نقد و بررسی
انجیل های من
کتابهای انجیلهای من در واقع ترکیبی از دو متن به نامهای " شب باغ زیتون" و "انجیل به روایت پیلاطس" است. متن دوم در سال 2000 نوشته شده است، اما کتاب حاضر ابتدا در سال 2004 بدین صورت منتشر شده است. اریک امانوئل اشمیت نویسنده، نمایشنامه نویس و کارگردان معاصر و بسیار پرطرفدار فرانسوی است که قبل از نویسنده شدن، دکترای فلسفه اش را میگیرد و چند سالی به تدریس فلسفه میپردازد.
او اولین نوشته ی موفق اش را، که نمایشنامه ای به نام شب وولونی است، در سال 1991 مینویسد و از همان ابتدا با تمجید منتقدان و مخاطبان مواجه میشود. او همچنین طی سالهای گذشته برنده جوایز متعددی از جمله جایزه ادبی گنکور2010، شده است.
اریک امانوئل اشمیت در محیطی بیگانه با دین و مذهب بزرگ شده است و نویسندگی را در نوجوانی به نفع درس خواندن کنار گذاشته بود؛ اما طی دو اتفاق بزرگ و معنوی در زندگی اش، به نویسندگی و مخصوصاً نوشتن این اثر، ترغیب شده است. اتفاق اول سفر معنوی در دل بیابان بوده است و دومی خواندن یک ضرب انجیلهای چهارگانه.
متن اول کتاب به صورت داستانی کوتاه از زبان عیسی مسیح روایت میشود که در واقع خودزندگینامه ای داستانی از مسیح و روایت زندگیاش از کودکی تا به صلیب کشیده شدنش است. متن دوم به صورت نمایشنامه نوشته شده است، اما بنابر دلایل تکنیکی بیشتر میتوان آن را اثری داستانی با استفاده از عناصر نمایشی دانست تا نمایشنامه ی صرف. داستان در متن دوم دقیقاً از انتهای شب باغ زیتون شروع میشود و راوی آن پیلاطس (دانای کل) است اما متن گفته های او را شخصیت دیگر نمایش، یعنی سکستوس، مکتوب مینویسد.
پیرنگ کلی داستان را نیز نامه نگاری های پیلاطس به برادرش در رُم تشکیل میدهد. همانطور که خود اشمیت نیز در پیشگفتار کتاب میگوید، او نه تنها با نوشتن اینگونه کتابها درصدد پاسخ دهی به سوالات فلسفی و مذهبی مخاطبانش نیست؛ بلکه به دنبال پررنگ تر کردن و بیشتر درگیر کردن ذهن خواننده با این مسائل است.
از اریک امانوئل اشمیت آثار داستانی بلند و کوتاه و همچنین نمایشنامه های متعددی در ایران به فارسی ترجمه و منتشر شده است که از جمله ی آنها میتوان به نمایشنامه های مهمان ناخوانده (نشر نی) و خُرده جنایتهای زناشویی (نشر قطره) و داستان سگ (نشر نیلوفر) اشاره کرد. ترجمه ی نمایشنامه هایی نیز مانند مردگان بی کفن ودفن، خلوتکده و تیفوس از ژان پل سارتر نمونه هایی از آثار ترجمه شده توسط قاسم صنعوی است.
در بخش هایی از این کتاب می خوانیم:
«چند ساعت دیگر به سراغم خواهند آمد. هم اکنون آماده میشوند. سربازان، سلاح هایشان را تمیز میکنند پیکها در کوچه های تاریک پراکنده میشوند تا قاضیان را به انجمن فراخوانند. نجار بر صلیبی که فردا خونم بر آن جاری میشود دست نوازش میکشد.»
«پیلاطس: سکستوس، هرگز به فکرت رسیده که پیشگویان از… عیسی سخن گفته باشند؟
سکستوس: (خنده کنان) جادوگر؟ نه، چه فکر غریبی. من در انتظار شاهی، سرداری، جهانگشایی هستم، نه گدایی.»
«تنهایی، یگانه چیزی که بهطور قطع در آن برابریم. یگانه چیزی که ما را از هم جدا میکند و نیز به یکدیگر نزدیک میکند.»
مفید بود؟
1
0
بیشتر
کمتر