نقد و بررسی
جنگ چهره ی زنانه ندارد
«یادبود شجاعت… به سختی می توان کتابی را پیدا کرد که مهم تر یا اصلی تر به نظر بیاید… روایت الکسیویچ از جنگ جهانی دوم که از چشم صدها زن دیده می شود، چیز خارق العاده ای است… دستاورد او به همان اندازه نفس گیر است که تجربیات این زنان الهام بخش است.»
«باشکوه… پس از گذشت دهه ها که جنگ تنها توسط مردانی که از مردان نقل می کنند، روایت می شد این بار الکسیویچ قصد می کند راوی نسلی از زنان باشد که نه تنها به عنوان قصه گو کنار گذاشته شدند، بلکه به عنوان کهنه سرباز، مادر و همسر نیز نادیده گرفته شده اند. این کتاب بیشتر از آنکه یک تجربۀ بی پردۀ شفاهی از جنگ جهانی دوم باشد، یک کاوش ادبی در خود خاطرات است.»
«این اثر نمی توانست در زمان مناسب تر و بهتری پدید آید… زنان در زمان جنگ همه کار انجام دادند؛ این کتاب همۀ آن ها را آشکار می کند و به یاد می آورد: از خلبانی هواپیما و پرتاب بمب گرفته تا شلیک به اهداف از فاصلۀ دور. الکسیویچ صدای آن ها را تبدیل به سرودی مذهبی کرده است.»
این ها تنها چند نمونه از نقدهای معتبر راجع به کتاب جنگ چهرۀ زنانه ندارد است.
کتاب «جنگ چهرۀ زنانه ندارد» در سال 1985 توسط سوتلانا الکسیویچ منتشر شد. این کتاب اولین قسمت از مجموعه کتاب های مستندِ «صدای آرمانشهر» است. نوشتار دوم کتاب «آخرین شاهدان»، نیز در همین موضوع است، ولی داستان کودکانی است که در جنگ زنده مانده اند.
سوتلانا الکسیویچ روزنامه نگار، مقاله نویس و نویسنده و مستندنگار بلاروسی است که جایزۀ ادبی نوبل را در سال 2015 کسب کرد. او اولین نویسندۀ بلاروسی است که موفق به دریافت جایزه نوبل ادبی شد. وی همچنین در سال 2013 برندۀ جوایزی همچون جایزه صلح کتاب فروشان آلمان و جایزۀ مدیسی شده است.
او در طول حرفۀ خود در روزنامه نگاری در خلق روایت ها بر اساس شهادت شاهدان، تخصص داشته است و خود او می گوید که نوشته هایش تحت تاثیر الس آدامیویچ، نویسندۀ اهل بلاروس است و صدای خود را در ژانری موسوم به «رمان جمعی» یا «رمان-سند» پیدا کرده است که روایت کردن زندگی آدم ها از زبان خودشان است.
در این فرایند او تاریخ های شفاهی هنرمندانه ای را نوشته است که بسیار اشک آور و تکان دهنده است. از جمله کتاب جنگ چهرۀ زنانه ندارد که روایتی پر فراز و نشیب از خاطرات زنانی است که در لشکر شوروی جنگیدند و حال پس از گذشت سال ها از کابوس ها و تنهایی شان می گویند. این کتاب بارها تجدید چاپ شده و از آن بیش از دو میلیون نسخه به فروش رفته است.
موضوع کتاب جنگ چهره ی زنانه ندارد
کتاب جنگ چهره زنانه ندارد، مجموعه ای از مونولوگ های زنان از جنگ است که در مورد جنبه هایی از جنگ صحبت می کنند که پیش از این به آن اشاره نشده بود. آنچه این کتاب را متفاوت از بسیاری کتاب ها می کند، روایت چند صدایی است. در این کتاب هر شخصیتی نظر خود را در خصوص جنگ بیان کرده است و همین چند صدایی بودن داستان است که آن را قابل باور کرده است. قهرمانان این کتاب انسان های عادی هستند که گویشی ساده دارند و حرف هایشان را راحت بیان می کنند.
نویسنده سعی کرده تا با گزارش خود به رغم رنج ها و مصائب جسمی و روحی که زنان شوروی در طول جنگ به ویژه در طی جنگ جهانی دوم تحمل کرده اند، توجه جامعه جهانی را به ظلمی که بر زنان رفته جلب کند تا گوشه ای از این تجربه های دردناک زنان را برای ثبت در تاریخ و قدرشناسی از این بخش از جمعیت جامعه ارائه دهد. او همچنین به یادآوری این نکته می پردازد که اگر زنان در مقایسه با مردان سهم بیشتری در جنگ نداشته اند، حداقل سهمی برابر با آنان داشته اند.
ضمن این که بر این نکته تأکید می کند که جنگ و تجاوز عواقب بسیار مخربی بر جامعه بشری به طور کلی و به ویژه بر زنان دارد که نباید به فراموشی سپرده شود؛ زیرا بنا به روایت این کتاب، جامعه پس از جنگ به عمد یا غیر عمد باعث شد تا هم زنان حاضر در جبهه جنگ، و هم مردان حاضر در جبهه جنگ، زن بودن را فراموش کنند.
این اثر در زمانی که روزنامه نگاری تحت فشار و مبتلا به هیجان گرایی و تبلیغات است، قدرت ادبیات مستند را بیشتر نمایان می کند. الکسیویچ در حین نوشتن این کتاب بارها توسط سانسورچی مورد خطاب گرفته است که چرا به جای قهرمان پروری و تقدیس مبارزه در جنگ، زنان مبارز را تا حد یک انسان عادی پایین آورده و این پیروزی را با بیان مشکلات و ویرانی ها و زشتی های جنگ مخدوش کرده است.
پاسخ آرامِ الکسیویچ این است: «من انسان های کوچک را دوست دارم. تلاشم این است تا آن جایی که رنج از انسان کوچک، انسان بزرگ می سازد در همان لحظه روح انسانی را بررسی کنم. من پی انسانِ کوچکِ بزرگ هستم، انسانی که تحقیر شده، شخصیتش لگدمال شده اما پیروز شده و هیچکس نمی تواند این پیروزی را از او بگیرد.»
سوتلانا الکسیویچ آثار معروف دیگری هم دارد که عبارتند از: «نیایش چرنوبیل»، « سرانجام انسان طراز نوین: فرو ریختن توهمات»، «پسرانی از جنس روی» و «آخرین شاهدان».
عبدالمجید احمدی مترجم «جنگ چهرۀ زنانه ندارد»، مترجم کتاب دیگری نیز از الکسیویچ به نام «زمان دست دوم» است. همچنین از دیگر ترجمه های او می توان به دو کتاب از فئودور داستایفسکی با عناوین «استنطاق» و «تأملات و مجادلات» اشاره کرد.
جملات زیبای کتاب جنگ چهره ی زنانه ندارد
«هرروز این صحنه ها رو می دیدم… اما نمی تونستم باهاشون کنار بیام. می دیدم یه پسر خوشتیپ و جوون داره می میره… دلم می خواست امکانش می بود تا ببوسمش. حالا که نمی تونم به عنوان پزشک کمکش کنم، حداقل یه کار زنونه براش انجام بدم، یا حداقل لبخند بزنم، نوازشش کنم، دستاش رو تو دستم بگیرم. سال های زیادی از پایان جنگ گذشته بود که یه رزمنده بهم گفت هنوز لبخند شادِ منو یادشه. در حالیکه اون برای من فقط یه مجروح عادی بود، حتی قیافه ش هم تو ذهنم نمونده بود. بهم گفت که این لبخند اون رو به زندگی برگردوند، از اون دنیا… لبخند زنانه…»
«شوهر من که مدال افتخار به سینه داشت، بعد از جنگ به ده سال کار در اردوگاه محکوم شد… وطن اینطوری از قهرمان هاش استقبال کرد. از فاتحان جنگ! فقط در یک نامه به دوست دانشگاهیش نوشت براش سخته که به پیروزی افتخار کنه، چراکه خاک روسیه و دیگر کشورها پر از اجساد بر خاک افتاده ی روس هاست. همه جا پر از خونه. اون رو فورا دستگیر کردن… خلع درجه شد… بعد از مرگ استالین از قزاقستان برگشت… بیمار بود. ما بچه نداریم. من احتیاجی به مرور خاطرات جنگ ندارم. من در تمام زندگی در حال جنگم… هرکسی جرئت نوشتن خاطرات خود را ندارد، علاوه بر این، همه نمی توانند احساسات و افکار خود را به کاغذ بسپارند، به آن اعتماد ندارند. اشک ها نمی گذارند…»
مفید بود؟
0
0
بیشتر
کمتر