• ادبیات معاصر آلمان
  • ادبیات جنایی و معمایی
  • داستان­هایی از زندگی واقعی نویسنده
  • تحلیل‌های روانشناسانه‌ی بی‌نظیر از مجرم‌ها در داستان‌ها و دلایل ارتکاب به جرم آن‌ها
  • ترکیب فضاسازی کافکایی با پرونده‌های قضایی و کیفری واقعی

داستان کوتاهفردیناند فن شیراخ

تعداد صفحه 189

کتاب تبهکاری و جرم در واقع گلچینی از دو مجموعه داستان‌کوتاه «تبهکاری» و «جرم» است که دو جلد اول سه‌گانه‌ای جذاب را تشکیل می­دهند.. فردیناند فن شیراخ، نویسنده‌ی این کتاب‌ها، اولین بار نویسندگی را در سال 2009 و با نوشتن مجموعه داستان تبهکاری شروع کرده است. او که تحصیلات حقوق دارد و 15 سال به کار وکالت امور کیفری مشغول بود، ناگهان  به ادبیات و نویسندگی روی می‌آورد.

کتاب تبهکاری باعث شد نویسنده‌اش یک شبه ره صد ساله را برود! این کتاب به مدت 54 هفته در لیست پرفروش‌ترین کتاب‌های هفته‌نامه‌ی اشپیگل حضور داشته و در همان ابتدا، در بیش از 30 کشور مختلف دنیا ترجمه و چاپ شد. شیراخ در سال 2010 جلد دوم از سه‌گانه‌ی خود را، به نام جرم، منتشر کرد که موفقیتی شبیه به کتاب قبلی‌اش را رقم زد.

موضوع اصلی داستان­های هر دو کتاب پرونده­ه‌ایی کیفری هستند که شیراخ در طول 15 سال وکالت به آن­ها برخورده است؛ به عبارتی دیگر، شیراخ زندگی و تجربه ­خودش را با ادبیات ترکیب کرده و نتیجه‌ی آن داستان‌هایی مهیج و بر پایه‌ی واقعیت شده­ است. شیراخ در نویسندگی از کافکا، سادگی نثر آثارش را به ارث برده است و فضاهای اغلب تیره و تاریکی را مانند او در داستان‌هایش ترسیم می‌کند؛ اما بر خلاف کافکا، فضاسازی‌های شیراخ رنگ و بویی کاملاً واقعی دارند.

شیراخ در داستان «عشق» روایت جرم پسری به نام پاتریک را بازگو می­کند که بدن زنش را، که بسیار دوستش دارد، با چاقو زخم کرده است. در ادامه متوجه می‌شویم که پاتریک به گفته­‌ی خودش از عشق و علاقه‌ی زیاد خواسته است تا دختر را عین یک میوه، بخورد! وکیل (شیراخ) با او صحبت می‌کند که به روانشناس مراجعه کند و خیال او را بابت زندان نرفتن راحت می­کند اما، پاتریک به مطب روانشناس نمی‌رود و …

در داستان «اسرار» با مردی دیوانه به نام فابیان کالمکان آشنا می‌شویم که توهم این را دارد که سازمان‌های امنیتی مانند CIA به دنبال او هستند تا اسرارش را بفهمند. او هر روز به مدت دو هفته به دفتر وکالت شیراخ سر می‌زد تا او را متقاعد کند از آن­ها شکایت کند؛ تا اینکه صبر شیراخ تمام می‌شود. شیراخ او را به تیمارستان می‌برد تا تحت نظارت پزشکی باشد اما زمانی که به بخش امنیتی رسیدند طی یک اتفاق بسیار جالب، فرد دیوانه خود را به عنوان شیراخ جا زده و می‌گوید که او، شیراخ واقعی، فرد دیوانه است! قسمت سوم سه­‌گانه‌ی شیراخ نیز در سال 2018 منتشر شد که ترجمه‌ی این اثر نیز، به نام مجازات، توسط کامران جمالی صورت گرفته و نشر نیلوفر آن را منتشر کرده است.

در بخش هایی از این کتاب می خوانیم:

«زندگی‌اش مانند قصه‌ای تلخ آغاز شد: او را سر راه گذاشتند. یک وانِ سبزِ براقِ پلاستیکی روی پله‌های کلیسای ناحیه‌ی کوچکی در نزدیکی شهر گیسِن قرار گرفت. نوزاد در پتویی از پشمِ آب‌رفته پیچیده شده بود و بدن‌اش گرمای طبیعی‌اش را از دست داده بود. کسی که او را سر راه گذاشته بود، چیزی از خود به جا نگذاشته بود. نه نامه‌ای، نه عکسی، نه یادگاری‌ای.»

 

«روی پاتختی چاقو سوئیسی قرار داشت. با همین چاقو بود که سیب را قاچ‌قاچ کرد و دوتایی آن ­را خوردند. پاتریک کتاب را کنار گذاشت و چاقو را برداشت. تیغه را بیرون کشید. دختر سوزش یک بریدگی را در پشت‌اش حس کرد. جیغ کشید. دست پاتریک را کنار زد و از جا پرید. چاقو روی پارکت کف زمین افتاد. دختر حس می‌کرد خطی از خون در پشت‌اش به طرف پایین می­آید.»

 

«کار خیلی به درازا کشید، و بعدها همسایه‌ای گفت، در میان فریادها صدای ضربه‌ها را می‌شنید، خیس و بَم، مثل صدای قصاب‌ها و گوشت چهارپایان. وقتی پلیس حسن را از بالاتنه‌ی مردی به زمین افتاده جدا کرد، دهان مرد تبدیل به جِرمی خونین شده بود: حسن با چکش 11 دندان مرد را شکسته بود.»

آیا این بررسی برای شما مفید بود

مشخصات محصول

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

برای ارسال دیدگاه، وارد حساب کاربری خود شوید وارد حساب کاربردی شوید

ثبت پرسش

هنوز پرسشی ثبت نشده است.

برای ارسال پرسش، وارد حساب کاربری خود شوید وارد حساب کاربردی شوید