نقد و بررسی
زندگی سخت
«زندگی سخت» رمانی مشهور از مارک تواین است که در سال های 1870 تا 1871 نوشته شد و در سال 1872 منتشر شد. این اثر را می توان به عنوان پیش درآمدی بر اولین کتاب سفرنامۀ تواین «بی گناهان در خارج» دانست. مارک تواین نویسنده و طنزنویس سرشناس آمریکایی بود که بسیاری او را بزرگترین طنزنویس آمریکایی می دانستند. ویلیام فاکنر نیز به مارک تواین لقب «پدر ادبیات آمریکا» را داده بود.
دو رمان مشهور او یعنی «ماجراهای تام سایر» و «ماجراهای هاکلبری فین» از جمله بهترین آثار کلاسیک قرن 19 ام آمریکا هستند. از بسیاری از آثار ادبی مارک توان اقتباسات سینمایی صورت گرفته است و به خصوص، رمان «شاهزاده و گدا» از جمله آثار بسیار اقتباس شده از این نویسنده است که در قالب های انیمیشن و فیلم و… ساخته و پرداخته شده است.
مارک تواین در ابتدای راه نویسندگی، کار خود را با طنز نویسی شروع کرد و کم کم به سمت ادبیات جدی تر پیش رفت. او در استفاده از سبک زبان محاوره ای استاد بود و همین امر، به ساخت سبک پرطرفدار و خاصی در ادبیات آمریکا کمک کرد که بر اساس زبان و زمینه های فرهنگی آمریکایی پایه گذاری شده است. این سبک ادبی پس از او ادامه پیدا کرد و پس از تغییر و تحولات بسیاری، تا زمان حال نیز ادامه دارد.
این سبک را می توان به دو زیر سبک «طنز قدیم جنوب غرب آمریکا» و «طنز ادبی پساجنگی» تقسیم کرد. درون مایۀ آثار مارک تواین انتقادی و اجتماعی است. او با استفاده از زبان طنز تلخ و تراژیک، سعی بر انتقاد از وضع اجتماعی و اقتصادی مردم آمریکا داشته است. مارک تواین از فقر و تبعیض نژادی میان مردم آمریکا سخن می گفت و مخالف سرسخت نظام سرمایه داری بود.
کتاب زندگی سخت در واقع سفرنامه ای داستانی به سبک نیمه خودزندگی نامه است. مارک تواین جوان در بازه سال های 1861 تا 1867 در «غرب وحشی» مشغول به سفر بود. او در حین این سفر، مدتی به نیروی سواره نظام «موتلفین» پیوست و بعدها، پیش برادر خود «اوریون کِلِمنز» رفت. مارک تواین برای نوشتن این کتاب بارها به دفترچه خاطرات برادرش رجوع کرده و بسیاری از داستان های این اثر را، بر اساس نوشته های جذاب و آکنده از تخیل برادرش نوشته است.
کتاب زندگی سخت در واقع بسیاری از ماجراجویی های مارک تواین را به تصویر می کشد: ملاقات شهر دریاچۀ نمکی (Salt Lake City)، کاوش هایش برای پیدا کردن طلا و نقره، تصاحب کردن املاک و مستقلاتش، ماجراجویی هایش در سرزمین هاوایی و شروع حرفۀ نویسندگی اش.
این اثر زیبا جنبه های بسیاری از زندگی آمریکایی های قرن 19ام را پوشش می دهد. مارک تواین در کتاب زندگی سخت، سبک خاص نویسندگی خود در ژانر طنز تلخ و گروتسک را به مخاطبین معرفی می کند و با توانایی منحصر به فردش در بازسازی شرایط زندگی اجتماعی آمریکایی، بر بسیاری از معضلات و مشکلات آمریکا نقد وارد می کند.
از جمله دیگر آثار ترجمه شده از مارک تواین به فارسی می توان به رمان های «هاکلبری فین» و «تام سایر» با ترجمۀ محسن سلیمانی و «شاهزاده و گدا» با ترجمۀ محمد قاضی اشاره کرد.
کتاب زندگی سخت توسط امیر حسین وزیری به فارسی ترجمه و در نشر چشمه به چاپ رسیده است. امیرحسین وزیری ترجمۀ کتاب «ویلسون کله پوک» از مارک تواین را نیز در کارنامه ادبی خود دارد.
در بخش هایی از کتاب زندگی سخت می خوانیم:
شبی دیگر، با آمیزه ای از آرامش و پریشانی بر ما گذشت و سپس، صبح فرا رسید. باز هم با مسرت چشم گشودیم به نسیم روح افزا، پهنۀ وسیع چمنزار های یک دست، آفتاب درخشان، خلوتی باشکوه و به کل عاری از انسان و مأوایی و فضایی با چنان جلوۀ اغراق شده ای که در آن درختانی که در سه مایلی ما بودند، در دسترس به نظر می آمدند. دوباره لباس های گرم مان را درآوردیم، از دلیجان ِ در حال حرکت بالا رفتیم، پاهای مان را از کنار آویزان کردیم، هرازگاهی بر سر قاطر های شتاب زده فریاد می کشیدیم تا ببینیم آن ها چگونه گوش های شان را به عقب بر می گردانند و چهار نعل می تازند، کلاه های مان را به سرمان بسته بودیم تا موهای مان را باد نبرد و در جست و جوی چیزهای جدید و شگفت انگیز در فرشی که پیرامون مان را فرا گرفته بود نگاه می انداختیم. فکر کردن به زندگی، شادی و حس سرکش آزادی که در آن صبح های دلپذیر، خون را در رگ های من به جوش می آورد، حتا امروز هم مرا هیجان زده می کند.
از طریق مشاغل متعدد امرار معاش می کردم، اما پیشرفت خیره کننده ای نداشتم؛ هنوز فهرست پیشِ رویم بود و کاملاً آزادی انتخاب داشتم، به شرطی که حاضر به کار می بودم که پس از آن همه ثروتمند بودن نمی خواستم. یک بار به مدت یک روز کارمند خواربار فروشی شدم؛ اما در آن مدت آن قدر شکر هدر دادم که صاحب آن جا نگذاشت به کارم ادامه بدهم؛ گفت بیرون، برای این که خودش هم می توانست همین کار را بکند. یک هفتۀ تمام حقوق خواندم و سپس آن را رها کردم، زیرا خیلی کسالت آور و خسته کننده بود. مختصری مشغول فراگیری آهنگری شدم، اما آن قدر برای تنظیم دَمِ کوره، به طوری که خودش باد بزند، وقت تلف کردم که استادکارم من را با بی آبرویی بیرون انداخت و گفت به هیچ دردی نمی خورم. مدتی در کتاب فروشی کار می کردم، اما مشتری ها خیلی من را اذیت می کردند و نمی توانستم به راحتی مطالعه کنم، بنابراین صاحب مغازه به من مرخصی داد و فراموش کرد پایانی برای آن تعیین کند.
اما افسوس که دیگر خیلی دیر شده بود، آقایان خیلی دیر. آن تأخیر شوم کار خودش را کرده بود بیزلی جوان دیگر مرده بود. روحش به سرزمینی پرواز کرده بود که همۀ نگرانی ها در آن جا از بین می روند، همۀ خواسته ها برآورده می شوند، و همۀ آرزوها محقق می شوند. پسر بیچاره را با یک شلغم در هر دست به خاک سپردند. اریکسون این گونه داستانش را تمام کرد و دوباره به سر تکان دادن و پریشان احوالی برگشت. جمع پراکنده شد و او را همان طور رها کرد… اما به ما نگفتند چه چیز او را دیوانه کرده بود. در آن لحظه آن قدر گیج شده بودم که فراموش کردم بپرسم.
مفید بود؟
0
0
بیشتر
کمتر