تنهایی هولناک مکسول سیم
تنهایی هولناک مکسول سیم در یک نگاه
:- در صدر پرفروشهای بریتانیا در سال۲۰۱۰
- کتابی راجع به تنهایی انسان معاصر
- اولین رمان ترجمه شده از جاناتان کو
تنهایی هولناک مکسول سیم
«مَکسوِل سیم» شخصیت اصلی رمان، مردی چهل و هشتساله است که همسر و دخترش ترکش کردهاند، با پدرش رابطه چندان جالبی ندارد و غم تجربهی نوعی تنهایی را به دوش میکشد. یکی از نکات جذاب همین ابتدای داستان، این است که این رمان حدوداً ده سال پیش نوشته شده و نوع تنهایی «مکسول سیم» با تنهایی این دوران بشر شبیه است. در داستان ردپای فضاهای مجازی و ارتباطی، از بین رفتن صمیمت، فراموشی آدمها و موضوعاتی از این قبیل را میبینیم و میتوانیم همدلی بسیاری با «مکسول سیم» تجربه کنیم چرا که ما هم مستعد تجربهی چنین تنهایی هولناکی هستیم.
«جاناتان کو» نویسندهی کتاب «تنهایی هولناک مکسول سیم» تلاش داشته تا در رمانش از ترسهای مشترک انسان معاصر سخن بگوید. از توانایی او برای غرق شدن در لذت جویی و مصرف گرایی، از امکانات برقراری ارتباطات گسترده و در مقابل غرق شدن در چاه تنهایی. او این تعارضات را به خوبی در داستان «مکسول» گنجانده و به آنها میپردازد.
به طور کلی «مکسول سیم» میتواند هر یک از ما باشد. شخصیتی که خلق شده بسیار کامل و درست است و مخاطب به راحتی میتواند خودش را در لابه لای حرفهای او پیدا کند. وجود کتابهایی که شرایط دنیوی و انسانی حال حاضر را شرح دهد جداً نعمت است؛ چرا که فرد با خواندنش میفهمد چندان تنها نیست و گویی این احساسات متعارض در ذهن یک نویسندهای در لندن نیز گذشته و او آن را به واژه تبدیل کرده تا این کتاب شکل بگیرد و بتوان با خواندنش کمی کمتر احساس تنهایی و گمگشتی را در این قرن عجیب تجربه کرد.
رمان تنهایی هولناک مکسول سیم توسط جاناتان کو نویسنده بریتانیایی نوشته شده است. از دیگر آثار او می توان به «نمایشگاه پنجاه و هشت» و «خانه خواب» اشاره کرد. این کتاب توسط اشکان غفاریان دانشمند به فارسی برگردانده شده و در نشر نیماژ به چاپ رسیده است.
در بخش هایی از این کتاب می خوانیم:
«برای همین رفتم داخل یکی از اتاقکها و روی سنگ دست شویی نشستم. آن جا بود که واقعاً احساس تنهایی کردم. دهها هزار مایل از خانهام دور بودم و این جا در یک زیرزمین، داخل یک قوطی کوچک نشسته بودم. اگر یک حملهی قلبی ناگهانی در توالت به من دست میداد، چه سرنوشتی در انتظارم بود؟ احتمالاً خدمتکارها قبل از این که در رستوران را ببندند، من را پیدا میکردند، به پلیس خبر میدادند و پاسپورت و کارتهای اعتباریام را چک میکردند؛ به هر حال، فکر کنم به واسطهی دیتابیسهای بین المللی، ارتباط من و پدرم و کرولاین را کشف میکردند و به آنها اطلاع میدادند. کرولاین چه حالی میشد؟ احتمالاً اولش خیلی ناراحت میشد، اما نمیدانم چقدر. دیگر نقش زیادی در زندگیاش بازی نمیکردم. حتماً شرایط برای لوسی بدتر میشد، اما او هم به مرور از من دورتر و دورتر شده بود وبیش از یک ماه بود که هیچ خبری از او نداشتم. دیگر چه کسی باقی میماند؟ احتمالاً دوستان و همکارانم کمی ناراحت میشدند، اما نه این که بخواهند خیلی متاثر شوند. یک حساب کاربری فیسبوک غیرفعال میشد، اما واقعاً هیچ کدام از دوستان فیسبوکیام علت غیرفعال شدن را میفهمیدند؟ من که شک دارم. من حالا در تمام دنیا تنها شده ام، خیلی تنها.»
«دلم میخواست به او بگویم چیزهایی را که سعی داشت در مورد رانندگی و ماشین به من بگوید فهمیده بودم. ماشینها مثل آدمها هستند. ما همه جا را زیر پا میگذاریم، با عجله این طرف و آن طرف میرویم و تا فاصلهی چند اینچی به هم نزدیک میشویم، اما تماس چندانی برقرار نمیشود. تمام ارتباطهایی که از کنار گوشمان رد میشوند و تمام کسانی که میتوانستند باشند، اما نیستند. فکرش را هم که میکنیم، ترس وجودمان را بر می دارد. شاید بهتر باشد حتی به این چیزها فکر هم نکنیم.»
تنهایی هولناک مکسول سیم
انتشارات نیماژ
جاناتان کو
اشکان غفاریان دانشمند
بزرگسال
رقعی
انگلیسی
1397
368
3
تک جلدی
9786003674370
انگلستان