نقد و بررسی
دیلماج
رمان «دیلماج» ابتدا در سال 1385 توسط حمیدرضا شاهآبادی و برای اولین بار توسط نشر افق منتشر شد. حمیدرضا شاهآبادی تاریخدان و نویسنده فارسی زبان است که مدرک کارشناسی ارشد در رشتهی تاریخ دارد و مدت زیادی مدیریت کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان را نیز بر عهده داشته است. او برای نوشتن رمان دیلماج، کاندید دریافت جایزهی روزی روزگاری و موفق به دریافت جایزهی شهید غنیپور و تقدیرنامه جایزهی ادبی واو شده است. همچنین شاهآبادی در سال 1398 برای نوشتن رمان «دروازه مردگان» موفق به دریافت جایزهی کتاب سال جمهوری اسلامی ایران شد. رمان دیلماج یک اثر نیمه واقعی-نیمه خیالیِ تاریخی است. شاهآبادی در این رمان به دلیل داشتن سواد تاریخی بالا، به زیبایی هرچه تمامتر توانسته است عنصر خیال را با واقعیتهای تاریخی و مستند تاریخی ترکیب کند.
به گفتهی برخی از منتقدان، سبک شاهآبادی در این کتاب سبکی جدید و تازه به نام “ژانر جعل منابع تاریخی” است؛ آنها همچنین طنز مخفی در جملات و زبان متناسب با فضا و زمان در کتاب را، زیبا و هیجانانگیز میدانند. شخصیت اصلی در رمان دیلماج شخصی خیالی به نام “میرزا یوسف خان مستوفی” است که به مدت 10 سال در دربار ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه مشغول به ترجمهی روزنامههای فرانسوی به زبان فارسی بوده است؛ به همین دلیل به او لقب دیلماج ( به زبان ترکی یعنی مترجم) را دادهاند.
شروع داستان با نامهی نگاریهای نویسندهای با ناشری شروع میشود که در آنها نویسنده روایت زندگی دیلماج را برای ناشر بازگو میکند و از او میخواهد که این داستان را چاپ کند. دیلماج ابتدا در دربار عباس میرزا و سپس در دستگاه امیرکبیر مشغول به کار است ولی بعد از عزل امیرکبیر، او بیکار و افسرده میشود تا اینکه با محمد علی فروغی آشنا میشود. محمد علی فروغی (ملقب به ذکاءالملک) مشغول آموزش دیلماج و شاگردانی دیگر در مکتبش میشود و در این حین شاهد داستان عشق آتشینِ دیلماج به دختری به نام زینب (از شاگردان فروغی) هستیم. پس از ماجراهای پرفراز و نشیب دیلماج و زینب، او دوباره مشغول به کار ترجمه در دربار میشود؛ اما اوج داستان زمانی شروع میشود که به او برای همکاری در ترور شاه مشکوک میشوند.
از ویژگیهای جالب رمان دیلماج استفاده از شخصیتهای واقعی در خلال روایت زندگی دیلماج، مانند فروغی و شاهان ایرانی، و اشارات تاریخی نویسنده به تاثیرگذاری محفل فراماسونری در جریانات سیاسی و اجتماعی آن دوران است. از دیگر آثار حمید رضا شاهآبادی میتوان به رمان «لالایی برای دختر مرده» و «کافه خیابان گوته» (دنبالهی رمان دیلماج) اشاره کرد که هر دو اثر توسط نشر افق منتشر شدهاند.
در بخشهایی از کتاب میخوانیم:
«پرسید: “یوسف به نظر تو فقر این ملت مقدم بر جهلشان است و یا جهلشان مقدم بر فقرشان؟” سؤالی سخت بود، سؤالی که هیچگاه به آن فکر نکرده بودم. اما استادم از من توقع پاسخ نداشت. گویی نه از من که از خود سؤال میکرد. تا بخواهم چیزی بگویم چشم بر خندقنشینان اضافه کرد: “فقر جهل میآورد و جهل فقر. اما این هر دو حاصل ضعفاند؛ ضعف در برابر تقدیری که دیگران رقم میزنند. نخست باید تقدیر خود را به دست بگیریم و بعد…” و یکباره به من نگاه کرد و گفت: “اول فقر را از بین ببریم یا جهل را؟” و من دوباره زبانم بند آمد.»
«دوستاقبان در را گشود و غضبناک پرسید که چه شده، هر سه به او گفتیم که عقربی قصد جانمان کرده بود که من آن را کشتم، خلاف انتظار دوستاقبان تسمه از کمر باز کرد و به جانم افتاد که “پدرسوخته عقرب دولت را میکشی؟” و تا مدتها از آن روز، تمام تنم از ضربات تسمه سیاه و کبود بود.»
«عشق آوای دلکشی است که هر غروب آن هنگام که روشنی پا به راه رفتن میگذارد و هراس هجوم تاریکی در دلها جا میگیرد، در گوشت مینشیند و بی اینکه بدانی از کجاست شیدایت میکند، عجیب آنکه صداهای دیگر ملولت میسازد و این یکی صفایت میدهد.»
«انسان باید بتواند آزادانه اندیشیده، حاصل اندیشههای خود را سرلوحه اعتقادش قرار دهد. سپس عقاید خود را آزادانه به زبان آورده دیگران را نیز به آن دعوت کند و دیگران نیز در نهایت آزادی بتوانند به او گرویده و یا از گرویدن اعراض کنند.»
مفید بود؟
0
0
بیشتر
کمتر