نقد و بررسی
تخم مرغ های شوم
کتاب «تخم مرغ های شوم» رمانی کوتاه (ناولا) و بسیار معروف از میخائیل بولگاکف است که برای اولین بار، در سال 1925 منتشر شد. این اثر در همان ابتدای انتشارش، مورد استقبال گستردۀ مردم قرار گرفت ولی توسط بسیاری از منتقدان حزب کمونیستیِ شوروری، به دلیل داشتن محتوای ضد کمونیستی، به شدت کوبیده شد.
میخائیل بولگاکف پزشک، داستان نویس و نمایشنامه نویس روس تباری بود که در نیمه اول قرن بیستم، شروع به نویسندگی کرد. بولگاکف را بیش از هرچیزی به دلیل شاهکار جاودانش «مرشد و مارگاریتا» می شناسند؛ که به گفتۀ بسیاری از منتقدان، یکی از بهترین رمان های قرن بیستم می باشد.
بسیاری از آثار بولگاکف در شوروی ممنوعه اعلام شده بودند و به همین دلیل، برخی از آثار بولگاکف، از جمله رمان مرشد و مارگاریتا، پس از مرگ او منتشر شده اند. از روی رمان کوتاه تخم مرغ های شوم، فیلمی سینمایی نیز در سال 1996 ساخته شده است.
تقریبا تمامی آثار بولگاکف درون مایه انتقادی و اعتراضی دارد. شرح معضلات هولناک جنگ داخلی روسیه و همچنین، تاثیرات مخرب نظام کمونیستیِ شوروی بر وضعیت اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی روسیه، از اصلی ترین وجهه های انتقادی آثار او می باشد. از طرفی، بولگاکف در نویسندگی، از سبک و سیاق آثار کلاسیک فاصله می گیرد و روش های مکتب های ادبی مدرنیسم و رئالیسم جادویی را پیش می گیرد.
سبک قلم این نویسنده بسیار خاص است و از بسیاری از عناصر ژانر علمی-تخیلی نیز بهره می جوید. به عنوان مثال، بولگاکف در رمان کوتاه «قلب سگی» روایتی نمادین و انتقادی از شوروری را در قالب داستانی از مسخِ یک سگ به انسانی بدذات بازگو می کند و یا در رمان «مرشد و مارگاریتا» خود شیطان واقعی را روی زمین می آورد!
کتاب تخم مرغ های شوم نیز، از نظر استفاده از عناصر ادبیِ فانتزی و علمی-تخیلی غنی است. برخی از منتقدان معتقدند که تخم مرغ های شوم تحت تاثیر شدید آثار نویسندۀ بزرگ انگلیسی هربرت جورج ولز علی الخصوص رمان «جنگ دنیاها» نوشته شده است.
خلاصه داستان کتاب تخم مرغ های شوم
تخم مرغ های شوم روایتی است از پرفسور جانورشناسی مسکو، پرفسور پِرسیکُف، که تخصص اش دوزیستان می باشد. روایت در سال 1928 و در مسکو شروع می شود؛ زمانی که گویا اثرات مخرب جنگ داخلی روسیه پایان یافته و با کشوری نسبتا رو به پیشرفت طرف هستیم. پس از یک توقف بلند، پرفسور کارش را در آزمایشگاه جانورشناسی شروع می کند. او طی تحقیقاتش متوجه اشعه عجیب و قرمز رنگی می شود که پس از رها کردن چندین ساعتۀ میکروسکوپ اش، پدید آمده است.
این اشعۀ قرمز رنگ که میکروسکوپ تولید می کند، باعث می شود تا «آمیب» (جانوران تک سلولی) های مورد آزمایش پرفسور پرسیکف با سرعت باورنکردنی شروع به تولید مثل کنند و از خود، نوعی التهاب و خشونت خاصی نشان بدهند. پرفسور پرسیکف پس از کمی تحقیق متوجه می شود این اشعه روی دیگر جانوران نیز تاثیر می گذارد؛ مثلا جمعیت یک گروه قورباغه را تنها طی 2 روز، 2 برابر می کند!
خبر این کشف جدید پرفسور پرسیکف به سرعت همه جا پخش می شود؛ از جمله در میان سرویس مخفی اطلاعات شوروی. این اتفاق در حالی می افتاد که کشور روسیه درگیر نوع ناشناخته ای از بیماری شده که تقریبا تمامی مرغ های این کشور را از بین برده است.
با وجود چنین اختراعی، دولت به سرعت یکی از مزرعه داران روس، به نام «الکساندر سمیونویچ راک»، را برای احیای جمعیت مرغ ها توسط این اشعۀ قرمز، آن هم در ابعاد نیاز یک کشور، مامور می کند. داستان زمانی به اوج خود نزدیک می شود که اشتباها، به جای تخم مرغ های مورد نظر سمیونویچ، چندین تخم کروکدیل و مار به مزرعه دار برای تولید مثل داده می شود؛ اما گویا کار از کار گذشته است…
از جمله دیگر آثار ترجمه شده از میخائیل بولگاکف می توان به کتاب های «مرشد و مارگاریتا» با ترجمۀ عباس میلانی، «قلب سگی» با ترجمۀ آبتین گلکار، «برف سیاه» با ترجمۀ احمد پوری و «یادداشت های یک پزشک جوان» با ترجمۀ آبتین گلکار اشاره کرد.
کتاب تخم مرغ های شوم به همت بابک شهاب ترجمه و توسط نشر برج به چاپ رسیده است. بابک شهاب ترجمۀ آثاری مانند داستان های «تمساح» از فئودور داستایفسکی و «ماجرای نزاع ایوان ایوانویچ و ایوان نیکیفورویچ» از نیکلای گوگول را در کارنامه ادبی خود دارد.
جملاتی زیبا از کتاب تخم مرغ های شوم
«چراغ گازی با صدایی خفیف فش فش می کرد. جنب و جوش در خیابان ها از سر گرفته شده بود. پرفسور، مسموم از صدمین سیگار، با چشم هایی نیمه باز، به پشتی صندلی گردانش تکیه داد. زیر لب با خودش گفت: «بله! حالا همه چیز برایم روشن شد. چیزی که آن ها را زنده کرد، آن پرتو بود. این پرتو جدیدی است که تا امروز کشف نشده بود و هیچ کس هم مطالعه اش نکرده است. قبل از هر چیز باید بفهمم که علاوه بر نور الکتریکی، آفتاب هم می تواند باعث ظهورش بشود؟» روشن شدن این موضوع یک شب دیگر زمان برد.»
«به علتی نامعلوم، شاید به علت قصور ایوانف، یا شاید هم به سبب اینکه اخبار جنجالی خود به خود از طریق هوا منتقل و منتشر می شوند، خبر پرتو پرفسور پرسیکف نیز بر سر زبان تمام اهالی شهر پر جنب و جوش و بی کران مسکو افتاد؛ هر چند باید اذعان داشت که صحبت ها بسیار گذرا و مبهم بودند. خبر کشف اعجاب انگیز در پایتخت تابناک مانند پرندۀ تیر خورده جست و خیز می کرد، گاه ناپدید می شد و گاه باز به آسمان بر می خاست تا سرانجام در اواسط ماه ژولای در صفحۀ بیستم روزنامۀ ایزوستیا زیر عنوان «اخبار علم و صنعت»، یادداشت کوتاهی دربارۀ پرتو انتشار یافت.»
«در شهر مسکو شبی الکتریکی و جنون زده شعله می کشید. تمام چراغ هاروشن بودند و در آپارتمان ها هیچ نقطه ای نبود که با نور یک لامپ بدون آباژور روشن نشده باشد. در هیچ یک از آپارتمان های مسکو با جمعیت چهار میلیونی اش، حتی یک نفر، به جز کودکان بی اندیشه خواب نبود. ساکنان آپارتمان ها هیچ قاعده ای برای خوردن و آشامیدن قائل نبودند. آدم ها با فریاد با هم حرف می زدند و هر دقیقه صورت هایی مسخ شده از پنجره های تمام طبقات به بیرون سرک می کشیدند و به آسمانی که از همه سو با نور فانوس ها شیار خورده بود، نگاه می کردند.»
مفید بود؟
0
1
بیشتر
کمتر