داستان دو شهر شاهکار بسیار پرفروش و معروف چارلز دیکنز، نویسنده و منتقد اجتماعی مشهور انگلیسی، است که در سال 1859 برای اولینبار، به صورت قسمتقسمت در مجلهای در انگلستان، چاپ شد. چارلز دیکنز را معروفترین و بزرگترین رماننویس دوران ویکتوریا در انگلستان میدانند. آثار او در سراسر دنیا، همیشه مورد استقبال خوانندگان قرار گرفته و نام آنها، در بسیاری از لیستهای معتبرِ بهترین آثار کلاسیک دنیا، به چشم میخورد.
رمان داستان دو شهر معروفترین رمان تاریخی دیکنز است و آن را یکی از پرفروشترین رمانهای کل تاریخ ادبیات میدانند. داستان دو شهر نیز مانند غالب آثار دیکنز، درونمایهی انتقادی و تعلیمی دارد و به توصیف اوضاع و شرایط اجتماعی میپردازد. تقابل خیر و شر، برقراری عدالت اجتماعی، عشق، سیاست و انقلاب از جمله مفاهیمی هستند که در دل این رمان جای گرفتهاند. وقایع کتاب نیز در دو شهر لندن و پاریس در طول انقلاب کبیر فرانسه رخ میدهد و دیکنز نیز، سعی بر انتقال فجایع و اتفاقات انقلاب فرانسه به خوانندگان دارد.
داستان کتاب با آزادی فیزیکدانی به نام مانت، بعد از 18 سال حبس، شروع میشود. فردی به نام جاویس لوری، خبر آزادی پدر مانت را به دخترش، لوسی، میدهد و برای دیدن دکتر مانت، همراه با لوسی از انگلستان راهی پاریس میشود. دکتر مانت به دلیل دوران طولانی مدت حبسش حال روحی خوبی بسیار بدی دارد اما با دیدن دخترش بهبود مییابد.
در ادامهی کتاب، حوادث پنج سال بعد روایت میشود، زمانی که یک نجیبزادهی فرانسوی به نام چارلز دارنی به اتهام جاسوسی برای فرانسویانف در انگلستان محاکمه میشود. او یک همکار معتاد به نام سیدنی کارتن دارد که بسیار شبیه اوست و به صورت همزمان، هر دو فرد، عاشق لوسی، دختر دکتر مانت، میشوند. در تقابل عشقی میان این دو همکار، دارنی نهایتا با لوسی ازدواج میکند اما این تازه شروعی است بر وقایع تازهی کتاب. در جایجای بخشهای بعدی کتاب نیز با شرح حوادث انقلاب کبیر فرانسه و حملهی دهقانان به اشرافزادگان را مواجه میشویم.
از آثار دیکنز اقتباسهای سینمایی بسیاری صورت گرفته است که به اختصار بدین شرح اند: تاریخ شخصی دیوید کاپرفیلد 2019، سرود کریسمس 1951 و 2009، الیور! 1968 (که برنده 6 جایزه اسکار شده است) و داستان دو شهر 1935.
از دیگر آثار چارلز دیکنز میتوان به رمانهای دیوید کاپرفیلد با ترجمهی لیلا سبحانی (نشر ثالث) و آرزوهای بزرگ با ترجمهی ابراهیم یونسی (نشر دوستان) اشاره کرد. ابراهیم یونسی ترجمهی آثاری بزرگ همچون رمان تریسترام شندی از لارنس استرن (نشر نگاه) را نیز در کارنامه دارد.
در بخش هایی از این کتاب می خوانیم:
«من از پنجره زندان به این ماه نگاه کردهام؛ آنگاه که تحمل نورش را نداشتم به آن نگاه میکردم و به چیزی که از دست داده بودم و همین ماه بر او نور میپاشید میاندیشیدم، و از بس ناراحت میشدم و درد میکشیدم که سرم را به دیوار میکوبیدم. با رخوت و بیحالی مینشستم و به همین ماه مینگریستم، حال آنکه آنقدر حواس نداشتم که به چیزی جز تعداد میلههای افقی و عمودیی که آن را مشبک کرده بود بیندیشم.»
«همچنان که قدم میزد و پیش و پس میرفت دقایق میگذشتند و ساعات، تعداد ضرباتی را که دیگر هرگز نمیشنید مینواختند. نه برای همیشه گذشته و ده بهطور قطع سپری گشته و یازده الیالابد دور شده بود.»
«میدانم که برای من، صاحب این کلاه، چقدر دشوار است که زندگی را در وجود خود نگه دارد، ولی آیا میدانی که برای صاحب همین کلاه چقدر آسان است که زندگی را در وجود تو تباه سازد؟»
آیا این بررسی برای شما مفید بود
هنوز بررسیای ثبت نشده است.
برای ارسال دیدگاه، وارد حساب کاربری خود شوید وارد حساب کاربردی شوید