نقد و بررسی
آیشمن در اورشلیم
«آیشمن در اورشلیم» نام شناخته شده ترین و در عین حال، یکی از خواندنی ترین و بحث برانگیز ترین کتاب های هانا آرنت است. کتاب آیشمن در اورشلیم برای اولین بار، در سال 1963 و نسخۀ اصلاح شدۀ آن نیز در سال 1964 منتشر شد. هانا آرنت نویسنده، بازماندۀ هولوکاست و یکی از بزرگ ترین و تأثیرگذارترین فیلسوفان و نظریه پردازان «فلسفۀ سیاسی» بود. تفکرات و آثار او تأثیر شگفتی بر نظریه های سیاسی قرن 20 ام و 21 ام میلادی در سراسر جهان داشته است.
هانا آرنت یک یهودی بازمانده از نیروهای مخوف نازی در حین جنگ جهانی دوم بود که تنها به سبب رابطۀ عاشقانه اش با فیلسوف معروف مکتب اگزیستانسیالیسم (وجود گرایی)، مارتین هایدگر، از شر کوره های آدم سوزی نجات پیدا کند! هر ساله بابت بزرگداشت این فیلسوف سیاسی شهیر، جایزه ای تحت عنوان «جایزۀ هانا آرنت» به متفکران سیاسی برتر داده می شود.
آثار آرنت از گستردگی موضوعی بسیار بالایی برخوردار اند اما، مهم ترین موضوعاتی که آرنت در آثارش به آن ها پرداخته است عبارتند از: قدرت، مسئلۀ شر، نژادپرستی، نقدِ فمنیسم، دموکراسی، توتالیتاریسم (تمامیت خواهی) و دیکتاتوری. آرنت در میان آثار خود، در کتاب آیشمن در اورشلیم، به صورت مستقیم به مسئله شر پرداخته است.
اصلِ این کتاب در واقع گزارشی است از محاکمۀ «آدولف آیشمن»، یکی از بزرگ ترین بنیان گذاران نظام هولوکاست، که هانا آرنت آن را برای مجلۀ «نیویورکر» آمریکا نوشته است. اصلی ترین نکته ای که این گزارش را نسبت به دیگر گزارش های تاریخ سیاست جدا می کند، نگاه تازۀ آرنت به مجرم است. آرنت در این نوشته تمامی تصورات عامی و جا افتاده ای مانند «هیولا بودن» چنین افراد محکومی را، عمیقا به چالش می کشد.
کتاب آیشمن در اورشلیم حتی بیش از اینکه گزارشی راجع به یک اتفاق تاریخی و مهم باشد، جُستاری است بسیار عمیق و فلسفی راجع به ریشه ها و خواستگاه های «مسئلۀ شر». او در این کتاب برای اولین بار در تاریخ، از اصطلاح بسیار معروف «ابتذال شرّ» استفاده می کند؛ که نام عنوان فرعی این اثر نیز می باشد.
«ابتذال شرّ» اصطلاحی برای بیان این مقصود است که «شرّ های بزرگ در تاریخ بشر، بخصوص هولوکاست، نه از سوی متعصبان و یا بیماران روانی، بلکه از سوی مردم عادی و توسط تبلیغات و شستشوهای مغزی دولت هایشان بر دنیا تحمیل می شود».
به طور کلی، هانا آرنت به پشتوانۀ نظریاتی که قبلا در عناصر و خواستگاه های حاکمیت توتالیتر (تمامیت خواه) مطرح کرده بود، در این کتاب از «شرّ» نوظهوری سخن به میان می آورد که سرچشمۀ آن، نه بدذاتی انسان به صورت فردی، بلکه نظام هولناک نوین دیوان سالاری است. نظام و قدرتی که تحت پوشش آن، جنایات های هولناک به صورت قانونی صورت می پذیرند و اطاعت از آن، برای بقای شهروندان الزامی است.
آرنت مدعی است که اطاعت از نظام نوین جهانی موجب پیشرفت اجتماعی و اقتصادی مردم یک جامعه می شود، اما وجودشان را از اندیشه و وجدان خالی می کند. و این نظام نوین و اطاعت از آن، خلاصه دیدگاهی است که آرنت نسبت به آیشمن در محاکمه اش داشته است؛ در واقع نویسنده آدولف آیشمن را فردی معرفی می کند که مدعی است تمامی اقدامات هولناک و فجیع اش در ارتش نازی ها را، بر اساس قانون و وظیفه اش انجام داده است!
از جمله دیگر آثار هانا آرنت که به فارسی ترجمه شده اند می توان به کتاب های «حیات ذهن» و «وضع بشر» و سه گانۀ مشهورِ «توتالیتاریسم» اشاره کرد.
زهرا شمس علاوه بر ترجمه ی کتاب آیشمن در اورشلیم، ترجمۀ آثار دیگری مانند «شکستن طلسم وحشت» از آریل دورفمن را نیز در کارنامه ادبی خود دارد.
در بخش هایی از کتاب آیشمن در اورشلیم می خوانیم:
اخیراً در فیلم دکتر استرنج لاو روشن شد؛ این عاشقِ عجیب بمب اتم – که بله، در قالب یک نازی شخصیت پردازی شده – پیشنهاد می دهد پیش از وقوع فاجعۀ پیشِ رو، چند صدهزار نفر را برای پناه گرفتن و زنده ماندن در پناهگاه های زیرزمین انتخاب کنند. و این بازماندگان خوشبخت قرار است چه کسانی باشند؟ کسانی که بالاترین بهرۀ هوشی را دارند!
در دوران جنگ، دروغی که بیشترین تأثیر را بر کل مردم آلمان گذاشت، شعار «نبرد سرنوشت برای ملت آلمان» بود که هیتلر یا گوبلز ساخته بودند و خود فریبی را از سه جهت ساده می کرد: اول اینکه، القا می کرد جنگ، جنگ نیست؛ دوم اینکه، این جنگ به دست سرنوشت آغاز شده نه به دست آلمان؛ و سوم اینکه، برای آلمانی ها پای مرگ و زندگی در میان است، یا باید دشمنان خود را نابود کنند یا خود نابود شوند.
چون درس نهفته در چنین داستان هایی ساده است و در حد درک همگان. آن درس، از نظر سیاسی، از این قرار است که تحت شرایط رعب انگیز، اغلب آدم ها به شرایط تن می دهند، اما برخی حاضر به این کار نمی شوند، درست همان طور که درس آموختنی از کشورهایی که راه حل نهایی به آن ها پیشنهاد شد از این قرار است که در اغلب جاها «این اتفاق می توانست بیفتد»، اما همه جا اتفاق نیفتاد. از نظر انسانی، چیزی بیش از این لازم نیست، و منطقاً چیز بیشتری هم نمی توان خواست، تا این سیاره، مکانی درخورِ سکونتِ انسان باقی بماند.
دیوید روسه، یکی از زندانیان سابق اردوگاه بوخن والد، شانزده سال پیش در حالی که هنوز تحت تأثیر مستقیم وقایع بود، پدیده ای را توصیف کرد که می دانیم در همۀ اردوگاه های تجمیع اتفاق می افتاده است: «شرط پیروزی اس.اس. این است که قربانی شکنجه شده، در حق خود روا بداند که بدون اعتراض به سوی طناب دار برده شود، خویشتنِ خود را چنان انکار و رها کند که تا نقطۀ دست کشیدن از تأیید هویت خود پیش برود. و این کار بی جهت نیست. بیهوده و از سر سادیسم محض نیست که سربازان اس اس، شکستِ قربانی را می خواهند. آن ها می دانند نظامی که موفق می شود قربانی خود را حتی قبل از به دار آویختن نابود کند… با فرسنگ ها فاصله… بهترین نظام برای نگه داشتن کل یک ملت در یوغِ بردگی است. در بند تسلیم. هیچ چیز از صفوف منظم انسان هایی که مانند آدمک به سوی مرگ خود می روند، هولناک تر نیست»
مفید بود؟
0
0
بیشتر
کمتر