نقد و بررسی
رودین
رودین اولین رمان نوشته شده توسط ایوان تورگنیف، نویسنده و شاعر سرشناس روس تبار، است که در سال 1856 منتشر شد. تورگنیف بارها در چاپ های مختلف این رمان، تغییراتی ایجاد کرده است. ایوان تورگنیف را بیشتر به دلیل رمان بزرگ او یعنی «پدران و پسران (1862)» و داستان های کوچکش می شناسند. سبک خاص او در ادبیات تاثیر بسیاری بر نویسندگانی همچون جوزف کنراد و هنری میلر داشته است. از طرفی، ولادیمیر ناباکوف او را شاعری بزرگ و نویسنده ای متوسط می دانست.
این رمان شرح حال زندگی و ماجرای عاشقانۀ فردی به نام دیمیتری نیکلایویچ رودین و دختری به نام ناتالیا آلکسیونا لاسونسکایا می باشد. رودین نمونه ای بارز از مفهوم «انسان اضافی» است؛ مفهوم که در ادبیات قرن 19ام روسیه اوج گرفت و به معنای فردی است که از توانایی های فکری بالایی برخوردار است اما، در جامعه و محیط زندگی اش جایی ندارد.
او نمی تواند جایی در میان استاندارد های جامعۀ روس در قرن 19ام برای خود پیدا کند و هیچگونه عمل مفیدی در آن انجام دهد. از طرفی، ناتالیا دختری بسیار جوان، باهوش و خودآگاه است که در تقابلی داستانی با رودین قرار دارد. بعدها به شخصیت های داستانی مانند ناتالیا، که در بسیاری از آثار تورگنیف خلق شده اند، «دختر تورگنیفی» لقب داده شد.
رودین فردی فقیر و روستایی است که برای اقامت به مسکو مهاجرت کرده و در خانۀ ماد ناتالیا، داریا، مستقر می شود. داریا زنی زیبا و ثروتمند که خانه اش، محل رفت و آمد اشراف و بزرگان است. در خلیل داستان از خرده روایت هایی بین رودین دیگر اشخاص بزرگ می خوانیم اما، داستان اصلی وقتی شروع می شود که ناتالیای 17 ساله او را می بیند و عاشق او می شود. همه چیز به نظر خوب پیش می رود تا زمانی که راز هولناک رودین برملا شده و رودین تصمیمی حیاتی برای احیای شرافت و آزادی شخصی اش می گیرد.
سبک اکثر آثار تورگنیف رئالیسم و محتوای آن ها عاشقانه و درام است. تورگنیف نوعی از ایده آل گرایی خاص را برای داستان هایش، شخصیت هایش و در نهایت، برای زندگی خود در نظر گرفته بود. رمان رودین نیز یکی از آثار بیانگرِ این نوع ایده آل گرایی خاص می باشد. بسیاری از منتقدان رمان رودین را با رمان «یوگنی اُنه گین» از پوشکین و هملت از شکسپیر مقایسه می کنند. بسیاری از مفاهیم بحث شده در این رمان بعدها، به صورت مفصل و پخته تر، در رمان پدران و پسران شرح و بسط داده شده اند.
محمد هادی شفیعی ها مترجم و ریاضی دان ایرانی بود که ترجمۀ آثاری مانند در آستانۀ فردا از ایوان تورگنیف (نشر امیرکبیر) را در کارنامه دارد.
از جمله دیگر آثار ایوان تورگنیف می توان به رمان های پدران و پسران با ترجمۀ مهری آهی (نشر علمی و فرهنگی) و آشیانه اشراف با ترجمۀ آبتین گلکار (نشر ماهی) اشاره کرد.
در بخش هایی از این کتاب می خوانیم:
«جوان بلندقد و سی و چهار پنج ساله ی نسبتا چهارشانه ای، سیه چرده با موهای مجعد و چهره ای نامنظم ولی جدی و عاقل، وارد شد. بینی راست و پهن و لب های خوش ترکیبی داشت و فروغ روشنی در چشم های نافذ آبی سیرش دیده می شد. لباس مستعملی پوشیده بود که کاملا چسب بدنش بود. با چالاکی به داریا نزدیک شد، تعظیم کوتاهی کرد و اظهار داشت که مدت ها بود میل داشته است افتخار معرفی شدن به او را پیدا کند و رفیقش، بارون، از این که نتوانسته شخصا برای خداحافظی شرفیاب شود عمیقا اظهار تاسف کرده است. صدای نازک رودین با قد بلند و سینه ی پهن او جور در نمی آمد.»
«گریستن همواره انسان را تسلی نمی بخشد. اشک ها موقعی مایه تسلی و شفا بخشی می شوند که در سینه بجوشند و بعد به راحتی جاری شوند و غم و غصه درونی را از میان بردارند… ولی اشک های سردی هم وجود دارند که به زحمت جاری می شوند و هیچ سنگینی از بار غم و اندوه نشسته بر دل را سبک نمی سازند. کسی که تاکنون چنین اشکی نریخته است هرگز احساس بدبختی نکرده.»
«سعی کنید به جوان ها بقبولانید که نمی توانید حقیقت مطلق را برای آن ها باز گو کنید چون خودتان به آن پی نبرده اید… می دانید آن ها چه کار می کنند؟ آن ها حتی به حرف هایتان گوش هم نمی دهند… جوانان فقط و فقط به نتیجه گیری علاقه دارند، اگرچه کاملا اشتباه هم باشد!»
«سخن گفتن درباره آنچه قصد انجام آن را دارید قبل از این که انجامش دهید همان اندازه زیان بخش است که میوه ی نارس را با سنجاق سوراخ سوراخ کنید و هم نیرو وهم عصاره ی آن میوه را به هدر دهید.»
«عشق! … همه چیز آن اسرارآمیز است: پیدایش و تکامل و نابودی اش. گاهی مطمئن و بی مقدمه مثل یک روز فرح بخش فرا میرسد. گاهی مثل آتش زیر خاکستر سالهای سال گرما می بخشد و موقعی که همه چیز از بین میرود ناگهان چون شعله های حریق سر میکشد. گاهی مثل مار به درون قلب انسان می خزد و به ناگاه خارج می شود…»
«همیشه هم اشکها مایه ی خیر نمی شوند. آنها وقتی شفابخش و سرورانگیزند که قبل از فرو ریختن مدت زیادی در سینه بجوشند و سپس فرو ریزند. اول بسیار شدیدند، ولی رفته رفته آرام تر و شیرین تر می شوند و خستگی گنگ و ملال آور ما را می زدایند…
ولی هستند اشکهایی که سردند، اشکهایی که با خِسّت فرو می ریزند و قطره قطره مثل بار گرانی بی حرکت بر قلب سنگینی می کنند و از دل بیرون می تراوند، بی آنکه نشاطی ببخشند یا تسکین بدهند، اینها اشک های نیازند…»
«هیچ چیز ممکن نیست بدتر و زننده تر از خوشبختی باشد که دیر نصیب آدم می شود؛ لذتی ندارد که هیچ، به علاوه حق لعنت فرستادن بر سرنوشت را هم از شما سلب می کند.»
مفید بود؟
1
1
بیشتر
کمتر