عشق روی پیاده رو
عشق روی پیاده رو در یک نگاه
:- ادبیات داستانی معاصر فارسی
- اولین کتاب مصطفی مستور
- از بهترین داستان های کوتاه دهه 80
- داستانی هایی با سبک ها و ژانرهای مختلف عاشقانه، گوتیک و علمی-تخیلی
عشق روی پیاده رو
کتاب «عشق روی پیاده رو»، اولین کتاب منتشر شده رسمی به قلم نویسنده معروف و پر خواننده ایرانی آقای مصطفی مستور است. این کتاب مجموعه ای از دوازده داستان کوتاه، با مرکزیت عنصر عشق و دلدادگی را شامل می شود؛ و برای اولین بار در سال ۱۳۷۷ چاپ و روانه بازار شده است. چاپ دوم و سوم این کتاب در سال های ۱۳۸۳ و ۱۳۸۴ و با فاصله ای نسبتاً طولانی از تاریخ انتشار برای بار اول، تجدید چاپ شدند. این کتاب کم حجم، پس از آن مورد توجه خوانندگان بسیاری قرار گرفت و تبدیل به یکی از آثار مشهور و بسیار خوانده شدۀ آقای مستور شد.
مصطفی مستور در سال ۱۳۴۳ در شهر اهواز به دنیا آمد. او علاوه بر تحصیل در رشته مهندسی عمران، به تحصیل در رشته زبان و ادبیات فارسی نیز پرداخت. مستور در طول زندگی حرفه ای خود جوایز بسیاری کسب کرده است؛ از جمله جایزه بهترین رمان در سال ۱۳۸۲، جایزه بهترین رمان در سال های ۱۳۷۹ و ۱۳۸۰ و همچنین لوح تقدیر مسابقه داستان نویسی صادق هدایت. ایشان علاوه بر داستان نویسی، به عنوان پژوهشگر و نمایشنامه نویس نیز فعالیت حرفه ای دارند و آثار بسیاری را تاکنون منتشر کرده اند.
کتاب عشق روی پیاده رو مجموعه ای از داستان های کوتاه عاشقانه است که با زبانی ساده و لحنی صمیمی، که ویژگی قلم آقای مستور است، به پدیده عشق و انواع آن می پردازد. داستان ها با اینکه از هم جدا هستند، و به جز داستان آخر، هیچکدام دنبالۀ دیگری نیستند، اما مفاهیمی یکسان را دنبال می کنند. مفاهیمی که دغدغه انسان امروزی هستند، چیز هایی چون تفاوت نسل ها، اختلاف های فرهنگی، وجدان کاری، جنگ، عشق و خدا. فضای اغلب داستان های این کتاب در دوران دفاع مقدس می گذرد. داستان ها در چند سبک و با یک مضمون نوشته شده اند که نشان دهنده سبک آزمایی نویسنده در همین اولین اثرش است و در نهایت می بینیم که به خوبی از پس آن بر آمده است.
کتاب عشق روی پیاده رو از دوازده داستان کوتاه رمانتیک (عاشقانه) تشکیل شده است که به طور خلاصه عبارتند از:
از جمله مهمترین آثار مصطفی مستور، می توان کتاب های «روی ماه خداوند را ببوس»، «استخوان خوک و دست های جذامی»، «تهران در بعدازظهر» و «مبانی داستان کوتاه» را نام برد.
در بخش هایی از کتاب عشق روی پیاده رو می خوانیم:
ابراهیم عزیزم، سلام. راستش نمی دانم از کجا شروع کنم. توی این پنج-شش ماه از دستت کلافه شده ام. البته باید از همان اول جلوت می ایستادم تا کار به این جا نمی کشید و آبروی ده سالۀ مرا این طور بی محابا بر باد نمی دادی. خوش انصاف، دست کم فکر من مادر مرده را می کردی؛ مشورتی، تلفنی، اجازە ای، چیزی. معتمدی می گفت آدمی عاطفی و احساساتی هستی اما فکر نمی کردم تا این حد که در عرض پنج ماه بلبشو به پا کنی. بلا نسبت هر دومان، رییسی گفته اند، مرئوسی گفته اند. حال با رییس بازی مخالفی؟ خوب، باش؛ دست کم دوستانه از من صلاح و مصلحت می کردی، ضرر داشت؟ درد یکی دوتا نیست؛ آن از قضیۀ کشته شدن عفت خدایی که بلافاصله آمدی مرکز و سروصدا راه انداختی که «عرش خداوند ترک برداشته است.»
جولیانو، می دانی، وقتی که دیدمش انگار که معلق شده بودم در اعماق یک دریای بزرگ. غرق شده بودم، اما به راحتى زیر ده ها فوت آب نفس می کشیدم. انگار وسط آسمان در ارتفاع چند هزار پایی رها شده بودم اما سقوط نمی کردم. نوعی حالت بی وزنی بود. یک بار تابلویی ديدم که روى آن نوشته بود: سالن آرایش و زیبایی انجلا و یک هو دلم ریخت و سردم شد. همان جا نشستم مقابل تابلو و گریه کردم.
سلام رویا. حالت چه طور است؟ اگر از حال ما بپرسی مثل همیشه ملالی نیست جز دوری شما. چند روز است هوا خیلی گرم شده است. یکی از بچه ها می گوید تمرین برای پریدن توی جهنم است. راستی حال بچه ها چطور است؟ محسن را می گویم و آن کوچولوی وقت نشناس که وسط زمستان سر و کله اش پیدا می شود. قرار بود اسمش را چه بگذاریم؟ ستاره؟ دیروز یک روحانی آمده بود و اندر مزایای از اهل و عیال بریدن و به جبهه آمدن حرف می زد که بیش ترش را نفهمیدم و خیلی از آنچه را هم که فهمیدم تحمل ندارم. حالا که نفس مرگ شب و روز توی سر و صورتم می وزد می فهمم که چه قدر دوست تان دارم (خودت را لوس نکن، شوخی کردم).
عشق روی پیاده رو
نشر چشمه
مصطفی مستور
بزرگسال
رمانتیک (عاشقانه), گوتیک, علمی – تخیلی
مدرنیسم, رئالیسم
رقعی
شومیز
1398
128
22
تک جلدی
9786002291165