نقد و بررسی
آدم خواران
«آدم خواران» نام رمانی هراس انگیز از ژان تولی است که در سال 2009 منتشر شد. ژان تولی نویسنده، فیلمنامه نویس، کمیک نویس و طراح سینمای فرانسوی است. از تولی تاکنون تنها دو رمان به فارسی منتشر شده است؛ «مغازه خودکشی» و «آدم خواران». ژان تولی برای نوشتن رمان «مغازه خودکشی» به شهرتی جهانی دست یافت و این اثرِ او، به بیش از 20 زبان زندۀ دنیا ترجمه شد.
در ایران نیز، هر دو اثر ترجمه شدۀ او با استقبال بی نظیر خوانندگان مواجه شده است؛ کتاب مغازه خودکشی بیش از 50 بار و کتاب آدم خواران بیش از 20 بار تجدید چاپ شده اند! ژان تولی ابتدا در زمینۀ کتاب های کمیک (مصّور) و سینما تجربه های بسیاری کسب کرده و از سال 1990 تاکنون، به صورت کامل به نویسندگی روی آورده است. از رمان موفق مغازه خودکشی، انیمیشنی بسیار زیبا و خوش ساخت نیز در سال 2013 ساخته شده است.
«آدم خواران» کتابی است از ترکیب ادبیات داستانی و ادبیات غیرداستانی. این رمان در ژانر تاریخی، معمایی و وحشت نوشته شده است و سایۀ تاریک و سیاه قرن 19 ام بر آن حکم فرماست. کتاب آدم خواران داستانی است تکان دهنده از قتل، خودکشی و آدم خواری! همه چیز زمانی بسیار هیجان انگیز و نفس گیر می شود که بدانید، وقایع هولناک این رمان کوتاه (ناولا)، ریشه در اتفاقی تاریخی و واقعی دارد!
در سال 1870 در روستای هاتفیو (Hautefaye) واقع در کشور فرانسه، اتفاق وحشتناکی به وقوع می پیوندد. در روز 16 آگوست و تنها طی چند ساعت، فردی به نام «آلن دو مونی» کتک می خورد، شکنجه می شود و در نهایت، به چوب بسته شده و زنده زنده سوزانده می شود! چرا؟ فقط سر یک سوءتفاهم مضحک!
ژان تولی برای نوشتن این رمان دست به تحقیق میدانی زده و با رفتن به محل وقوع این اتفاق وحشتناک، طی مصاحبه ها و تحقیقاتش، اطلاعات تاریخی موثقی از حادثۀ روستای هاتفیو جمع آوری کرده است. حاصل تحقیقات او، رمان آدم خواران شده است که به راستی می توان آن را، اثری داستانی با رویکردی کاملا تاریخی و مستند دانست.
رمان آدم خواران نیز تنها طی چندساعت اتفاق می افتد و روایتی مشابه به حادثۀ ذکر شده دارد. این رمان کوتاه خط داستانی خاصی را دنبال نمی کند اما، ویژگی اصلی آن، روایت بسیار جذاب و گیرای نویسنده در تشریح و توصیف وحشت روانی چنین واقعه ای است. ژان تولی روایتی با ضرباهنگ بسیار تند و بسیار نفس گیر از «آلن دو مونی» را نقل می کند.
آلن دو مونی یک نجیب زاده و فردی تقریبا مرفه است. او روزی، برای خریدن یک گوساله به روستا سفر می کند ولی از بدشانسی او، آن روستای مخوف، تنها حدود 45 سکنه دارد که همگی آن ها بی سواد، ناآگاه و خرافاتی هستند. سایۀ قحطی و جنگ نیز، خوی وحشی گری آن ها را فعال تر کرده است. این مردم ناآگاه و بی خبر، آلن را طی یک سو تفاهم و اشتباه، به عنوان یکی از مدافعین حکومت پروس (جبهۀ مخالف کشور آلمان در جنگ) می گیرند.
مردم این روستا به مرور و طی یک حرکت دسته جمعی، خوی وحشتناک و شکنجه گر خود را بروز می دهند و از چیزی مانند تهدید و ارعاب تا قتل و آدم خواری، ابایی ندارند! ادامۀ رمان، شرحی است هراس انگیز، نفس گیر و بسیار قابل تأمل از شکنجۀ شدن آلن دو مونی توسط مردم آن روستا که پایانی تلخ و سیاه و غیرمنتظره را با خود یدک می کشد…
از جمله دیگر آثار ترجمه شده از ژان تولی می توان به کتاب مغازه خودکشی با ترجمۀ احسان کرم ویسی (نشر چشمه) اشاره کرد. احسان کرم ویسی نیز ترجمۀ آثاری همچون «دست های کوچولو کف می زنند» از دن رودز و «شرلوک هولمز و فاجعۀ کشتی تایتانیک» از ویلیام سیل را در کارنامه دارد.
در بخش هایی از کتاب آدم خواران می خوانیم:
«چی؟ نه آقا، کوتاه بیایید. من خودم اینجا ایستاده بودم. اصلاً نشنیدم چنین چیزی بگوید. مطمئنم دو مایار آنقدر عقل توی کله اش هست که “زنده باد پروس!” و “مرگ بر فرانسه!” نگوید. مسخره است.» «متوجه نشدم، چی گفتی؟» «چی گفتم؟» «الآن گفتی “مرگ بر فرانسه”؟» «چی؟ معلوم است که چنین چیزی نگفتم. نه، منظور من…» «خودت گفتی. با گوش های خودم شنیدم که گفتی “مرگ بر فرانسه”.» «نخیر آقا. بنده به هیچ وجه…» دستفروش به آدم هایی که کنار دیوار ایستاده بودند اشاره کرد و گفت «هر کس که شنید این آقا گفت “مرگ بر فرانسه” دستش را ببرد بالا!» یکی شان دستش را بلند کرد و گفت «بله. من هم شنیدم که گفت “مرگ بر فرانسه”».
چنگ زدند به لباس و پیراهنش. آلن با لباسِ دریده میان انبوهی از اوباش گیر افتاده بود. باز او را گرفتند و کشاندند سر کوچه. آلن از آنجا توانست درِ باز کلیسای رو به رویش را ببیند. پشت محراب، مسیح بر روی صلیبش از حال رفته و موهای بلندش به پایین ریخته بود. گویی او را طوری آنجا گذاشته بودند که ببیند آن پایین، انسان های وحشی در حال ارتکاب چه جنایتی هستند.
آلن را کف زمین به پشت خواباندند و دست و پایش را مثل ستارۀ دریایی از هم باز کردند. برادران «کامپو» با کمک «شامبُر» و «مَزیر»، مچ پا و قوزک های متورمِ آلن را محکم با طناب بستند و به چهار جهت، دست مردم دادند تا بکِشند. همه از چهار طرف شروع کردند به کشیدن. آلن میان زمین و هوا معلق شد. طناب ها او را حدود یک متر بالای زمین نگه داشته بودند. همه از شوق فریاد می زدند. وقتی شکنجه گران طناب را می کشیدند، آلن به هوا می رفت و وقتی طناب را شُل می کردند دوباره به کف سفالی زمین می خورد. حرکاتشان ریتم هماهنگی داشت و خیلی زود دستشان آمد تا چه طور آلن را پایین و بالا ببرند. مردم می خندیدند و روی خونِ آلن پس و پیش می رفتند. این کار برایشان سرگرمی شده بود و گرنه اگر می خواستند می توانستند آلن را تکه تکه کنند.
مفید بود؟
0
0
بیشتر
کمتر