در برابر جامعه ی رو به تباهی، که خیانت و دروغ و جهل آن را فرا گرفته و در خود غرق می کند، رمان اتحادیه ابلهان نوشته جان کندی تول در نقش یک تلنگر نمایان می شود. شخصیت اصلی این رمان با نام "ایگنیشس" پسری تنبل، چاق و باسواد است که دهه سوم زندگی اش را در خانه ی مادرش سپری می کند.
ایگنیشس از آن دست انسان های آگاهی ست که از فرط دانایی، نمی تواند چندان ارتباط موفقیت آمیزی با مردم برقرار کند. او به وضعیت جامعه آمریکا اعتراض دارد و سعی می کند با به پا کردن شورش و اعتراض آن را تغییر دهد. حضور ایگنیشس در جامعه هم سبب عذاب مردم و هم سبب عذاب خود وی می شود. از این رو ترجیحش تنها ماندن در خانه و پیش بردن مسیرش در خلوت خویش است.
اما ماجرا از جایی تغییر می کند که او و مادرش بابت پرداخت یک بدهی مجبور می شوند پول بیشتری دربیاورند و این مستلزم این است که ایگنیشس هم کار کند. او با وارد شدن به محیط کار با واقعیت ها و افراد ابله بیشتری مواجه می شود که کار را برایش سخت تر می کنند.
لازم است بدانیم که تمام این داستان ها در قالبی طنز و بامزه رخ می دهند. به نوعی رمان اتحادیه ابلهان را می توان نوعی کمدی به حساب آورد؛ البته کمدی سیاه. چرا که در دل این کمدی، واقعیت هایی از آن چه در جامعه در گذر است می بینیم که چندان دلچسب ما نیستند.
نویسنده ی رمان اتحادیه ابلهان، پیروی شکستی که در چاپ این کتاب تجربه کرد، در همان جوانی دست به خودکشی زد و ما را از آشنایی بیشتر با خود و آثارش محروم نمود. مادر وی چندین سال پس از مرگ پسرش با تلاش های بسیار توانست رمان اتحادیه ابلهان را به چاپ برساند و در این زمان بود که این رمان در تمام جهان سر و صدا به پا کرد و از مهم ترین رمان های کمدی جهان شمرده شد.
لذت خواندن این رمان، درد نبودن نویسنده اش را به همراه دارد؛ چرا که اگر او در دوران زیست خود موفق به انتشار کتابش می شد، احتمالا داستان های ایگنیشس تاکنون ادامه یافته و به جای یک رمان به یک مجموعه بسیار جذاب تبدیل می گشت. در سال 1981 جایزه پولیتزر نصیب رمان اتحادیه ابلهان گشت. به علاوه از دید بسیاری از منتقدین، این رمان بامزه ترین رمان تاریخ محسوب می شود.
پیمان خاکسار مترجم رمان اتحادیه ابلهان، در مقدمه این کتاب اشاره کرده که اتحادیه ابلهان بهترین کتابی ست که در زندگی اش خوانده است و در ادامه گفته که خوشحال است مترجم دیگری دست به ترجمه این کتاب نبرده و اولین ترجمه را او منتشر نموده است. پیمان خاکسار یکی از بهترین مترجمین حال حاضر ایران است که ترجمه کتاب هایی هم چون جزء از کل، ریگ روان، هیاهوی زمان، عامه پسند، باشگاه مشت زنی و … را عهده دار بوده است. رمان اتحادیه ابلهان نیز با ترجمه پیمان خاکسار در انتشارت چشمه به چاپ رسیده و تاکنون بارها تجدید چاپ گشته است.
در مجموع می توان گفت، ایگنیشس نابغه ای بود که تمام ابلهان دنیا علیهش متحد شدند. نابغه ای که سعی داشت جهان را جای بهتری برای زیستن کند.
در بخش هایی از این کتاب می خوانیم:
«بی شک یک روزی اولیای جامعه او را دستگیر خواهند کرد فقط به این خاطر که خودش است. زندانی شدن بالاخره معنایی به زندگی اش خواهد بخشید و سرخوردگی اش را پایان خواهد داد. آخرین مکاتبه ام با او گستاخانه تر و بی ادبانه تر از معمول بود. باید با او در حد خودش برخورد شود برای همین وقتی داشتم وضعیت غیراستاندارد کارخانه مان را ارزیابی می کردم به یادش افتادم. مدت مدیدی است که خود را در انزوا و مراقبتی میلتونی غرق کرده ام. وقتش رسیده که شجاعانه پا به درون اجتماع بگذارم، البته نه به شيوه ی ملال آور و منفعلانه ی میرنا مینکوف بلکه با شور و اشتیاق و شیوه ای نو. شما به زودی تصمیمی متهورانه و تهاجمی از طرف نویسنده شاهد خواهید بود و جنگجویی و عمق و قدرتی بر شما آشکار خواهد شد که از چنین طبع ملایمی انتظار نمی رود. فردا جوابیه ام به ميرنا مینکوف های روزگار را با شرح جزئیات برای تان نقل خواهم کرد. نتیجه شاید به طور اتفاقی موجب سرنگونی آقای گونزالز به عنوان قدرت اصلی شلوار لوی شود. باید این دیو را سر جایش نشاند. بدون شک یکی از قدرتمندترین انجمن های حقوق بشر مرا با برگ غار خواهد آراست. انگشتانم کم کم به خاطر این نوشته ی مطول سوزن سوزن می شوند. باید قلمم، این موتور حقیقتم، را زمین بگذارم و دستان افليجم را در آب گرم غسل دهم. سر سپردگی شدیدم به عدالت به این درشت گویی ها و زخم زبان ها انجامید و حس میکنم که چرخه در چرخه ام در شلوار لوی رو به سوی قله های موفقیت دارد.»
«خیلی ظالمانه ست. تو به این ها بیست دلار نخواهی داد. این دزدی سر گردنه ست. حالا برو خونه و منو تنها بگذار. این جا خیلی امن و آرومه. بالاخره خوب میشم. روح من دقیقا به همین فضا احتیاج داره. هر وقت فرصت کردی چند مداد و کلاسوری رو که روی میزم هست برام بیار. باید این روان زخم رو تا وقتی که توی ذهنم تازه ست روی کاغذ بیارم. بهت اجازه میدم که وارد اتاقم بشی. حالا اگه اجازه بدی میخوام استراحت کنم.»
نشر چشمه
