نقد و بررسی
مرگ آرام
مرگ آرام نام داستانی بلند از سیمون دوبووار، نویسنده سرشناس فرانسوی، است که برای اولینبار در سال 1964 منتشر شد. سیمون دوبووار یکی از بزرگترین پیشگامان ادبیات و فلسفهی فمنیسم و اگزیستانسیال بود. او همراه زندگیِ ژان پل سارتر معروف بود و در پایهگذاری فلسفهی اگزیستانسیالیسم و نوشتن آثار ادبی، بسیار به سارتر یاری میرساند.
آثار دوبووار در زمینههای ادبیات داستانی، مقالات فلسفی و اجتماعی و خودزندگینامه نویسی، شهرتی جهانی دارد که این آثار، برای او جوایز بسیاری، از جمله جایزهی گنکور در سال 1954، را به همراه داشته است. عمدهی شهرت این نویسندهی بزرگ در ایران بیشتر به دلیل نوشتن کتاب فلسفی و فمنیستیِ «جنس دوم» است. تاثیر بسیار زیاد تجربیات شخصی دوبووار از زندگی و ریشههای فلسفهی وجودگرا (اگزیستانسیالیسم)، در تمامی آثار او دیده میشود.
دوبووار بسیار ساده و روان مینوشت و مانند سارتر، خود را نویسندهای متعهد به شرح و تحلیل دغدغههای انسانی، به خصوص مسائل وجودی و فمنیسم، میدانست. مرگ آرام نیز در واقع خودزندگینامهای داستانی از برههی زمانی حساس و ملتهبی از زندگی دوبووار است که با قلمی بسیار دلنشین و به یادماندنی، نوشته شده است.
مرگ آرام روایتی تراژیک از مادر سیمون دوبووار، فرانسوا دوبووار، در ماه آخر زندگیاش است. داستان در حالی شروع میشود که از طرف بیمارستانی به سیمون، خبر سانحهی شکستگی پای مادرش به دلیل لیز خوردن در حمام را، میدهند. طی روند درمان مادر دوبووار، پزشکان متوجه میشوند که مادر سیمون سرطان دارد و عمر زیادی از او باقی نمانده است.
پس از اعلام این خبر شاهد تلاشهای مادر دوبووار برای زندگی حداکثری از عمر باقی ماندهی خود و شرح این داستان از دیدگاه سیمون هستیم. دوبووار اختلافات دینی و فکری بسیاری با مادر خود داشته است و در خلال تعریف خاطرات خود از مادرش، از اینکه مدرش نتوانسته از قید و بندِ چارچوبهای اخلاقی و فکر رها شود و زندگی کند، انتقاد و در عین حال ابراز ناراحتی میکند.
از سیمون دوبووار آثار زیادی به فارسی ترجمه شده است که به عنوان مثال میتوان از رمان همه میمیرند با ترجمهی مهدی سحابی (نشر نو) و جنس دوم با ترجمهی قاسم صنعوی (نشر توس) نام برد. مجید امین موید ترجمهی داستان مردگان از جیمز جویس را نیز، در کارنامهی مترجمی خود دارد.
در بخش هایی از این کتاب می خوانیم:
«سرطان، از حالش معلوم بود. حتی با آن حلقههای کبود و آن لاغری تو چشم میزد. ولی پزشک معالجش این حدس را منحرف ساخته بود. البته واضح است که والدین آخرین کسانی هستند که دیوانه بودن پسرشان را میپذیرند و فرزندان سرطانی بودن مادرشان را، چیزی که او سراسر عمرش از آن بیم داشت، هرگز باور نداشتیم.»
«اما نه، انسان به این سبب نمیمیرد که به دنیا آمده، زندگی کرده و پیر شده، بلکه به علتی میمیرد. دانستن اینکه مامان به علت سن و سالش به مرگ نزدیک بود، از این غافلگیری دهشتناک نکاست؛ او یک غدهی سرطانی داشت. سرطان، انسداد شریان و نارسایی ریوی همانقدر سبعانه و پیش بینی ناپذیرند که از کار افتادن موتور هواپیما در سینهی آسمان. مادرم در انزوای احتضار همه را تشویق به خوشبینی میکرد و بهای بینهایت هر لحظه را میدانست. هیچ مرگی طبیعی نیست… همه میمیرند، اما مرگ هر آدمی برای او یک سانحه است، حتی اگر آن را بشناسد و به آن تن در دهد، باز خشونتی است ناروا.»
مفید بود؟
1
0
بیشتر
کمتر