نقد و بررسی
خدایگان و بنده
«خدایگان و بنده» کتابی حاوی ترجمۀ بخش کوتاهی از کتاب «پدیدار شناسی روح» از گئورگ ویلهلم فریدریش هگل است که با تفسیری از «الکساندر کوژو»، متفکر روسیِ الاصل فرانسوی، همراه شده است. هگل کتاب پدیدارشناسی روح را در 37 سالگی و در سال 1807 منتشر کرد. این کتاب به نظر بسیاری از نویسندگان تاریخ فلسفۀ غرب مهم ترین اثر هگل و حاصل دوران پختگی این فیلسوف بزرگ است.
هگل در سال 1831 کار تجدید نظر در این اثر را شروع کرد ولی در نیمۀ کار، درگذشت. هگل کتاب پدیدارشناسی روح را به هدف رساندن فلسفه به پایۀ «علم» نوشت تا فلسفه به جای آنکه عشق به علم (فیلو + سوفیا) باشد، با علم یکی شود. هگل پیشرفت و گسترش فلسفه در غرب را مدیون علم می دانست. او معتقد بود که در قرن نوزدهم پیشرفت عقل و دانش انسانی به جایی رسیده است که آرزوی رساندن فلسفه به پایۀ علم کاملا شدنی است.
او در مقدمۀ کتاب پدیدارشناسی روح از فلسفۀ کانت و چند فیلسوف دیگر انتقاد می کند اما پس از آن، به جای مخالفت با فلسفه های مخالف خود، با جمع و ادغام آن ها با عقاید خودش، از نظریات دیگر فیلسوفان برای ایجاد فلسفه ای کامل تر بهره می گیرد. در واقع هگل برای اولین بار از روش «دیالکتیک» خاص خودش استفاده می کند و سیر تکاملی ذهن بشر، تاریخ، فلسفه و… را با استفاده از جمع بندیِ نظریه ها و فلسفه های ضد و نقیض، توجیه می کند.
به طور کلی کتاب پدیدارشناسی روح بر مضامینی مانند متافیزیک، معرفت شناسی، اخلاقیات، فیزیک، تاریخ، مذهب، شناخت، درک، خودآگاهی و فلسفه سیاسی تمرکز دارد. هگل در این کتاب نظریه های خود مانند دیالکتیک (مخصوصا دیالکتیک خدایگان و بنده) و زندگی اخلاقی را شرح و بسط می دهد. در واقع کتاب «خدایگان و بنده» بخشی از کتاب «پدیدارشناسی روح» است که به تعریف و بررسی اهمیت مفهوم دیالکتیک خدایگان و بنده می پردازد.
بسیاری از صاحب نظران تحسین ها و نقدهای زیادی را به این اثر هگل نثار کرده اند. منتقدان، کتاب «پدیدارشناسی روح» را یکی از تاثیرگذار ترین آثار بر فلسفۀ بعد از خود می دانند که مسبب ایجاد مکتب هایی مانند اگزیستانسیالیسم (وجودگرایی یا اصالت وجود)، فاشیسم، کمونیسم و پوچ گرایی تاریخی شده است.
گئورگ ویلهلم فریدریش هگل یکی از بزرگ ترین فیلسوفان آلمانی تبارِ غرب در قرن نوزدهم بود. او را یکی از مهم ترین چهره های مکتب «ایده آلیسم آلمانی» و پدیدآورندگان «فلسفۀ مدرن» می دانند. تاثیر تفکرات و آثار هگل تا حدی بوده است که علومی مانند متافیزیک، منطق، زیبایی شناسی، فلسفۀ تاریخ و فلسفۀ دین، در زمان معاصر، بدون آن ها به اینجا نمی رسید.
از جمله کتاب های ترجمه شده از فریدریش هگل می توان به کتاب های «پدیدارشناسی روح»، «فلسفۀ هنر»، «متافیزیک: نظام ینا» و «نظام اخلاقی عرفی» اشاره کرد.
حمید عنایت ترجمه کتاب خدایگان و بنده را به عهده داشته است. حمید عنایت محقق و مترجمِ متخصص در زمینۀ علوم سیاسی بود که ترجمۀ آثار ارزشمند بسیاری از جمله کتاب های «ما بعد الطبیعه اخلاق» اثر ایمانوئل کانت، «تاریخ طبیعی دین» اثر دیوید هیوم و «سیاست» اثر ارسطو را در کارنامه دارد.
در بخش هایی از کتاب خدایگان و بنده می خوانیم:
هرچه ذهن، تقابل میان درست و نادرست را ثابت تر بینگارد بیشتر به این خو می گیرد که (از هر نظریۀ فلسفی) موافقت و یا مخالفت با نظام فلسفی معینی را چشم دارد و هر توضیحی را دربارۀ این نظام، یا موافق و یا مخالف آن بداند. چنین ذهنی، تنوع نظام های فلسفی را به عنوان سیر تکامل حقیقت درک نمی کند بلکه در این تنوع فقط تضاد می بیند. شکوفه چون پدیدار می شود، جوانه از میان می رود و شاید گفته شود که شکوفه، جوانه را باطل می کند. به همین گونه میوه چون پیدا شود ممکن است شکوفه، صورتی کاذب از وجود گیاه دانسته شود زیرا میوه به جای شکوفه همچون طبیعت راستین ظاهر می گردد. این مراحل نه تنها با هم متفاوتند بلکه به دلیل ناسازگاری جای یکدیگر را می گیرند.
انسان، خودآگاهی است. او از خویشتن و از واقعیت و شایستگی انسانی خویشتن آگاه است. و فرق اساسی او از حیوان، که از مرتبۀ احساس ساده (نفس) خود فراتر نمی رود در همین است. انسان هنگامی از خویشتن آگاه می شود که -«نخست» بار- «من» می گوید. پس دریافتن انسان از راه دریافتن «اصل» او، دریافتن اصل منی است که به وسیلۀ سخن آشکار می شود. لیکن تجزیه و تحلیل «اندیشه» و «عقل» و «فهم» و جز آن و به طور کلی تجزیه و تحلیل رفتار شناختی و نظری و انفعالی یک موجود یا عامل شناسایی، هرگز چرایی و چگونگی پیدا شدن واژۀ من و -در نتیجه- خودآگاهی یعنی واقعیت انسانی را نشان نمی دهد.
برای آن که آدمی براستی انسان باشد و از حیوان ذاتاً و واقعاً تفاوت یابد، باید آرزوی انسانی اش به نحو مؤثر بر آرزوی حیوانی اش چیره شود. همۀ آرزوهای حیوانی در واپسین تحلیل، تابع آرزوی او برای نگهداری جان خویش است. پس آرزوی انسانی باید بر این آرزوی نگهداری جان فائق آید. به سخن دیگر، آدمی، انسانیت خود را محقق نمیکند مگر آنکه جان حیوانی اش را به پیروی از آرزوی انسانی خویش به خطر اندازد!
به سخن دیگر، انسان در حالت ظهور خود، انسان محض و مطلق نیست، بلکه به حکم ضرورت و به حکم ذات خود، همیشه یا خدایگان است یا بنده. اگر واقعیت انسانی فقط می تواند به حالت اجتماعی پدید آید هیچ اجتماعی انسانی نیست مرگ آنکه -دست کم در مبدا خود- یک عنصر خدایگانی (= اربابی) و یک عنصر بندگی یا هستی های «خود فرمان» از یک سو و هستی های «وابسته» از سوی دیگر داشته باشد. بدین جهت سخن گفتن از اصل خودآگاهی، سخن گفتن از خود فرمانی و وابستگی یا از خدایگانی و بندگی است.
مفید بود؟
0
0
بیشتر
کمتر