نقد و بررسی
ابله
کتاب ابله یکی از مهم ترین شاهکار های ادبی روسیه و یکی از بهترین آثار فئودور داستایفسکی است که ابتدا، در سال های 1868 تا 1869 به صورت سریالی در مجله ای روس زبان منتشر شد. رمان ابله از نظر زمانی، دومین شاهکار حجیم داستایفسکی از میان 4 شاهکار جهانی و حجیم او می باشد. دیگر رمان های این چهارگانه عبارتند از: جنایت و مکافات، شیاطین (جن زدگان یا تسخیر شدگان) و برادران کارامازوف.
فئودور داستایفسکی نویسنده و مقاله نویس بسیار سرشناس در دوران طلایی ادبیات روسیه بود. بسیاری از آثار او به بزرگ ترین آثار کلاسیک ادبیات روسیه و بهترین رمان های کل تاریخ ادبیات جهان تبدیل شده اند. این نویسندۀ بزرگ در آثارش به بررسی «موقعیت انسانی» می پرداخت و سعی داشت تا به چالش کشیدن بسیاری از مفاهیم بنیادی بشری، مانند وجود خدا، گناه و معنا و هدف زندگی، پاسخی را برای سوال «چگونه زندگی کردن؟» پیدا کند.
داستایفسکی در نوشتار از نویسندگان و متفکران بسیاری تأثیر پذیرفته بود، از جمله پوشکین، نیکولای گوگول، شکسپیر، والتر اسکات، چارلز دیکنز، بالزاک، ویکتور هوگو، ادگار آلن پو، کانتف هگل، شیلر و غیره. داستایفسکی همچنین، بر تعداد بسیار زیادی از نویسندگان و متفکران بعد از خود مانند الکساندر سولژنیتسین، آنتوان چخوف، فردریش نیچه و ژان پل سارتر تاثیرگذار بوده است. او را از اشخاص کلیدی در خلق و تلفیق دو مکتب ادبی و فلسفی اگزیستانسیالیسم و فرویدیسم می دانند. آثار داستایفسکی تاکنون به بیش از 170 زبان زنده دنیا ترجمه شده و مبنای ساخت بسیاری از فیلم های سینمایی بوده است.
به گفتۀ منتقدان، رمان ابله از شخصی ترین و بهترین آثار داستایفسکی است. در این رمان داستایفسکی یکی از ماندگارترین چهره های ادبیات روسیه، به نام "پرنس (شاهزاده) میشکین" را خلق کرده است. زمینه های اخلاقی، فلسفی، روان کاوانه، خداشناسانه، معنوی و ادبی هنرِ داستان نویسی داستایفسکی در رمان ابله به یکی از اوج های خودش رسیده است.
داستایفسکی راجع به رمان ابله اذهان داشته است که اثری نسبتا ناموفق بوده است و مقدار زیادی از چیزی را که به وسیلۀ این رمان قصد داشته است منتقل کند، منتقل نشده است اما، علارغم این گفته های داستایفسکی، هر مخاطبی با هر مقدار سواد ادبی با خواندن این رمان، به شاهکار بودن آن، عمق بسیار بالای مطالب آن و ایدۀ محشر پشت داستان آن پی می برد. از این رو خود داستایفسکی معتقد بوده است که: «برخی از جاهای این رمان نیز به خوبی ساخته و پرداخته شده است. من از این رمان حمایت نمی کنم اما از ایدۀ پشتِ آن حمایت کامل می کنم.»
«ابله» در واقع داستانی است از شاهزاده ای به نام "لِو (لئون) نیکولاویچ میشکین". او جوانی بیست و هفت-هشت ساله ای با موهایی روشن و مجعد، کوتاه قامت و رنگ پریده، بسیار مهربان، صاف و صادق و مسیح گونه است. پاکی و معصومیت او به قدری است که از او، کودکی در قالب مردی بزرگ ساخته است و داستایفسکی، با چیره دستی تمام دنیای قرن 19ام روسیه را، از دیدگاه چنین ناظر بی طرفی به مخاطبین عرضه می کند.
داستان با بازگشت پرنس میشکین به روسیه از اقامت طولانی مدتش در سوئیس شروع می شود. میکشین به دلیل درمان بیماری صرع و حماقت!، مدتی طولانی را در سوئیس گذرانده و در راه بازگشت با قطار پترزبورگ، با فردی مرموز به نام "راگوژین" آشنا می شود و با او داخل ماجرایی از اعدامی که شاهد آن بوده است می افتد. پس از رسیدن میکشین به مقصد خود، خانۀ فامیل دور خود "خانم یپانچین"، عاشق یکی از سه دختر خانوادۀ یپانچین می شود.
پدر این خانواده، ژنرال جاه طلب و پولداری است که قصد زمینه چینی برای ازدواج خدمتکار خود "گانیا" با دختری بسیار زیبا و اغواگر به نام "آناستازیا فیلیپوونا" را دارد. در این حین، میکشین نیز شیفتۀ این دختر اغواگر می شود و ماجراهای جالبی را با خانوادۀ یپانچین و آناستازیا می سازد.
از جمله دیگر آثار ترجمه شده از فئودور داستایفسکی می توان به رمان های قمارباز با ترجمۀ صالح حسینی (نشر نیلوفر)، یادداشت های زیرزمینی با ترجمۀ حمیدرضا آتش بر آب (نشر علمی و فرهنگی) و «شب های روشن» با ترجمۀ سروش حبیبی (نشر ماهی) اشاره کرد.
کتاب حاضر توسط سروش حبیبی ترجمه و در نشر چشمه به چاپ رسیده است. سروش حبیبی یکی از باسابقه ترین و سرشناس ترین مترجمان ایرانی، به خصوص در زمینۀ ترجمۀ آثار ادبیات روس است که ترجمۀ آثار بزرگی همچون جنگ و صلح اثر لئو تالستوی، «همزاد» اثر فئودور داستایفسکی و طبل حلبی اثر گونتر گراس را در کارنامه دارد.
در بخش هایی از کتاب ابله می خوانیم:
آن وقت ناگهان رو به سمت خانم ژنرال گرداند و گفت: «اما راجع به چهرۀ شما، لیزاوتا پراکفی یوتا، دربارۀ چهرۀ شما حدس می زنم بلکه یقین دارم که شما با وجود سن تان یک بچۀ درست و حسابی هستید. چه از حیث جنبه های خوب و چه از جنبه های ناخوبِ یک بچه. خواهش می کنم از این صراحت من دلگیر نشوید. شما می دانید که بچه ها در دل من چه جایی دارند. خیال نکنید که من از سر ساده دلی به این صداقت دربارۀ چهره های شما حرف زدم، نه، ابدا این طور نیست. چه بسا که من هم فکری در سر داشتم.»
آن ها یکدیگر را برانداز می کردند و دیگر در بند آن نبودند که غیظ خود را با تظاهر پنهان کنند. یکی همان زنی بود که تا چندی پیش آن نامه ها را به آن یکی می نوشت و حالا از همین نخستین دیدار همۀ آن احساس ها، با اولین کلمات از میان رفته بود. چه شده بود؟ به نظر می رسید که هیچ یک از چهار نفری که در اتاق حضور داشتند این تنش عجیب را غیرعادی نمی یافتند. پرنس که تا همان شب پیش نیز چنین چیزی را حتی در خواب ممکن نمی شمرد، آنجا ایستاده بود و آنچه را می گذشت و گفته می شد طوری تماشا می کرد و می شنید که گفتی مدت هاست این ها را از پیش احساس می کرده و انتظارش را می داشته است. خوابی به غایت خیال پرورانه ناگهان به صورت روشن ترین و مشخص ترین واقعیت درآمده بود.
مفید بود؟
0
0
بیشتر
کمتر