هزار پیشه
هزار پیشه در یک نگاه
:- ادبیات معاصر آمریکا
- داستانی از زندگی نویسندگان آس و پاس آمریکا
- روایتی از زندگی سبک سرانه و لذت جویانه ی هنری چیناسکی به عنوان منِ دیگر نویسنده
- شرح تاثیرات جنگ جهانی دوم بر زندگی آمریکایی در خلال روایت داستان
هزار پیشه
«هزارپیشه» نام رمانی از چارلز بوکوفسکی (بوکفسکی)، نویسنده و شاعر جنجالیِ اهل آمریکا، است که برای اولین بار در سال 1975 منتشر شد. چارلز بوکوفسکی بالغ بر هزاران شعر، صدها داستان کوتاه، شش رمان و تعدادی اثر غیرداستانی نیز نوشته است. بوکوفسکی در نویسندگی تحت تاثیر نویسندگانی چون جان فانته، کنوت هامسون، لویی فردینان سلین و ارنست همینگوی بود. او به خصوص همینگوی را دوست داشت و آرزو داشت عین او داستان نویسی بزرگ شود. همچنین، ژان پل سارتر، نویسنده و فیلسوف بزرگ فرانسوی، به بوکوفسکی لقب بزرگ ترین شاعر آمریکا را داده بود.
بوکوفسکی در نویسندگی رک و بی پرده است. شخصیت های داستان های او را اشخاص فقیر، دائم الخمر، ساده و الکی خوش تشکیل میدهند. بوکوفسکی همیشه از زندگی و روزمرگیِ مردم آمریکا، به خصوص زندگی در لس آنجلس، می نوشت و با زبانی طنز و تلخ و بسیار بی پرده، از مشکلات اجتماعی زمانه اش انتقاد می کرد.
داستانِ هزارپیشه حول زندگیِ شخصیتی به نام هنری چیناسکی (ملقب به هنک) جریان دارد. چیناسکی جوانی اهل آمریکا، در دوران جنگ جهانی دوم، است. او از خدمت سربازی معاف شده است و به پرسه زنی و گشتن برای کار در بین شهرهای مختلف مشغول است.
هنری چیناسکی در واقع منِ دیگر بوکفسکی است؛ یک فرد دائم الخمر و بیکار. او حاضر است هرکاری انجام دهد اما چون فردی دائم الخمر است و خوشگذران و سبک سر، کارهایش را از دست می دهد. چیناسکی حتی به شغل نظافت هم روی می آورد اما به دلیل انجام کارهای شنیع، از آن کار نیز اخراج می شود.
چیناسکی برای مجله های ادبی نویسندگی نیز می کند و مطالبش را به انتشاراتی که بهش اطمینان دارد می فرستد، اما مطالبش مرتب رد می شود. بوکوفسکی در این رمان سعی بر ترسیم زندگی نویسنده ای فقیر در محله های پایین شهر داشته است و خواننده را با زبانی طنز با واقعیت های تلخ و سیاه زندگی همچنین افرادی آشنا می کند.
از دیگر آثار ترجمه شده از بوکوفسکی می توان به کتاب جنوب بدون شمال با ترجمهی شهرزاد لولاچی (نشر افق) و ساندویچ ژامبون با ترجمهی علی امیر ریاحی (نشر نگاه) اشاره کرد.
در بخش هایی از این کتاب می خوانیم:
«راستش، زندگی به وحشتم می انداخت؛ اینکه آدم فقط توانش را پیدا کند که بخورد، بخوابد، و لباس تنش باشد، مجبور است به چه کارهایی تن بدهد. برای همین توی تخت می ماندم و می نوشیدم. وقتی می نوشی هم دنیا کماکان آن بیرون هست، اما لحظه ای دست هاش را از روی گلویت برمی دارد.»
«هر روزی که تنها نبودم ضعیفم می شدم. به تنهایی ام افتخار نمی کردم؛ اما بهش وابسته بودم. تاریکی اتاق برای من مثل نور خورشید بود.»
«جمعیت زیادی داشتند از ایستگاه های مترو بیرون می آمدند. مثل یک مشت حشره، بدون صورت، عصبانی، با عجله از کنار و روی من رد می شدند. آنها به هم تنه می زدند، همدیگر را هول می دادند و صداهای وحشتناکی درمی آوردند.»
هزار پیشه
انتشارات نگاه
چارلز بوکوفسکی
علی امیر ریاحی
بزرگسال
رقعی
1400
199
8
تک جلدی
9786003762398
درام, کمدی سیاه (طنز تلخ)
رئالیسم
امریکا