جوجه تیغی
جوجه تیغی در یک نگاه
:- ادبیات معاصر آلمان
- ادبیات جنایی
- بر اساس پرونده های کیفری واقعی
- از پرمخاطب ترین آثار جنایی در سراسر دنیا
- ترجمه شده به 35 زبان مختلف دنیا
جوجه تیغی
کتاب جوجه تیغی مجموعه داستانهایی است که توسط فردیناند فون شیراخ، نویسنده و وکیل معاصر آلمانی، نوشته شده است. او ابتدا تحصیلش را در رشته ی حقوق کیفری تمام کرد و در مدت اشتغالش به عنوان وکیل از افراد سرشناسی چون نوبرت ژورتسکا و گونتر شابوفسکی به شهرت رسید. او اولین مجموعه داستان کوتاه خود را به نام جنایت در سال 2009 (وقتی 45 ساله بود) نوشته است.
تنها پس از انتشار 3 کتاب توسط شیراخ تا سال 2012 بیش از 1 میلیون نسخه از آثارش در آلمان به فروش رسید. از همان ابتدای انتشار، کتابهای او با استقبال گسترده مردم آلمان و سپس دنیا روبرو می شود و تاکنون به 35 زبان مختلف در دنیا به چاپ رسیده است. مضمون اصلی تمامی نوشته های شیراخ جنایت، جرم و گناه، مجازات و بی اخلاقی های دنیای معاصر است. اکثر نوشته های او به صورت اقتباسی از پرونده های حقوقی بایگانی شخصی خودش است.
مجموعه داستانهای او حال و هوایی جنایی و معماگون دارد که مخاطب کتاب را، هر چقدر هم که باهوش باشد، میتواند تا به انتهای داستان غافلگیر کند. در واقع عنصر غافلگیری، نثر هیجان انگیز و عدم پایبندی به پایان بندی های کلیشه ای صرفاً خوش یا تلخ، از ویژگی های نویسندگی شیراخ است.
مجموعه داستان جوجه تیغی نیز از چهارچوبهای کلی شیراخ مستثنی نیست و هر داستان دنیایی وهم آلود و پر رمز و راز خود را دارد. دنیای داستانهای شیراخ از اتیوپی در داستان اول به نام اهل اتیوپی تا لبنان در داستان جوجه تیغی و … امتداد دارد و بسیار گسترده است.
از فردیناند فون شیراخ چندین کتاب به فارسی ترجمه و چاپ شده است، مانند کتابهای تبهکاری و جرم، مجازات و پرونده ی کولینی که همگی توسط کامران جمالی و در انتشارات نیلوفر به چاپ رسیدهاند. محمود امجدی، مترجم این کتاب، مجموعه داستان دیگری به نام داستانهای ژاپنی را نیز در کارنامه ی مترجمی خود دارد.
در بخش هایی از این کتاب می خوانیم:
«کریم به آرخیلوخوس برده زاده که سرمشقش بود، فکر میکرد: "روباه چیزهای زیاد میداند اما جوجه تیغی فقط یک چیز مهم میداند." اگر قاضیها و دادستان روباه باشند، او خودش را جوجه تیغی خواهد کرد. او نقشش را فوت آب بود.»
«لاریسا به آن موضوع عادت کرده بود، به کتک خوردن هم همینطور؛ مثل کودکانی که به همه چیز عادت میکنند. برادرش وقتی شانزده سالش بود، رفته بود و دیگر خبری از او نشده بود. او هم همین کار را خواهد کرد.»
«صدای ماموران پلیس را فقط وقتی شنید که آنها مشغول شکستن در بودند. کار سریع انجام شد و هر مقاومتی بی فایده بود. او را زمین زدند. به صندلی آشپزخانه خورد و دوتا از دنده هایش شکست. سپس با فریاد به او اخطار دادند بگوید عربها کجایند. به خاطر اینکه آنها خیلی پرسروصدا بودند، هیچ نگفت؛ همینطور برای اینکه دنده هایش درد میکرد. بعداً در مقابل قاضی پرونده باز هم هیچ نگفت.»
جوجه تیغی
انتشارات ثالث
فردیناند فن شیراخ
محمود امجدی
بزرگسال
رقعی
1398
154
1
تک جلدی
9786004054553
آلمان