نقد و بررسی
هوا را از من بگیر خنده ات را نه
کتاب «هوا را از من بگیر خنده هایت را نه» مجموعه شعر عاشقانه سروده شاعر بزرگ انقلابی و مردمی اهل شیلی، پابلو نرودا است. پابلو نرودا (۱۹۵۰-۱۹۰۴) شاعر انقلابی است که گابریل گارسیا مارکز او را «بزرگترین شاعر قرن بیستم – به هر زبانی» خوانده است. نرودا در طول حیاتش جوایز معتبر متعددی را برای کارهایش دریافت کرد از جمله جایزه صلح بین المللی در سال ۱۹۵۰، جایزه صلح لنین و جایزه صلح استالین در سال ۱۹۵۳ و جایزه نوبل ادبیات در سال ۱۹۷۱. این شاعر برنده جایزه نوبل ادبیات، نوشتن اشعار کتابش را در سال ۱۹۵۲ در حالی که دوران تبعیدش را در جزیره کاپری ایتالیا طی می کرد، به پایان رساند؛ اما بنا به دلایلی انتشار عمومی آن ها را تا سال ۱۹۶۳ به تعویق انداخت.
اولین نسخه این کتاب در ۸ ژوئیه ۱۹۵۲، با پیگیری های دوست نرودا «پائولوبار»، از چاپخانه Arte Typográfico در ناپل ایتالیا بر روی کاغذ عاج دست ساز، با شمارگان ۴۴ نسخه و به صورت نویسندۀ ناشناس منتشر شد. با وجود اینکه نیمی از مردم ایتالیا و همکاران نرودا در چاپ این کتاب نقش داشتند، این کتاب مخفیانه تلقی شد.
این مجموعه شعر های کلاسیک، در ابتدا توسط ناشر به صورت دو زبانه انگلیسی و اسپانیایی چاپ شده و در اختیار خوانندگان قرار گرفت. عنوان اصلی کتاب «آواز های ناخدا» نام دارد که توسط مترجم فارسی با عنوان «هوا را از من بگیر خنده هایت را نه» که مصرعی از یکی از اشعار مجموعه می باشد، ترجمه شده است.
مجموعه شعر هوا را از من بگیر خنده هایت را نه، یکی از معروف ترین آثار نرودا است. این کتاب در بر دارنده اشعار عاشقانه ای است که نرودا خطاب به همسر سومش، ماتیلده اوروتیا، سروده است. این کتاب در نسخه انگلیسی مشتمل بر چهل و هفت شعر، به اضافۀ یک نامه است؛ که در آن توضیحاتی راجع به این حقیقت که چرا برای اولین بار کتاب به صورت ناشناس منتشر شده، تنظیم شده است. کتابی که در دست خواننده فارسی زبان قرار دارد، مشتمل بر ۵ بخش اشعار نرودا با عناوین زیر می باشد:
- عشق: در تو زمین را، بانو، کوزه گر، هشتم سپتامبر، دستان تو، خنده تو، گریز پا، شب در جزیره، باد در جزیره، بی کرانه، زیبای من، پسرم، زمین، دوری.
- اشتیاق: شاهین.
- خشم: عشق، لغزش، مسأله، رنجش، چاه، رویا، اگر فراموشم کنی، فراموشی، دختران، می دانستم که می آیی.
- زندگی ها: کوه و رودخانه، فقر، زندگی ها، پرچم، عشق سرباز، تنها آتش نه، زن مرده، آمریکای کوچک، سرود مبارکباد، نامه بدرود.
*مترجم کتاب، چند شعر از مجموعه را بنا به ملاحظاتی ترجمه نکرده اند.
در کتاب شعر هوا را از من بگیر خنده هایت را نه، نرودا در قالب اشعاری غنایی، داستان خود با معشوقش را بازگو می کند. او احساسات خود را توصیف می کند؛ آرزو ها، شادی ها، دلهره ها، غم ها و خشم هایش را در قالب واژه ها بیرون می ریزد؛ و نشان می دهد که چگونه عشق شان رشد می کند و به کمال می رسد.
شاعر این ابیات با لحنی بسیار پرشور، پر احساس، منطقی و به شیوه ای شاعرانه برای بیان عشق خود از استعاره های ادبی استفاده می کند. او زن را به عنوان زمین یاد می کند که نقشی نمادین از باروری دارد. نرودا در زندگی شخصی نیز پیوند عمیقی با طبیعت داشت و به عنوان بازتابی از آن، بسیاری از عناصر مانند درختان، آب، حیوانات، باد و غیره، عناصر ثابت و تکرار شوندۀ اشعار او هستند.
از طرفی دیگر، دوران تاریخی-اجتماعی که نرودا هنگام نوشتن اشعار کتابش در آن قرار داشت، دورانی پر از هیجان و تغییر بود. این زمان دوران فعالیت های سیاسی نرودا بود که باعث تغییراتی در زندگی او شد که بر تجربیات انسانی و بینش او نسبت به جهان و در نتیجه بر آثارش تاثیر عمیقی گذاشت.
نرودا شخصیت مهمی در شیلی بود که به خاطر حرفه سیاسی اش شناخته شده بود. این امر به رشد او کمک زیادی کرده و شعر او را با حس اجتماعی درآمیخت. پابلو نرودا معتقد به عدالت و برابری بود. او می دانست که آثارش بر مردم کشورش تاثیر می گذارد و بنابراین دیدگاه های سیاسی اش را نیز وارد آثارش می کرد. نام نرودا و اشعار او از آن جهت پر آوازه است که وی انگیزه انقلابی را با لطیف ترین و پرشورترین عشق در هم می آمیزد.
از دیگر آثار او که به فارسی نیز برگردانده شده اند می توان به کتاب «بیست ترانه عاشقانه» با ترجمۀ زهرا معتمد، «اعتراف به زندگی» با ترجمۀ احمد پوری و کتاب «در بوسه های تو به خواب خواهم رفت» با ترجمۀ حدیث رجبی اشاره کرد.
کتاب شعر هوا را از من بگیر خنده هایت را نه ترجمه شده توسط آقای احمد پوری است. ایشان علاوه بر این کتاب، آثار بسیار دیگری را به فارسی ترجمه کرده اند که از آن جمله می توان به کتاب های «آویزان از نخ» اثر چارلز بوکوفسکی، «سایه ای در میان شما» اثر آنا آخماتووا و «در بندر آبی چشمانت» اثر نزار قبانی اشاره کرد.
در بخش هایی از کتاب هوا را از من بگیر خنده هایت را نه می خوانیم:
آزارم نداده ای، فقط در انتظارم گذاشته ای.
آن ساعته ای درد آور؛
پر از مارها،
زمانی که که قلب من باز ایستاد و تن من يخ شد، می دانستم که می آئی
با تنی برهنه و زخم آلود،
با تنی سراسر خون، تا بستر من، عروس من، تمامی شب را با هم قدم زدیم
در خواب
و آنگاه که بیدار شدیم
تو تازه بودی و زلال.
وقتی به شکل امریکا می نگرم
به روی نقشه،
عشق من، تو را می بینم:
بلندی های مس بر سر تو؛
سینه هایت گندم و برف،
کمر ظریف تو،
رودخانه های پر نیش و تند گذر،
تپه های شیرین و دشت ها،
و در سرمای جنوب، پا هایت
جغرافیای طلای مکرر را پایان می بخشد.
عشق من، در انتظار تو خواهم بود.
وقتی به تو می گویند : «این مرد دوستت ندارد،» به یاد بیاور
پاهای تنهایم را در شب،
که در جستجوی پا های ظریف و شیرین توست. عشق من، اگر بگویند فراموشت کرده ام،
حتی اگر خود نیز این را بگویم،
باور نکن،
تو را چه کسی، چگونه می تواند
از قلب من جدا کند؟
و چه کسی خون مرا می پذیرد
زمانی که خونین به سوی تو می آیم؟
اما هنوز
نمی توانم خلقم را از یاد ببرم.
می روم تا در هر خیابان
پشت هر سنگی
پیکار کنم.
مفید بود؟
2
0
بیشتر
کمتر