اسکارلت دهه ی شصت
اسکارلت دهه ی شصت در یک نگاه
:- شعر فارسی
- مجموعه اشعار عاشقانه
- اولین کتاب شعر سجاد افشاریان بازیگر توانمند تئاتر
- شامل بیش از پنجاه شعر احساسی
اسکارلت دهه ی شصت
اشعار عاشقانه سجاد افشاریان، دکلمه های احساسی اش و تئاترهای حرفه ای او در چند سال اخیر پناهگاه خیلی از عاشقان بوده اند. سجاد افشاریان واژه ها را خوب می شناسد، عشق را خوب می شناسد و مخاطبش را هم خوب می شناسد. ماحصل این شناخت، خلق آثاری هنری ست که بر عمق جان مخاطبان او نفوذ کرده و تاثیر می گذارد. دهه نود، دهه ی درخشش سجاد افشاریان بود؛ پیشتر او تجربه نویسندگی و بازیگری را داشت اما در این دهه بود که تئاترهایش بیشتر از پیش دیده شدند، چند بار اجرا و بازیگری در تلویزیون را تجربه نمود ودر نهایت در بهار 1396 اولین کتاب شعر خود را منتشر نمود.
کتاب «اسکارلت دهه شصت»، مجموعه ای از اشعار سجاد افشاریان است که حال و هوایی عاشقانه داشته و در سبک شعر نوی مدرن سروده شده است. این اشعار کوتاه بوده و تحت پنجاه و چهار عنوان سروده شده اند. بعضی از این اشعار در دکلمه ها و تئاترهای سجاد افشاریان نیز به کار برده شده. اشعار او ساده و به دور از پیچیدگی هستند. شیراز، عشق، سیگار، کافه، شهر، چشم ها، موها و… عناصری هستند که می توان در شعر افشاریان یافت.
او اشعارش را به گونه ای می سراید که مخاطب بتواند تعبیری آزادانه از آن داشته باشد و بر اساس تجربه های خویش شعر را درک کند. در مجموع، این کتاب شعر برای آشنایی با جهان فکری سجاد افشاریان مناسب است؛ هم چنین این اشعار می تواند شما را به تخیلات خود برده و شما را با جهان فکری خودتان نیز آشناتر کند. عشق، مهم ترین و پررنگ ترین مسئله ی کتاب است، پس خواندن این کتاب بیش از همه به عشاق توصیه می شود.
کتاب شعر اسکارلت دهه شصت نوشتۀ سجاد افشاریان در انتشارات چشمه چاپ شده و تاکنون بیش از هجده بار تجدید چاپ گشته. این عدد برای کتاب شعر نوی فارسی، که نویسنده اش جوان است و اول راه، موفقیت آمیز محسوب می شود. تجدید چاپ هجده بارۀ این کتاب شعر، خبر از استقبال مردم از شعر می دهد و در این روزگار شلوغ که کسی فرصت نشستن و اندیشیدن به شعر را ندارد، این خبر خوبی ست. مجموعه شعر اسکارلت دهه شصت، کتابی کم حجم در 104 صفحه است که می توان در زمان کوتاهی خواند و به پایان رساند.
سجاد افشاریان سی و شش ساله، در شیراز متولد شده و در رشته ادبیات نمایشی تحصیل کرده. از جمله نمایش هایی که او در آن ها نقش آفرینی کرده و یا کارگردانی آنها را به عهده داشته می توان به این موارد اشاره کرد: بک تو بلک/ ابتدا وارد می شود/ مانستر/ هرکسی یا روز می میرد یا شب/ گریزلی/آنتیگونه/ می سی سی پی نشسته می میرد/ روزهای بی باران/ شرقی غمگین/ خانۀ آقای کرمی/ ایران استرالیا/ این لحظه را جایی دیده ام/ ننه دلاور بیرون پشت در/ به خاطر یک مشت روبل.
سجاد افشاریان در فیلم های «برادر جان»، «نجوا» و «مفت آباد» بازیگر بوده است. هم چنین در برنامه «خندوانه» به علاوه در فیلم های «شمس العماره»، «بی سایه»، «گوشه دل تهرون» و «این تابستان فراموشت کردم» به عنوان یکی از اعضای گروه نویسندگان فعالیت داشته است.
در بخش هایی از کتاب شعر اسکارلت دهه شصت می خوانیم:
کلمات خود گویی هدیه ی خدا باشند که بر ما نازل می شوند تا در گوش سالم دلبر زمزمه کنیم. من به تازگی دیگر کارکردهای شعر را دریافته ام که مهم ترین شان امنیت است، ما همه در رگهایمان سعدی و خیام و شاملو و نصرت و اخوان و سپهری و مشیری و فروغ درون داریم که حافظ ماست، باورم هست که من، ما و هر انسانی که ربطی به این خاک داشته باشد، در درون خود شعرهای بیشمار شخصی را خاطره ساخته، چنان که یادش می افتد، گاهی در دل مان قند آب می شود، همین که کسی باشد که برایش دل به دریا بزنیم شعر است، امنیت است. دل آدمی با شنیدن کلماتی که باید، چنان احساس امنیت می کند و امن می شود، که هزار بنا که پیشکش کنید نمی شود، پس حتا اگر آهی در بساط دارید یا ندارید عجله کنید. این که به لحظه اعتباری نیست، جملۀ قصار نیست واقعیت محض زندگی است، زندگی بی رحمانه کوتاه است بی رحمانه تر جدی. کافی است گمان کنیم فردایی نیست، بعد جلو بایستیم و زیرلب زمزمه کنیم لباس بی تفاوتی به ما نمی آید. حتا اگر برای من فردایی نباشد برای آن ها که دوست دارشان هستم، هست. مؤمنم که شعر امنیت است و پیامبر امین حال خوب و دردهای بی صدای یک اجتماع، پس با چشمان باز خوب شهر و دیار خود را با تمام موجودات زنده اش بینیم، تلفن ها را خاموش کنیم، هر آن چه ناگفته در جیب دل داریم بیرون بیاوریم و به حضور چشم در چشم نام یکدیگر را صدا کنیم، گمان می کنم این گونه شاعر یار و دیار خود می شوید.
من با تو قدیمی ترین می شوم
رفاقت مان شأن رفیق می گیرد
کوچه ها کاهگلی می شوند
پرچین دار انارهای ترک خورده
من با تو حافظ شیراز می شوم
ناب می شوم
بیست و چند سالی دلشوره می شوم
مثل آن موقع ها که معالی آباد هنوز آباد نبود
چشم هات را که به خنده وا می دارم
فاتح ترین جنگجوی تاریخ می شوم
با تو که حرف می زنم
هر لحظه منتظرم ساعدی در کافه را باز کند
و کافه چی صدایم کند تلفن دارید آقا
با چشم هام بپرسم و آهسته جواب دهد
خانوم فرخزاد…
من با تو غریق نجات خاطراتی می شوم
که بی تو لحظه ای امانم نمی دهند.
اسکارلت دهه ی شصت
نشر چشمه
سجاد افشاریان
بزرگسال
رقعی
شومیز
1400
104
18
تک جلدی
9786002298256