تمساح
تمساح در یک نگاه
:- ادبیات داستانی قرن 19 ام روسیه
- از مشهورترین داستان های دوران طلایی ادبیات روسیه
- داستانی نمادین، ریشخندگونه و انتقادی از معضلات اجتماعی و ادبی روسیه
- از یکی از نامدار ترین نویسندگان تاریخ ادبیات روسیه و دنیا
تمساح
«تمساح» نام یکی از مشهورترین و بهترین داستان های کوتاه اثر فئودور داستایفسکی است که در سال 1865 در مجلۀ خود او منتشر شد. فئودور داستایفسکی یکی از سرشناس ترین نویسندگان دوران طلایی ادبیات روسیه بود و نام خود را، در کنار نام دیگر نویسندگان بزرگ روسیه مانند لئو تالستوی، جاویدان کرده است. داستایفسکی در طول دوران حرفه ای نویسندگی خود، آثار داستانی متنوع و زیادی نوشته است؛ که شامل رمان های کوتاه و بلند و داستان های کوتاه بسیاری می شود. در بین آثار او، چند داستان کوتاه مانند داستان های «آقای پروخارچین»، «شب های روشن» و «رویای آدم مضحک» از شهرت جهانی برخوردار هستند. چهار رمان عظیم و بزرگ داستایفسکی یعنی رمان های «جنایت و مکافات»، «ابله»، «شیاطین» و «برادران کارامازوف» نیز در لیست بهترین رمان های ادبیات روسیه و دنیا در سراسر تاریخ قرار دارند.
کتاب تمساح روایت نمادین و نیشخندگونه ای است از کارمندی دون پایه و کوته فکر به نام «ایوان ماتویچ». این شخصیت اصلی داستان، فردی محافظه کار و فلسفه باف است که برای دیدن تمساحی که به شهرشان آورده شده است، می رود. ماتویچ بعد از دیدن این حیوان اعجاب انگیز، که برای شهروندان روسی حیوانی بسیار نادر و عجیب قلمداد می شود، شروع به اذیت و آزار تمساح می کند؛ تا جایی که تمساح او را یک لقمۀ چپ می کند! اما داستان دقیقا از جایی شروع می شود که همسر ایوان ماتویچ و دیگر نزدیکان او، متوجه می شوند که او در شکم تمساح به راحتی زنده مانده است! گویا این تمساح نمادین، موجودی میان تهی است. ایوان و همسر او «یلنا ایوانوونا»، ابتدا با عجز و تقاضای فراوان از صاحب آلمانی تبار تمساح می خواهند که تمساح را بکشد و او را نجات بدهند اما این صاحب تمساح، به طمع درآمد بسیار زیاد تماشاگرانِ تمساحی با یک انسان داخلش، از این کار سر باز می زند. از طرفی، گویا ایوان ماتویچ به زندگیِ درون تمساح عادت کرده است و حتی این اتفاق را، بسیار خرسنده و مبارک و نشانه ای از رسالتی پیامبرگونه و فلسفی می داند. وضع همسر او نیز با توجه به پیچیده شدن خبر این اتفاق بسیار عجیب و بازدیدکنندگان متعدد، بهتر می شود اما این پایان ماجرا نیست…
موشکافی های فلسفی و روانشناسانه، انتقادهای مستقیم و غیرمستقیم از وضعیت اجتماعی، سیاسی و فرهنگی کشور روسیه، خلق شخصیت های بسیار عمیق و به یاد ماندنی، به چالش کشیدن مفاهیم بنیادین انسانی مانند خوبی و بدی و ایمان و وجود خدا و همچنین، جستجو برای معنای واقعی زندگی، عناصر جدانشدنی از آثار فئودور داستایفسکی بودند. تقریبا تمامی آثار داستایفسکی، متناسب با مکان و زمان و حال این نویسنده هستند. آثار این نویسندۀ بزرگ، رفته رفته و با از سر گذراندن وقایع بزرگ و هولناک متعدد، پخته و غنی تر می شوند؛ مانند تبعید شدن داستایفسکی به اردوگاه های کار اجباری در سیبری و اعتیاد سنگین به قمار. داستان کوتاه تمساح نیز، از این قائده مستثنی نیست. تمساح در زمانۀ داغ بودن بحث های اقتصادی و اجتماع حکومت روسیه نوشته شد و درون مایه ای به شدت نمادین، انتقادی و اجتماعی دارد. علاوه بر آن، داستایفسکی در این داستان، برای هرچه تاثیرگذارتر شدن محتوای آن، از لحن طنز تلخ و سیاه و اتفاقات تخیلی استفاده کرده است. این داستان کوتاه را، یکی از قابل توجه ترین آثار ادبی قرن 19 روسیه از لحاظ غنای اخلاقی، فلسفی و زیباشناختی در نظر می گیرند. گسترۀ مفاهیم و انتقادهای این داستان کوتاه به طرز غیرقابل باوری وسیع است؛ تا جایی که می توان گفت، تقریبا تمامی وقایع مهم اجتماعی و ادبی سال های 1860 را در بر می گیرد.
از جمله دیگر آثار ترجمه شده از فئودور داستایفسکی می توان به رمان های «قمارباز» با ترجمۀ سروش حبیبی و «بیچارگان» با ترجمۀ خشایار دیهیمی اشاره کرد.
مترجم کتاب تمساح، بابک شهاب، ترجمۀ آثار دیگری مانند «ما» نوشتۀ یوگنی زامیاتین و «مرفین» نوشتۀ میخائیل بولگاکف را نیز در کارنامه ادبی خود دارد.
در بخش هایی از کتاب تمساح می خوانیم:
یلنا ایوانوونا بلغور کرد: «ایوان ماتویچ! عزیز من پس تو زنده ای!» ایوان ماتویچ پاسخ داد: «هم زنده ام، هم سالم و تندرست. خدا را شاکرم که بدون کوچک ترین آسیبی بلعیده شدم. تنها نگرانی ام این است که مدیران اداره چه فکری دربارۀ این صحنه خواهند کرد، زیرا بلیت سفر خارج را گرفتم، منتها به جای اروپا سر از دهان تمساح درآوردم، واقعه ای که حتی صفت بامزه نیز شایسته اش نیست…» یلنا ایوانوونا حرف را قطع کرد: «اما عزیز من! شما دغدغۀ بامزگی ماجرا را نداشته باشید. فعلا مهم ترین کار این است که شما را به طریقی فتیله کنیم و بیرون بکشیم.»
کنجکاوی آزارم می داد و خیلی مایل بودم بدانم زندگی اش را داخل شکم تمساح چگونه سروسامان داده است و اصلا چطور می شود در شکم تمساح زندگی کرد؟ راستش را بخواهید، گاه تصور می کردم که همۀ آن ماجرا فقط یک کابوس است، خصوصا که پای یک هیولا در میان بود…
– ایوان ماتویچ! من به سختی می توانم همۀ این عجایب را باور کنم. آخر چطور می توانم بپذیرم که قصد داری تا آخر عمرت ناهار نخوری؟
– چه دغدغه های حقیری داری؟ ای انسان غفلت کار و بی بنیاد! من با تو دربارۀ نظریات مهم حرف می زنم، آن وقت تو… بدان که من با همین ایده های بزرگ که شبم را چون روز روشن کرده اند، سیر شده ام. هرچند، صاحب تمساح بزرگوارانه با موتر بی نهایت مهربانش مشورت کرد و تصمیم گرفت هر صبح یک لولۀ خمیدۀ فلزی نی لبک مانند را به دهان تمساح فرو کند تا بتوانم از طریق آن قهوه یا آبگوشت و نان سفید تریت شده را به داخل بکشم. ساخت نی را به کسی همین نزدیکی ها سفارش داده اند، هرچند شخصا این ولخرجی ها را زیاد تصور می کنم. اگر واقعیت داشته باشد که عمر تمساح هزار سال است، امیدوارم دست کم هزار سال دیگر زنده باشم.
تمساح
نشر برج
فئودور داستایفسکی
بابک شهاب
بزرگسال
درام, کمدی سیاه (طنز تلخ), فلسفی
رمانتیسم, کلاسیسم
جیبی
شومیز
1400
96
2
تک جلدی
9786227280876