نقد و بررسی
سیاهاب
«سیاهاب» نام رمانی از جویس کارول اوتس، نویسنده ی معاصر و پُرکار آمریکایی است که برای اولین بار در سال 1992 منتشر شده است. رمان سیاهاب و چهار رمان دیگر از این نویسنده تاکنون توانسته است در بین فینالیست های دریافت جایزه ی پولیتزر قرار بگیرد. اوتس تاکنون رمان ها، داستان های کوتاه و نمایشنامه های بسیاری نوشته و برای آن ها جوایز متعددی را برنده شده است. از جمله ی این جوایز می توان به جایزه ی ملی کتاب آمریکا برای رمان «آن ها»، دو جایزه ی اُ.هنری و جایزه ی فمینا در بخش ادبیات خارجی اشاره کرد.
همچنین، ویلیام فاکنر و ارنست همینگوی دو الگوی بزرگ اوتس در نویسندگی هستند. اوتس در طول دوران نویسندگی اش سبک های مختلف ادبی را امتحان کرده است، اما بیشتر برای داستان های ژانر ترسناک، رمانتیک و گوتیک اش و ایجادکننده ی حس نوستالژی نسبت به زمان، شناخته می شود که در بسیاری از آن ها، از تکنیک جریان سیال ذهن استفاده کرده است. رمان سیاهاب نیز رمانی با سبک جریان سیال ذهن و متشکل از 32 فصل بسیار کوتاه است.
رمان سیاهاب بر اساس حادثه ی تاریخی واقعی و مشهوری بنا شده است. اصلی ترین حادثه ی رمان در فصل ابتدایی روایت می شود، اما طی 31 فصل بعدی، اوتس با سبک و پرش های داستانیِ خاص خود، خواننده را به تعلیقی پر فراز و نشیب می برد. شخصیت اصلی داستان دختری 26 ساله به نام «کلی» است که در روز جشن استقلال آمریکا عاشق سناتوری بسیار مسن تر از خود می شود.
اما شروع داستان دقیقاً از جایی است که کلی و سناتور با ماشین به درون یک مرداب (سیاهاب) افتاده اند و گویا امید چندانی به نجات یافتن آن ها نیست. در ادامه، نویسنده با چیره دستی تمام و با استفاده از بازگشت هایی به گذشته (فلش بک) و بازگویی روند اتفاقاتی که منجر به افتادن ماشین سناتور و کلی به مرداب شده است، داستانی غیرمعمول و مدرنی را می سازد که جدای از جنبه های تاریخی و سیاسی آن، بسیار مهیج و هولناک است.
از دیگر آثار جویس کرول اوتس می توان به رمان های «اشتهای آمریکایی» با ترجمه ی سهیل سمّی و «جانورها» با ترجمه ی حمید یزدان پناه اشاره کرد.
مترجم کتاب سیاهاب، مهدی غبرایی، از مترجمان کارکشته ی ایرانی است که ترجمه ی آثار بزرگی مانند «کافکا در کرانه» از هاروکی موراکامی، «میعاد در سپیده دم» از رومن گاری و «هرگز ترکم مکن» از کازوئو ایشی گرو را در کارنامه ی ادبی خود ثبت کرده است.
در بخش هایی از کتاب سیاهاب می خوانیم:
تویوتای کرایه ای که سناتور آن قدر بی حوصله پشت فرمانش بود در جاده ی خاکی بی نام سرعت گرفته بود و سرپیچ ها با لغزش و وِژوِژ سرگیجه آوری می پیچید و بعد، بی هیچ علامت اخطاری، معلوم نیست چه طور از جاده منحرف شد و در آبِ سیاهِ روان افتاد و یک بر از سمت بغل دست راننده به سرعت فرو رفت. دارم می میرم؟ این جوری؟
از هر سو بوی نافذ نامطبوع مرداب، بوی نا و پوسیدگی و خاک سیاه و آب سیاه بود. باد شرقی طعم گزنده ی خنک تازه ی اقیانوس اطلس را که در این جا چون خاطره ای دور می نمود، با نفخه های رقیق خشکی می آورد. این جا صدای امواج هم نبود. فقط حشرات شبانگاهی و باد لای درختان کژ و کوژ و رزپوش.
مفید بود؟
0
0
بیشتر
کمتر