛ در ذهنم مجسم کردم که چطور میدوم سمتت، تنگ در آغوشت میکشم، میبوسمت، و انگار حاضرم جانم را بدهم تا یک بار دیگر، فقط برای یک آن، مثل گذشته تو را میان بازوهام بگیرم.»
مفید بود؟
3
0
بیشتر
کمتر