امیلی ال
امیلی ال در یک نگاه
:- به سبک داستان در داستان
- توصیفی روانشناختی از ترس و تنهایی انسان امروزی
- به قلمی نمادین و شاعرانه
- داستانی از عشق بی سرانجام و زوال انسانی
امیلی ال
«امیلی اِل» نام یک داستان کوتاه از مارگریت دوراس است که در سال 1985 نوشته شده اما تا زمانی که دوراس بعدها به مدت 9 ماه به اغما رفت، با اقبال عمومی و نظر مثبت منتقدان مواجه نشد. خود نویسنده در این باره چنین میگوید: «آن را کشتند!». شخصیت اصلی داستان زنِ نویسندهای است که داستانِ تنهایی و ترساش را با عبارت «با ترس آغار شده بود» در کتاب شروع به نقل میکند؛ اما روایت را در خلال داستان "کاپیتن" و همسرش "امیلی اِل" بازگو میکند.
به نحوی امیلی اِل زبان حال و روزِ نویسندهی زن در کتاب است و از تجربیات مشابهای مانند ترسی ریشهدار در کودکی، تنهایی و انتظار مرگِ ناشی از بیماری رنج میبرد. در واقع مارگریت دوراس در کتاب امیلی اِل از سبک "رمان نو" فاصله گرفته است و از تکنیک داستان در داستان بهره میجوید.
در رمان امیلی اِل همانند رمان دیگر نویسنده، «عشق»، نام هیچیک از شخصیتهای داستان بازگو نمیشود؛ مگر امیلی اِل که این اسم نیز یک اسم مستعار است. به نوعی میتوان این حرکت را تلاشی برای القای همبستگی و در عین حال وابستگی انسانها در مقوله تنهایی و ترس از آن دانست.
روایت داستان به یکی از اوج های خود میرسد وقتی که کاپیتن دفتر شعر ناتمامِ امیلی اِل را (که عاشق سرایدار شده است) میسوزاند. امیلی اِل در اتاق زمستانی عاشق سرایدار شده است و نام دفتر شعر ناتمام او «بعد از ظهرهای زمستان» است و زمستان نمادی از مرگ است. زمستان، غروب و رنگ سرخ از جمله نمادهای این رماناند که همگی القا کننده مرگ هستند.
کتاب امیلی اِل توسط شیرین بنی احمد به فارسی برگردانده شده است. کتاب دیگری نیز از مارگریت دوراس به نام «سدی برابر اقیانوس آرام» توسط شیرین بنی احمد ترجمه و در انتشارات نیلوفر به چاپ رسانده است. از دیگر آثار مارگریت دوراس میتوان به کتابهای «عشق»، «کامیون»، «عاشق» (برنده جایزه گنکور در سال1984) و «درد» اشاره کرد.
دربخشهایی از کتاب میخوانیم:
«نمیدانستیم که آن شیفتگی، آن ملاحت و آن جمله زیبا دربارهی تابستان، آنهم از جانب آن زن و مرد، سرچشمهاش کجا بود. نمیشد فهمید. من نمیدانم. شاید از تسلیم در برابر مرگ بود، حتما. البته از نامتعارف بودنِ کل ماجرا هم بود. از همهی این چیزها و از تکتک اینها به تنهایی.»
«زنی که همسر کاپیتن است، چشمش پایین است. اندام پوشیدهاش نحیف است، اندامی که آشکارا رو به زوال است، اندامی پوشیده در جامهی جوانی، جامههای مندرس دوران جوانی، و به انگشتانش الماس و جواهرات خاندان انگلیسیاش. مرگ در این جامهها پیداست، در زیر پوست و زیر چشمانش، در نگاه سرکش و پاک آن دو چشم.»
«زن، همسر کاپیتن، همیشه در انتظار بود، چه در اینجا و چه در هر کجای دیگر، میگویید که گویا تمام عمر در انتظار چیزی بوده است، درست مثل حالا، در اینجا و در کنار بار، شاید در انتظار رهایی از چیزی که تحملناپذیریاش را نمیشود حدس زد.»
امیلی ال
انتشارات نیلوفر
مارگریت دوراس
شیرین بنی احمد
بزرگسال
رقعی
1394
117
1
تک جلدی
9789644485862
فرانسه