نقد و بررسی
زمرد نحس
«زمرد نحس» نام یکی از مشهورترین رمان های دانلد ای وست لیک است که در سال 1970 منتشر شد. نام تحت الفظی این رمان «سنگ داغ» The Hot Rock است که بنابر صلاح دید مترجم، به زمرد نحس تغییر یافته است. دانلد ای وست لیک نویسنده ای آمریکایی بود که بیش از 100 اثر داستانی و غیرداستانی خلق کرده است.
او تا زمان حیاتش، موفق به دریافت سه جایزۀ ادگار آلن پو شده بود و انجمن نویسندگان معمایی آمریکا، به او لقب «استاد بزرگ» را، که بزرگترین افتخار این انجمن معتبر است، داده بودند. او علاوه بر نوشتن رمان به نام اصلی خود، تحت اسامی مستعاری همچون «ریچارد استارک» نیز آثاری را چاپ کرده بود. از نوشته های او تعداد بالایی آثار سینمایی اقتباس و ساخته شده است، مانند: فیلم های «Point Blank» و «Bank Shot».
دانلد ای وست لیک را استاد بی بدیل ادبیات جنایی و معمایی می دانستند. تخصص او به خصوص در زیر ژانر «کلاهبرداری کمیک» بود. کلاهبرداری کمیک یکی از زیرشاخه های ژانر جنایی و معمایی است که در آن، تمرکز اصلی داستان بر روی جرم های شخصیت اصلی داستان است و تحقیقات پلیس و سعی و تلاش کارآگاهان، اتفاقات فرعی داستان را شکل می دهد. در این نوع داستان، جرم، به ویژه سرقت، با نوع آوری ها و ماجراجویی های شخصیت اصلی انجام می شود که معمولا، معیار های کمدی و کمیک، چاشنی اَعمال قهرمان اصلی داستان است.
کتاب زمرد نحس را نیز می توان در دسته بندی کلاهبرداری کمیک قرار داد. وست لیک بیشتر به دلیل خلق دو شخصیت داستان های جنایی و معمایی خود مشهور بود که یکی از آن ها «جان دورتموندر» است که قهرمان رمان زمرد نحس نیز می باشد. دورتموندر همچنین، شخصیت اصلی چندین رمان دیگر وست لیک نیز می باشد که به صورت سریالی منتشر شده اند.
خلاصه داستان کتاب زمرد نحس
کتاب زمرد نحس روایتی است از جوانی 37 ساله به نام «جان دورتموندر» که همسری به نام «هانی بان بازوم» دارد. دورتموندر در آمریکا زندگی می کند و مدتی به عنوان نیروی نظامی خدمت کرده است اما، به علت ارتکاب به جرم و سرقت، مدتی را در زندان سپری کرده است. داستان کتاب با آزادی مشروط او شروع می شود. پس از خروج دورتموندر از زندان، او متوجه تعقیب شدنش با ماشین کادیلاکی با شیشه های دودی می شود و پس از تعقیب و گریزی متوجه می شود که ماشین دزدی است و راننده، دوستش «کلپ» است.
کلپ به دورتموندر پیشنهاد دزدیدن زمرد بالامابو که ارزشی بالای 500 هزار دلار دارد را به دورتموندر می دهد. پس از ماجراهایی دورتموندر این کار را قبول کرده و این دو دوست، نزد «سرگرد پاتریک آیکو» می روند. آیکو عضوی از قبیلۀ تالابوو از آفریقا است و بر سر تصاحب زمرد، مداوم با قبیلۀ رقیب، آکینزی، جنگ دارد. آیکو، دورتموندر و کلپ را مامور دزدین این زمرد می کند اما این تازه شروعی بر ماجراهای نحسیِ این زمرد برای زندگی دورتموندر است.
از جمله دیگر آثار ترجمه شده از دانلد ای وست لیک می توان به رمان های «تبر» با ترجمه محمد حیاتی و «حق نگه دار ابلهان» با ترجمۀ محسن موحدی زاد اشاره کرد که هردو رمان توسط انتشارات نیلوفر به چاپ رسیده است.
محمد عباس آبادی، مترجم کتاب زمرد نحس، ترجمۀ آثار دیگری مانند «فداکاری مظنون X» از کیگو هیگاشینو و «غریبه ای در شهر» از لی چایلد را در کارنامه ادبی خود دارد.
جملات زیبای کتاب زمرد نحس
«از آن موقع به بعد با دله دزدی گذران زندگی کرده بود. مثل دیشب. رفته بود بیرون دنبال هرچیزی که ممکن بود سر راهش بیاید بگردد، رسیده بود به یکی از آن رختشوی خانه های شبانه روزی، و متصدی آنجا، زنی چاق و چله با لباس خاکستری گل دار رنگ و رو رفته، روی یک صندلی پلاستیکی آبی خوابش برده بود. دورتموندر رفته بود داخل و بی سر و صدا سکه های داخل ماشین های لباسشویی را یکی یکی خالی کرده و با بیست و سه دلار و هفتاد و پنج سنت پول خرد توی جیب هایش که وزنشان آن قدر زیاد بود که نزدیک بود شلوارش را پایین بکشد از آنجا خارج شده بود. اگر در آن لحظه مجبور می شد از دست ماموری فرار کند به راحتی گیر می افتاد. داشت جرعه جرعه قهوه فوری اش را می نوشید و داستان های کاریکاتوری روزنامه را می خواند که یک نفر در زد. از جا پرید و ناخودآگاه به پنجره نگاه کرد، سعی داشت به یاد بیاورد آنجا پلکان فرار هست یا نه، و بعد یادش آمد که در حال حاضر تحت تعقیب نیست و با عصبانیت از خودش سرش را تکان داد و بلند شد و رفت در را باز کرد، و دید که کلپ است. کلپ گفت: “پیدا کردنت خیلی سخته.” دورتموندر گفت: “ظاهرا اون قدرها هم سخت نیست.”»
«داخل ساختمان، دورتموندر و شف ویک و گرینوود سریع و بی سروصدا از بین ویترین های نمایش به سمت نمایشگاه آکینزی حرکت می کردند. فقط چند چراغ روشن بود و در آن فضای نیمه تاریک، میان بعضی از اشیاء نمایش گذاشته شده ای حرکت می کردند که رفته رفته ترسناک می شدند. نقاب های شیطانی، جنگجوهایی با نیزه و زره مخصوص، حتی پرده های منقوشی با طرح های عجیب و غریب و ترسناک. تاثیر و گیرایی شان بیشتر از ساعات معمول بازدید شده بود که همه جا روشن و تعداد زیاد آدم اطرافشان بود. وقتی به شیء مورد نمایش آکینزی رسیدند فورا دست به کار شدند. یک هفته بود که با دقت بررسی اش کرده بودند و می دانستند چه کار کنند و چطور کار کنند. باید چهار تا قفل را باز می کردند، که وسط هر طرف مکعب شیشه ای، پایین مکعب، زهوار فولادی بین شیشه و کف زمین قرار داشت. همین که قفل ها باز می شد می توانستند مکعب شیشه ای را از سر راه بردارند.»
مفید بود؟
1
0
بیشتر
کمتر