نقد و بررسی
داستان موفقیت نخبگان
کتاب «داستان موفقیت نخبگان»، سومین کتاب متوالی غیر داستانی روانشناختی از مالکوم گلدول است که پس از کتاب های «نقطه شروع یا نقطه عطف» (۲۰۰۰) و کتاب «چشمک یا قدرت تفکر بدون فکر کردن» (۲۰۰۵)، در سال ۲۰۰۸ منتشر شد. این کتاب تا مدت ها در لیست پر فروش ترین کتاب های غیر داستانی نیویورک تایمز قرار داشت و در کشور ما نیز از محبوبیت فراوانی برخوردار است.
مالکوم گلدول (متولد ۱۹۶۳) روزنامه نگار، نویسنده، جامعه شناس و سخنران کانادایی-انگلیسی تبار است که به دلیل توانایی خود در ترکیب تحقیقات مربوط به علوم اجتماعی با داستان های مورد علاقه مردم در رابطه با جامعه و طبیعت انسان، شناخته شده است. در سال ۱۹۹۶، او کار برای نیویورکر را آغاز کرد و از آن زمان تاکنون به عنوان یکی از همکاران فعال آن نشریه باقی مانده است.
مالکوم گلدول در سال ۲۰۰۵ از طرف مجله تایم به عنوان یکی از صد فرد با نفوذ جهان انتخاب شد. همچنین وی در سال ۲۰۰۷ جایزۀ اول انجمن جامعه شناسی آمریکا را دریافت کرد.
مالکوم گلدول در کتاب داستان موفقیت نخبگان، به این سوال که «چرا برخی افراد در زندگی موفق می شوند در حالی که برخی دیگر پیش از رسیدن به پتانسیل کامل خود شکست می خورند؟» پاسخ می دهد. او برای پاسخ به این سوال، در کتابش عوامل مختلفی که منجر به تفاوت بین افراد موفق و ناموفق می شوند را بررسی می کند.
او شرح می دهد که ستاره های راک، نوابغ و برنامه نویسان کامپیوتر چه اشتراکاتی با هم دارند؛ و توضیح می دهد که موفقیت فقط وابسته به IQ نیست، بلکه ترکیبی از کار سخت و فرصت های ناب است.
کتاب داستان موفقیت نخبگان شامل چنین داستان هایی پرسش گونه ای است: چرا اول ژانویه تاریخ تولد ایده آل برای یک بازیکن هاکی است، چگونه اخلاق کاری تعیین شده توسط مهاجران یهودی که لباس می دوختند منجر به تبدیل شدن آنها به وکیل موفق می شود، چگونه آسیایی هایی که در شالیزار های برنج کار می کنند، فرهنگی ایجاد کرده اند که باعث برتری آنها در ریاضی شده است، و چگونه ۱۰,۰۰۰ ساعت اجرا در هامبورگ باعث شد تا گروه موسیقی بیتلز به شهرت برسد.
گلدول با این کتاب موفق می شود درک ما از موفقیت را کاملاً تغییر دهد. او به خوانندگان کتابش می گوید زمان، شرایط و حتی شانس عوامل اصلی موفقیت یک فرد هستند. گاهی اوقات افراد محروم فقط به این دلیل که اتفاقاً در مکان و زمان مناسب حضور پیدا می کنند، بزرگترین مزایای دنیا را کسب می کنند. ما برای تعیین علت موفقیت یک فرد، باید همه عوامل پیرامون او را بررسی کنیم.
در کتاب داستان موفقیت نخبگان، گلدول با ارائه یک حکایت و توضیح تصورات غلط رایجی که مردم در مورد آن موقعیت دارند، خواننده را جذب می کند و سپس درک وی از چگونگی موفقیت آنها را کاملاً تغییر می دهد.
کتاب داستان موفقیت نخبگان اثری غیرداستانی است که در سبک روانشناختی و جامعه شناختی نوشته شده و به بررسی دلایلی که موجب می شود برخی افراد به طور قابل توجهی موفق تر از سایرین باشند، می پردازد. او در کتابش برای نشان دادن الگو های موفقیت، از روش استدلال منطقی و با لحنی ساده، شیرین و جذاب استفاده می کند که ویژگی خاص و سبک او است.
او ادعای خود را با آمار های قاطع و قابل تایید پشتیبانی کرده و برای درک بهتر خوانندگان از مطالب کتابش، از تشبیهات و مثال های متنوع و عینی استفاده می کند. گلدول در کتابش بیشتر حکایات و توضیحات خود را بر پایه تحقیقات انجام شده توسط دیگران استوار کرده است.
آنچه که گلدول را از سایر نویسندگان غیر داستانی جدا می کند این است که او به عنوان یک نویسنده، اساساً داستان گویی بسیار جذاب است که می تواند مطالب کاملا علمی و مهم را به زبان ساده و عامه فهم ارائه کند. کتاب های منتشر شده از سوی گلدول، اغلب الهام گرفته از مقالاتی است که خود او نوشته و تحقیقاتی که از طرف نشریات مختلف انجام شده اند. گلدول به دلیل علاقه ای که به علوم اجتماعی دارد، در نوشته هایش سعی دارد بین خوانندگان و دانش پژوهان در زمینه های تخصصی ارتباط برقرار کند و به همین سبب نیز در میان عموم علاقمندان علم شناخته شده است.
از جمله آثار منتشر شده به فارسی از این نویسنده می توان به کتاب های «یک نگاه» (۲۰۰۵)، «داود و جالوت» (۲۰۱۳) و «هنر شکست خوردن» (۲۰۰۹) اشاره کرد. کتاب «داستان موفقیت نخبگان» در ایران با عناوین مختلفی چون «تافته های جدابافته» (نشر البرز)، «از ما بهتران» (نشر نوین توسعه) و «قصه آدم های استثنایی» (نشر در دانش بهمن) منتشر شده و در دسترس علاقمندان قرار گرفته است.
نشر نیلوفر این کتاب را با ترجمه خانم نوشین طیبی چاپ کرده است که ترجمه کتاب «این همه نوری که نمی توانیم ببینیم» نوشته آنتونی دوئر را نیز در کارنامه خود دارد.
در بخش هایی از کتاب داستان موفقیت نخبگان می خوانیم:
در یک روز گرم بهاری در ماه مه سال ۲۰۰۷ دو تیم مدیسن هت تایگرز و ونکرور جاینتز، در رقابت های جام قهرمانی هاکی در شهر ونکوور واقع در ایالت بریتیش کلمبیای کانادا، به مصاف هم رفتند. این دو بهترین تیم های لیگ هاکی کانادا بودند که خود بهترین لیگ هاکی جوانان جهان به حساب می آید. بازیکنان این دو تیم ستاره های آینده این ورزش بودند؛ جوانان هفده، هجده و نوزده ساله ای که از وقتی کودکانی نو پا بودند به گوی هاکی ضربه می زدند. مسابقه از تلویزیون ملی کانادا پخش می شد، در سرتاسر خیابان های مرکز شهر ونکوور می شد دید که پرچم های این مسابقه را از تیر های چراغ برق آویخته اند. سالن مسابقه لبریز از تماشاچی بود. فرش قرمز طویلی بر روی یخ گسترده بودند و مجری برنامه بزرگان حاضر در زمین بازی را معرفی می کرد.
دانشگاه میشیگان مرکز کامپیوتر جدید خود را در سال ۱۹۷۱ در ساختمان نوسازی در خیابان بیل در آن آ ربو افتتاح کرد: ساختمانی با دیوار های جانبی آجری و نمای شیشه ای مات. وسط اتاقی بسیار بزرگ و سفید کامپیوتر های غول آسای دانشگاه قرار داشتند و آن گونه که یکی از اعضای دانشکده به خاطر می آورد: «یکی از آخرین صحنه های فیلم معروف ۲۰۰۱ اودیسه فضایی را در ذهن تداعی می کردند.» در کناره های اتاق، ده ها صفحه کلید پانچی قرار داشت که آن روز ها نقش پایانۀ کامپیوتر را ایفا می کردند. در ۱۹۷۱، این اتاق جدید ترین دستاورد صنعت کامپیوتر محسوب می شد. دانشگاه میشیگان ارائه کننده یکی از پیشرفته ترین دوره های آموزش علوم کامپیوتر در جهان بود. از زمان تاسیس این مرکز هزاران دانشجو از این اتاق سفید رنگ عبور کرده بودند؛ معروف ترین آنها نوجوانی دست و پا چلفتی به نام بیل جوی بود.
مفید بود؟
0
0
بیشتر
کمتر