نقد و بررسی
نسل اژدها
نسل اژدها رمانی از پرل باک، نویسندهی زن آمریکایی، است که برای اولینبار در سال 1942 منتشر شد. پرل باک از مبلغین دین مسیحیت بود که به کشور چین فرستاده شده بود و در آنجا به نوشتن روی آورد. رمان معروف او به نام «خاک خوب» در 1931 منتشر شد و در سالهای 1931 و 1932 پرفروشترین کتاب آمریکا شد و در نهایت، در سال 1932 برای باک جایزهی پولیتزر را به ارمغان آورد. پرل باک در سال 1938 با عنوان «تصویرگریِ غنی و حماسیِ زندگی در چین و شاهکارهای خودزندگینامه گونهاش» موفق به دریافت جایزهی نوبل ادبیات شد. پرل باک اولین نویسندهی زن آمریکایی بود که موفق به دریافت جایزهی نوبل ادبیات شد.
اکثر آثار پرل باک درونمایههای اجتماعی و سیاسیِ مرتبط با زندگی در چین دارد و تاثیر تجربیات شخصیاش، در آثارش بسیار ملموس است. اما نسل اژدها بر خلاف خاک خوب، بیشتر بر اساس تصورات و خلاقیت ذهن باک ساخته و پرداخته شده است تا تجربیات شخصی. نسل اژدها به طور کلی به مسئلهی حملهی امپراطوری ژاپن به چین در خلال جنگ جهانی دوم میپردازد.
خلاصه داستان کتاب نسل اژدها
خانوادهی شخصی به نام لینگتان کانون اصلی این رمان است. لینگتان و خانوادهاش در روستایی واقع در نانجینگِ چین مشغول به کشاورزی و زندگی هستند. خط داستانی رمان بسیار ساده و بدون پیچیدگی است و در کنار روایت زندگیِ روزمرهی خانوادهی لینگتان، شرایط سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کشور چین در خلال جنگ جهانی دوم، از چشم نویسنده دور نمانده است.
پرل باک در این رمان به تصویرسازی وضعیت اسفناک مردم روستایی پس از واقعهی «قتل عام نانجینگ»، در سال 1937، توسط نیروهای امپراطوری ژاپن میپردازد. فقر، تجاوز، جنگ، مردسالاری، فساد و دیگر فجایع موجود در آن زمانهی چین، از اصلیترین موضوعات این رمان است.
از جمله آثار ترجمه شده از پرل باک میتوان به رمانهای «خاک خوب» با ترجمهی غفور آلبا و «مادر» با ترجمهی محمد قاضی اشاره کرد که هر دو اثر توسط نشر علمی و فرهنگی به چاپ رسیده است. رمان «دوقلوهای عجیب» از مارک تواین (نشر علمی و فرهنگی) نیز از جمله اثار ترجمه شده توسط محمد قاضی است.
جملاتی زیبا از کتاب نسل اژدها
«وقتی روشن شد که مرگ هر روز به جز روزهای بارانی بر سر مردم فرو میریزد، انهایی که در شهر مانده بودند، دو کار میکردند: در عبادتگاهها جمع شدند و از خدایان، تمنای باران بیشتر کردند تا آنجا که دیگر جرئت نمیکردند دعای خود را ادامه دهند، مبادا که سیل جاری شود. و بعد به روستاها و قهوهخانههای سرراه و حتی زیر سنگها و درختان پناه میبردند و خود را از خطر حملات هوایی دور میکردند. لینگتان به عمرش، مناظری اینگونه رقتآمیز ندیده بود.»
«در هفتمین روز آن ماه، آخرین فرمانروایان از شهر بیرون رفتند. یک لشکر در شهر مانده بود تا با دشمن مصاف دهد. اما این کدام لشکر است که بدون فرمانده بتواند جنگ کند؟ مردم وقتی این خبر را شنیدند، نالیدند و ساکنان دهات تا سیکیلومتری اطرف خود مسلح شدند، آنهم با خنجرهای زنگزده و شمشیرهای کهنه که از پدرانشان باقی مانده بود و با تفنگهای قدیمی و از کارافتاده که از دزدان و قاچاقچیان خریده بودند، تا از خود در مقابل راهزنان و چپاولگران دفاع کنند.»
مفید بود؟
2
0
بیشتر
کمتر