نقد و بررسی
سرگذشت ندیمه
کتاب «سرگذشت ندیمه» یک رمان در ژانر پادآرمانشهری است که در سال 1985 توسط نویسندۀ کانادایی، مارگارت اتوود نوشته شد. به نقل از واشنگتن پست: «سرگذشت ندیمه رمانی است آمیخته به طنز، هراس و هشدار که از آمیزش تیره و تار سیاست و روابط زن و مرد به طرزی هنرمندانه پرده بر می دارد. رمان توود به لحاظ تخیل آینده نگرش، از جهاتی 1984 اورول را به خاطر می آورد.»
مارگارت توود شاعر، منتقد ادبی و فعال سیاسی است که به خاطر نثر داستانی و دیدگاه فمینیستی اش شناخته شده است. او بیش از 40 رمان، داستان کوتاه و آثار غیر داستانی منتشر کرده است. کتاب های آتوود جوایز آرتور سی کلارک و پرنسس آستوریاس را دریافت کرده است. همچنین چندین بار برای جایزۀ بوکر نیز نامزد شده که در این میان یک بار آن را برنده شده است. آثار مارگارت آتوود به 30 زبان زندۀ دنیا ترجمه شده است.
وی در آثارش به موضوعاتی می پردازد که برای انسان امروزین نوعی بحران محسوب می شود. آثار اتوود ریشه در رئالیسم دارند و در نوشته هایش از زن به عنوان شخصیت اصلی استفاده می کند. آتوود در داستان هایش واقعیت های اجتماعی را با تخیل و اسطوره شناسی و طنز همراه می کند.
این کتاب در فضایی نوشته شده است که مناقشات حقوق برابر میان زن و مرد جریان داشت. آتوود رمانش را با الهام از سه اثر ممتاز یعنی «1984» اثر جورج اورول، «دنیای قشنگ نو» اثر آلدوس هاکسلی و «فارنهایت 451» اثر بردبری نوشته است. از کتاب سرگذشت ندیمه سریالی با همین نام اقتباس شده است که تولید آن از اواخر سال 2016 در آمریکا آغاز شد.
خلاصه کتاب سرگذشت ندیمه
رمان سرگذشت ندیمه، جامعۀ ضداتوپیایی جلید را به تصویر می کشد که جایگزین ایالات متحدۀ آمریکا شده است. این رمان در دورانی نامشخص در آینده و در مکانی نامعلوم رخ می دهد. در این حکومت خودمختار مسیحی، به علت کاهش زاد و ولد، از زنان به عنوان ابزار جنسی در جهت ادامۀ نسل فرماندهان و زنان عقیم شان استفاده می شود. در چنین جامعه ای فرماندهان حاکم، سرنوشت ساکنان این سرزمین را تعیین کرده، بدن زنان را تقویت می کنند و آنان را مطابق اهداف خود پرورش می دهند.
ندیمه ها، برده های جنسی هستند که برای تولید مثل تحت نظارت مداوم قرار می گیرند. زنانگی این زنان بر اطاعت، سانسور، وحشت و فساد بنا شده است. وقایع داستان از زبان شخصیت اصلی، «آفرد» که یکی از ندیمه هاست، روایت می شود. آفرد که در جامعۀ پیشین نیز زندگی کرده است، با ثبت خاطرات گذشته و وضعیت کنونی اش سعی در رهایی از محدودیت های این نوع زندگی دارد.
از شخصیت های دیگر این رمان می توان از «مویرا»، «نیک»، «سرنا جوی» و «فرمانده» نام برد. مارگارت آتوود با نشان دادن جامعۀ مردسالار که در آن زنان آزادی، هویت و حقوق انسانی خود را از دست داده اند، موضعی سیاسی گرفته و به نقد جامعۀ خودکامۀ جلید که هر نوع سرکوب را با هدف اصلاح اجتماعی توجیه می کند، می پردازد.
رمان سرگزشت ندیمه نقدی است بر خداباوری مسیحیت که در آن بدن زنانه به نام دین استثمار می شود. این رمان جامعۀ استبدادی جلید را به تصویر می کشد که در آن افراطیون مذهبی حکومت می کنند. حاکمان با تکیه بر نگاه سنتی بر وظایف جنسیتی زنان تاکید می کنند. در این جامعه کاهش میزان موالید، ناباروری و هراس از اثرات مخرب انرژی هسته ای تصویری از جهان این کتاب ارائه می کند. در طول رویدادهای داستان، در افراد و گروه های کوچک مقاومت هایی به صورت سازمان یافته شکل می گیرد و فشار حکومت، مقاومت جامعۀ جلید را برمی انگیزاند.
از درون مایه های اصلی این کتاب و سایر آثار آتوود می توان به خشونت علیه زنان، معضلات زیست محیطی، طمع های انسانی، استبداد و استثمار اشاره کرد. وی در برخی از داستان هایش واقعیت های اجتماعی را به تخیل، اسطوره و طنز پیوند می زند. از آثار دیگر مارگارت آتوود که به فارسی ترجمه شده است می توان به «چهرۀ پنهان» با ترجمۀ جلال بایرام (نشر نیلوفر)، «آدمکش کور» با ترجمۀ شهین آسایش (نشر ققنوس) و کتاب «بر امواج» با ترجمۀ نسترن ظهیری (نشر ققنوس) اشاره کرد.
بهترین ترجمه کتاب سرگذشت ندیمه
سهیل سمی -مترجم کتاب سرگذشت ندیمه- ترجمۀ آثار دیگری نیز از آتوود مانند کتاب های «شواهد»، «آخرین انسان» و «چشم گربه» را در کارنامۀ خود دارد. همچنین ترجمۀ کتاب های دیگری چون «وات» و «مرفی» از ساموئل بکت، «غول مدفون» و «هرگز رهایم مکن» از آثار ایشی گورو را برعهده داشته است که همۀ این رمان ها در انتشارات ققنوس به چاپ رسیده است.
جملاتی زیبا از کتاب سرگذشت ندیمه
«سعی می کنم زیاد فکر نکنم. حالا دیگر فکر کردن هم باید مثل چیزهای دیگر سهمیه بندی شود. خیلی از مسائل ارزش فکر کردن ندارند. فکر کردن فرصت های آدم را از بین می برد و من می خواهم دوام بیاورم. می دانم چرا تصویر رنگ و روغن زنبق های آبی شیشه ندارد و چرا پنجره فقط تا نیمه باز می شود و چرا شیشه نشکن است. نگرانیشان از بابت فرار ما نیست. نمی توانیم زیاد دور شویم. نگران اوج گرفتن خیال هایمان هستند؛ نگران راه هایی که فقط در درون آدم باز می شوند و به انسان روحیه و برتری می دهند.»
«ما در حاشیه ی سفید روزنامه ها زندگی می کردیم، به ما آزادی بیشتری می داد.»
«احساس می کنم بدن زن کنار دستم به رعشه افتاده است. آیا می گرید؟ با این کار چطور می تواند خوب به نظر رسد؟ از عهدۀ فهمش برنمی آیم. متوجه می شوم که دستان خودم چفت شده اند، سفت و قرص، دور دستۀ سبدم. من دم نخواهم زد. عمه لیدیا می گفت، شما به چیزای عادی خو گرفتین. شاید این حالا به نظرتون عادی نیاد، اما بعد از یه مدت می آد. براتون عادی می شه.»
«عمه لیدیا می گفت، اگه دارایی هات زیاد باشه، زیاده از حد به این دنیای مادی وابسته می شی و ارزشای معنوی رو فراموش می کنی. باید فقر روح رو از بین برد ادمای متواضع و تنگدست، سعادتمندن.»
مفید بود؟
0
0
بیشتر
کمتر