نقد و بررسی
زمین بر پشت لاک پشت ها
کتاب «زمین بر پشت لاک پشت ها»، رمانی است در ژانر درام عاشقانه و با درونمایه ای روانشناسانه، که با قلم «جان گرین»، نویسنده مشهور آمریکایی در سال 2017 به رشته تحریر در آمده است. این کتاب که روایت شگفت انگیزی از دختری مبتلا به نوعی اختلال روانی به نام وسواس فکری، عملی یا OCD است توانست عنوان کتاب برگزیده آمازون و گودریدز را دریافت کند و با انتشار بیش از 50 میلیون نسخه چاپی از آن، در فهرست پر فروش ترین های نیویورک تایمز و وال استریت ژورنال قرار بگیرد.
اختلال وسواس فکری عملی، نوعی اختلال روانی است که طی آن فرد یک رشته افکار خاص یا نیاز به عمل خاصی مانند شستن دست ها را به طور مداوم احساس می کند. اما زندگی یک فرد با چنین اختلالی چگونه است؟ فرد مبتلا چگونه احساسی دارد و چگونه دردی را تحمل می کند؟ اطرافیان او مانند پدر و مادر، دوستان و نزدیکانش چگونه با این موضوع کنار می آیند؟
خلاصه کتاب زمین بر پشت لاک پشت ها
ایزا دختری نوجوان است که با چنین اختلالی متولد شده است. ایزا بیشتر از آن که به زندگی بیرونی و مشغولیت هایش بپردازد، غرق در درون خود و با افکاری که احساس می کند هیچ گونه کنترلی روی آنها ندارد دست در گریبان است. دیزی، صمیمی ترین دوست ایزا که در فقر زندگی می کند و برای تامین هزینه های کالج در یک رستوران مشغول به کار است، از ایزا می خواهد تا با هم به سراغ دیویس بروند.
دیویس یکی از دوستان قدیمی ایزا و فرزند یک میلیاردر است که اکنون به جرم فساد مالی متواری شده و برای یافتن آن صد هزار دلار جایزه گذاشته اند. دیزی امیدوار است با دیدار دوباره دیویس بتوانند از پدرش ردی پیدا کرده و جایزه را ببرند. دیویس و برادرش، دو پسر آقای پیکت در خانه ای مجلل و افسانه ای زندگی می کنند که هر شخصی آرزوی آن را دارد. اما این دو پسر نوجوان از غم و اضطرابی رنج می برند که ثروت توان زدودن آن را ندارد. با دیدار دوباره ایزا و دیویس، بر خلاف انتظارشان، آنها هم را به خاطر می آورند و به تدریج، عشق نامحسوسی بین آنها پدیدار می شود.
سبک نویسنده کتاب زمین بر پشت لاک پشت ها
نویسنده با روایت داستان از جانب ایزا، سبب می شود تا مخاطب بهتر با احساسات درونی او آشنا شود. بخش اعظم کتاب را توصیفات نویسنده از افکار، احساسات و حالات درونی ایزا شکل می دهد. البته این به معنی آن نیست که حجم توصیفات به روند کتاب آسیب می زند بلکه نویسنده با قلم روان خودش، به خوبی مخاطب را با اتفاقات داستان همراه می کند و احساسات ایزا را برای خواننده ای که هیچ درکی از این اختلال ندارد به طور کامل تشریح می کند. هر چند اگر پیش زمینه ای از این بیماری داشته باشید، قطعا با کتاب ارتباط بیشتری می گیرید.
با همه این تفاسیر، سیر داستان کاملا خطی است و پیچش داستانی چندانی ندارد. شخصیت پردازی ایزا به عنوان شخصیت اصلی به خوبی انجام شده و به باقی شخصیت ها اگرچه به اندازه ایزا توجه نشده، اما نمی توان به آن ایراد جدی گرفت.
زمین بر پشت لاک پشت ها کتابی نیست که با خواندن آن میخکوب شوید، گریه کنید یا با صدای بلند بخندید، این رمان بیشتر شما را با دنیای درونی شخصیت ها، جهان بینی شان و مشکلاتشان آشنا می کند و به نثر روان و زیبایش، شما را به فکر وار می دارد. معدود گره هایی که از همان ابتدا طرح شده اند در نهایت گشوده می شوند و نویسنده نقطه ای را مبهم نمی گذارد. پایان بندی رمان بیشتر از آنکه رویایی و دور از ذهن باشد، واقع گرایانه است و به واقعیت شبیه تر است.
جان گرین نویسنده زمین بر پشت لاک پشت ها
این رمان توسط جان گرین، نویسنده کتاب پر فروش «نحسی ستاره های بخت ما» و آثار دیگری چون در «جست و جوی آلاسکا»، «شهرهای کاغذی» و … به نگارش درآمده است. او علاوه بر نویسندگی در یوتیوب نیز فعالیت دارد و به شغل آموزگاری نیز مشغول است. وی که خود از اختلال نام برده شده در رمان رنج میبرد، از مبارزات خود علیه آن به طور گسترده در یوتیوب صحبت کرده است. محل زندگی جان گرین در ایندیاناپس ایالت ایندیاناست و او همین محل را برای وقوع داستان کتاب انتخاب کرده است.
بهترین ترجمه کتاب زمین بر پشت لاک پشت ها
خانم «فاطمه جابیک»، مترجم آثاری چون در جست و جوی آلاسکا، خطا در ستارگان بخت ما و… این کتاب را به فارسی ترجمه کرده و انتشارات میلکان آن را به چاپ رسانده است. ترجمه به خوبی انجام شده و تصویرگری کتاب نیز زیباست، اما می توانست ارتباط بیشتری با محتوای درونی آن داشته باشد. برای مثال تصویرگری نسخه اصلی اگرچه ساده است، اما با احساسی که شخصیت اصلی در تمام طول کتاب به آن اشاره می کند، هم خوانی دارد.
جملات زیبای کتاب زمین بر پشت لاک پشت ها
بهش می گفتم من و دیویس زیاد به هم نگاه نمی کردیم و زیاد با هم صحبت نمی کردیم، اما اینا مهم نبود، چون هر دو داشتیم به یه آسمون مشترک نگاه می کردیم که شاید خودش خیلی صمیمانه تر از نگاه کردن به چشم طرف مقابل باشه. همه بلدن به چشم آدم نگاه کنن اما کم کسی پیش می آد کسی پیدا بشه که دنیا رو دقیقا همون جوری ببینه که تو می بینی.
انگار همه این افکار رو دارن. مثلا روی پل هستی که به اون پایین نگاه می کنی و یهویی به فکرت میرسه که می تونی بپری. بعد اگه مثل بیشتر مردم باشی، فکر میکنی که خب، چه فکر عجیبی بود و بعد هم بری دنبال زندگیت. اما برای بعضی از مردم این فکر مهاجم میتونه ناگهان همه جا رو اشغال کنه و بقیه فکر ها رو بیرون کنه تا تنها چیزی که میتونی بهش فکر کنی اون فکره. و تو دائم یا داری بهش فکر می کنی، یا سعی می کنی بهش فکر نکنی.
برگشتم بهش نگاه کردم. هر کسی از جذابیت آشکار چشم های آبی و سبز لذت می بره اما چشم های قهوه ای دیویس یه عمقی داشت که چشم های رنگ روشن ندارند و دیویس جوری بهم نگاه می کرد که احساس می کردم حتما چیز ارزشمندی هم تو چشم های خرمایی من هست.
احساس کردم امشب به علفزار رفتیم ولی آهنگ اجرا نمی کردیم. بعد از بهترین گفت و گوها یادت نیست که در مورد چی حرف می زدی. فقط یادت میاد چه احساسی داشتی. انگار وقتی با هم لبه استخر دراز کشیده بودیم، واقعا اون جا نبودیم. انگار جایی بودیم که جسم آدم نمی تونه واردش بشه. جایی بدون سقف و دیوار و بدون کف و بدون ساز.
مفید بود؟
3
0
بیشتر
کمتر