نقد و بررسی
دریا روندگان جزیره آبی تر
کتاب «دریاروندگان جزیره آبی تر» عنوان مجموعه ای از داستان های کوتاه به قلم نویسنده، روزنامه نگار، روشنفکر، ناشر و شاعر معاصر ایرانی، آقای عباس معروفی است که برای اولین بار در سال ۲۰۰۳ چاپ و منتشر شد. این اثر که دهمین کتاب منتشر شده از عباس معروفی و چهارمین مجموعه داستان کوتاه چاپ شده از او می باشد، در اصل چهار مجموعه داستان مجزا از معروفی را شامل شده است که پیش از این در طی سال های مختلف، در بازه زمانی سال های ۱۳۵۷ تا ۱۳۷۵ نگاشته و منتشر شده بودند.
سپس پس از چند سال ناشر آن مجموعه ها را در این کتاب دوباره به صورت یک جا گردآوری و چاپ نموده است. کتاب دریاروندگان جزیره آبی تر توسط نشر ققنوس منتشر و وارد بازار شد؛ که بلافاصله پس از انتشار مورد استقبال گسترده عموم خوانندگان و مورد توجه منتقدان بسیاری قرار گرفت.
«دریاروندگان جزیره آبی تر» حاوی چهار مجموعه داستان با عنوان های «عطر یاس»، «آخرین نسل برتر»، «برش های کوچک» و «چند داستان دیگر» می باشد که در مجموع سی و سه داستان کوتاه و خیلی کوتاه را در بر دارند. شرحی از مجموعه های اشاره شده بدین صورت است:
مجموعه عطر یاس پیش از این در سال ۱۳۷۱ به صورت جداگانه منتشر شده بود و خود شامل دوازده داستان با عنوان های «آرامش قشنگ، عطر یاس، مونگارشو، آب دریا ها، بر باد داده، گذشته حال آینده، رمی، بهت، منظره باستانی، سفر روحی، گهواره های چوبی، مفهوم ساده رنگ» می باشد. این داستان ها در سال های دهه شصت نوشته شده اند و مضمون عاشقانه و خانوادگی دارند. داستان های این مجموعه عمدتا حال و هوای جنگ را منتقل کرده و یاد آور جدایی هستند.
مجموعه آخرین نسل برتر در سال ۱۳۶۵ برای اولین بار به شکل یک کتاب مجزا از مجموعه دریاروندگان جزیره آبی تر منتشر شد و یازده داستان کوتاه با عنوان های «اکسیژن، یک گل سرخ، رشته تسبیح، آخرین نسل برتر، عدل پدر و پسر، موری، جشن دلتنگی، سرباز بومی، وزیر نو، پیراهن آبی شلوار سیاه، بام تلخ» را در بر دارد. داستان های این مجموعه عمدتا با محوریت شخصیت زنان و درباره عشق نوشته شده اند و روایتگر رنج آنان می باشند. داستان های این مجموعه در دهه پنجاه شمسی به نگارش در آمده اند.
در مجموعه برش های کوچک هفت داستان کوتاه با نام های «اسب ها، عرق ۱، بازمانده، مادامی که، عرق ۲، فرهنگ، قیام» را می خوانیم. تمام داستان های این بخش در دهه شصت نوشته شده اند و وقایع آن ها نیز در همان زمان می گذرد. داستان های این بخش از قسمت های قبلی کوتاه تر اند و حال و هوای تلخ و تاریخی دارند. اغلب این داستان ها روایتگر داستان مرگ و زندگی افراد گمنام و تنها هستند.
در آخر کتاب و در مجموعه چند داستان دیگر، داستان های «دریاروندگان جزیره آبی تر، شبانه ۱، شبانه ۲» جای دارند. داستان های این مجموعه جدید ترین نوشته های این کتاب هستند که پیش از این جایی چاپ نشده بودند و در دهه هفتاد نوشته شده اند. داستان های این بخش کتاب همگی از عادت کردن به شرایط و خو گرفتن به سیاهی حرف می زنند و تنهایی عمیق انسان در جهان را روایت می کنند.
عباس معروفی نویسنده ای است که همواره در آثارش نگاهی همه جانبه به انسان دارد و سعی می کند از جنبه های گوناگون چون جامعه شناسی، روانشناسی و اسطوره شناسی برای گسترش ابعاد داستان هایش بهره بگیرد. این نویسنده استاد استفاده از جریان سیال ذهن است و اغلب شخصیت داستان هایش الهام گرفته از مردم سرخورده یا روشنفکران ناامید می باشند.
در کتاب دریاروندگان جزیره آبی تر، تعدادی از برجسته ترین داستان های معروفی را می توان خواند که طی سال های گوناگون نوشته شده و گردآوری شده اند. از آن جایی که داستان ها در بازه های زمانی مختلف نگاشته شده اند، درونمایه اصلی آن ها اغلب با یکدیگر متفاوت بوده و از کیفیت مختلفی برخوردار اند. اما با این حال رد پای سبک نویسنده را در آن ها به وضوح می توان دید و دنبال کرد. او با ورود به دنیای تأملات شخصیت داستان هایش، جهان پر رمز و راز ذهنی آن ها را آشکار کرده و خواننده اش را با لایه های درونی شخصیت ها آشنا می کند.
عباس معروفی از کودکی به نوشتن علاقه داشت. او اولین داستان اش را در حالی که تنها ۱۱ سال داشت نوشت. اما نخستین اثر از او که سال ۱۳۵۵ در روزنامه کیهان به چاپ رسید، «عشق پاینده» نام داشت؛ و اثر بعدی ۴ سال بعد، با عنوان «مجموعه داستان رو به روی آفتاب» در سال ۱۳۵۹ منتشر گردید. معروفی «قلم جلال آل احمد» را به عنوان نویسنده برتر از دست سیمین دانشور، همسر مرحوم جلال دریافت کرد. از مهمترین کتاب های این نویسنده بزرگ می توان به عناوین «سمفونی مردگان»، «سال بلوا»، «پیکر فرهاد»، «فریدون سه پسر داشت»، «ذوب شده»، «تماما مخصوص» و «نام تمام مردگان یحیاست» اشاره کرد.
در بخش هایی از کتاب دریا روندگان جزیره آبی تر می خوانیم:
جیم سایه برگ های درخت ها را نگاه می کرد که با باد تکان می خورد و رنگ به رنگ می شد. بوی خاک نمناک که نفسش را می گرفت و گاه حالش را جا می آورد. بعد به کبوتر ها نگاه کرد که در پاشویه حوض بزرگ پارک شهر به چیزی نوک می زدند. بی آن که نگاهش را از این چیز ها برگیرد، احساس خوشی داشت. گفت می خواستیم این شعر رو برای شما بخونم. بازنشسته بهداری گفت: من بازنشسته بهداری ام. مرد چاق گفت: عجب هوایی شده و از جیب کتش کبریت بیرون آورد و گفت من روی همین که براتون رنگ می گیرم.
باید می جنبید. جوراب می پوشید چادری به سر می کشید و تند خودش را به بیمارستان می رساند. بچه از توی گهواره برداشت، گوشه ای نشست و شیرش داد. بیرون را نگاه کرد، پاهای بچه را توی بغلش جمع نکرده بود. می دانست که اینجور شیر نمی خورد. خیال می کند که یکباره سر بر می گرداند و می گوید: دالی! چند مک می زد، دهنش که پر می شد می خندید. و گاه با شوق نوک پستان را فشار می داد.
می دانست که شب ها بعد از اجرا می روی پشت دیوار تئاتر شهر در تاریکی می ایستی و به ماشین او نگاه می کنی. و تو گفتی که اصلاً چنین چیزی درست نیست. اصلا وقت نداری، حوصله اش را هم نداری، اگر منظورش مجسمه سنگی اتللو است که پشت دیوار تئاتر شهر کار گذاشته اند، به من چه مربوط؟ و او خندید، خندید، خندید. گفت که توی تهران هیچ کس جرات ندارد اسم اتللو را بیاورد چه برسد به این که مجسمه اش را بسازد. گفتی: حالا من چیکار کنم؟ نگاهت کرد و با پنجه دست موهایش را کشید و ریخت پشت سر، و باز انبوه مو سرریز کرد و آمد سر جای اولش. لیوان چایش را بی قند جرعه جرعه بنوشید و نگاهت کرد.
مفید بود؟
0
0
بیشتر
کمتر