نقد و بررسی
خوشه های خشم
رمان خوشههای خشم شاهکارِ جان استاین بک، نویسنده سرشناس آمریکایی، است که در سال 1939، برای اولینبار، منتشر شد. استاین بک به دلیل نوشتن این رمانِ ، برنده جایزهی پولیتزر و جایزهی ملی ادبیات آمریکا نیز شده است. همچنین، استاین بک در سال 1962 جایزهی نوبل ادبیات (به دلیل توانایی بالا در بازنمایی واقعیت در آثارش) را دریافت کرده است و در مراسم نوبل، ازخوشههای خشم به عنوان بهترین رمان او یاد شد.
استاین بک در طول دوره نویسندگیاش، 33 کتاب نوشته است که در این بین، 16 رمان و 2 مجموعه داستان کوتاه به چشم میخورد. او یکی از صاحبسبکهای ادبیات واقعگرایانه و ناتورالیسم (طبیعتگرا) است و برخی به او، لقب "غول ادبیات آمریکا" را دادهاند. استاین بک همیشه سعی بر تصویرسازی مشکلات و دغدغههای انسان و جامعهی معاصرش داشت و در ترکیب سه عنصر طنز، وحشت و درام، بسیار ماهر بود.
سرنوشت و بیعدالتی دوگانهی جدانشدنی از درونمایهی آثار استاین هستند؛ به خصوص در آثاری که همهی شخصیت اصلی واحدی ندارد یا فضایی که در آن، حکومتی ستمکار سلطه میکند. استاین بک در رمان خوشههای خشم نیز به روایت داستانش در دوران رکود بزرگ اقتصادی دنیا (در دهه 30 میلادی و شروع شده از آمریکا) میپردازد.
خوشههای خشم روایتگر زندگی خانوادهی جود (joad) است. این خانواده، کشاورزهای بسیار فقیری هستند که به دلیل مشکلات زیاد در محل زندگیشان، اوکلاهاما، مجبور به مهاجرت به کالیفرنیا شدهاند. داستان از جایی شروع میشود که تام جود، شخصیت اصلی رمان، از زندان آزاد شده و به مزرعهی خانوادگیشان باز میگردد.
او به دلیل قتلی غیر عمد به زندان محکوم شده بود و افراد جامعه دید بسیار بدی به او دارند. زمانی که تام به خانه باز میگردد متوجه میشود همه آنجا را به دلیل فشار مالکان و مشکلات ترک کردهاند و در تدارک سفر به کالفرینیا هستند. تام در راه با کشیشی عجیب و غریب به نام جیم کیسی آشنا میشود و آن دو، همراه خانواده جود میشوند تا به کالیفرنیا بروند.
در طی این سفر پر فراز و نشیب، شخصیتهای جالب و قابل تامل خانوادهی جود، را میتوان بهتر شناخت؛ از پدربزرگ لجوح و مادربزرگ هذیانگوی تام که بسیار غمگینانه در راه میمیرند، تا نوآ (برادر بزرگتر تام) که در منطقهای خوش آب و هوا، خانوادهاش را ول میکند و حتی شوهر خواهر تام، که خواهر باردار او را، به محض رسیدن به کالیفرنیا، ترک میکند. رسیدن خانوادهی جود به کالیفرنیا، تازه شروعی بر ماجراهای درام و غمگین این خانوادهی فقیر است؛ از بیکاری و فقر و محرومیت تا مریضی وینفیلد (برادر تام) و قتل یک پلیس توسط تام.
در سال 1940 یک فیلم سینمایی از این رمان، با نامی مشابه، ساخته شد که دو جایزهی اسکار را نیز اخذ کرد.
از جمله آثار جان استاین بک که به فارسی ترجمه شدهاند میتوان به رمانهای «شرق بهشت» با ترجمهی پرویز شهدی (نشر مجید) و «دشت بهشت» با ترجمهی اسدااله امرایی (نشر افق) اشاره کرد. عبدالحسین شریفیان از مترجمان کهنهکار ایرانی است که در ترجمهی آثاری مانند «جوان خام» از داستایفسکی و «دوست مشترک ما» از چارلز دیکنز (هر دو از نشر نگاه) را در کارنامه دارد.
در بخش هایی از این کتاب می خوانیم:
«آدم کاسب ناچاره دروغ بگه، اما اسمشو یه چیز دیگه میذارن. مهم همینه. تو میری اون لاستیکه رو میدزدی و تو میشی دزد، اما او میخواس چار دولار تورو بابت یه لاستیک کهنهی زهوار دررفته از جیبت درآره. اونا این کارو یه کاسبی حلال میدونن.»
«این روزا دیگه زیاد موعظه نمیکنم. مردم دیگه اون روحیهی سابق رو ندارن. از اون بدتر، خودم هم اون روحیهی سابق رو ندارم. البته بعضی وقتها که دلم فغون میکنه راه میافتم و یه مجلس ذکر راه میاندازم، یا هروقت مردم یه لقمه نونی بهم میدن یه ذکر واسهشون میخونم، اما دیگه اون دل و دماغ قدیمو ندارم. فقط چون اونا میخوان واسهشون دعا میخونم.»
«بانک چیزی است غیر از آدمیزاد. اتفاقاً آنهایی که در بانک کار میکنند از کارهایی که بانک میکند بدشان میآید، اما بانک کار خودش را میکند. بانک چیزی است غیر از آدمیزاد، باور کنید. هیولا است، آدم آن را ساخته، اما آدم نمیتواند مهارش کند.»
مفید بود؟
0
0
بیشتر
کمتر