سقوط پاریس
سقوط پاریس در یک نگاه
:- ادبیات قرن بیستم روسیه و فرانسه
- از مشهورترین رمانی های تاریخی روسیه
- اثری تاریخی و جنگی به سبک رئالیسم اجتماعی
- تاریخ کشور فرانسه در خلال جنگ جهانی دوم
- سرگذشتی از ژنرال دوگلِ فرانسوی در قالبی داستانی
سقوط پاریس
«سقوط پاریس» یک رمان تاریخی و یکی از قدرتمند ترین نوشته ها در سبک رئالیسم اجتماعی است که توسط آقای ایلیا ارنبورگ، خبرنگار جنگی و نویسنده با سابقه اوکراینی-روسی نوشته و در سال ۱۹۴۲ منتشر شده است. این کتاب در سال های ۱۹۴۰- ۱۹۴۱ و در بحبوبه حوادثی که ارنبورگ در همین کتاب به آن ها می پردازد خلق شده است.
کتاب «سقوط پاریس» به خاطر پرداختن به بخش مهمی از تاریخ جنگ جهانی دوم (سال های ۱۹۳۵ تا ۱۹۴۰) و بازسازی وقایع اجتماعی-سیاسی که منجر به سقوط شهر پاریس شد، دارای اعتبار است. علاوه بر اهمیت ادبی و تاریخی، این رمان از نظر بررسی همه جانبۀ رشد روانشناختی شخصیت هایش نیز کتابی درخشان است و می تواند در کنار آثار بزرگانی همچون تورگنیف، تالستوی و داستایوفسکی قرار گیرد.
ایلیا ارنبورگ (۱۹۶۷-۱۸۹۱) نویسنده ای مطرح در دوره اتحاد جماهیر شوروی بود. عمده شهرت او در روسیه، بعلت حضورش در دو جنگ جهانی و جنگ داخلی اسپانیا و فعالیت های خبرنگاری اش می باشد. مقالاتی که او درباره وطن پرستی و انتقام از ارتش آلمان می نوشت، تاثیر بسیاری بر سربازان در جبهه های نبرد شوروی داشت و باعث شد او به نویسنده محبوبی در میان مردم تبدیل شود. ایلیا ارنبورگ در سال ۱۹۵۲ جایزه صلح استالین را به خاطر فعالیت های ادبی اش دریافت کرد. این جایزه ای بود که به کمونیست های برجسته و حامیان اتحاد جماهیر شوروی، که شهروند آن کشور نبودند، اهدا می شد.
آنچه که ارنبورگ در کتاب سقوط پاریس ارائه می دهد، شرح ماجراهای حمله ارتش آلمان به شهر پاریس، اشغال آن و فروپاشی نهایی جامعه فرانسوی است. در این رمان مخاطب با افراد مختلفی آشنا می شود. از جمله پاول تسا، سیاستمدار فرصت طلب حزب رادیکال، که فرزندانش مخالف سیاست های فرصت طلبانه او شده و بر او شوریدند تا به کمونیست ها بپیوندد.
همچنین افراد دیگری چون، یک رهبر فاشیست بی وجدان، یک مهندس سوسیالیست اصولگرا، یک هنرمند غیر سیاسی و یک کارگر مبارز که رهسپار جنگ داخلی اسپانیا است نیز در این کتاب حضور دارند؛ که هر کدام نماینده طیفی از جامعه می باشند. در ادامه، ارنبورگ به دقت دسیسه ها و نبرد های سیاسی را که مسیر حکومت جبهه مردمی فرانسه را تغییر داد، تحلیل می کند.
پس زمینه این جریانات واقعی هستند، با نام واقعی سیاستمداران، هنرمندان و شخصیت های عمومی. اما قهرمانان رمان ساختگی هستند و با توصیف ها و دیالوگ های زندۀ ارنبورگ جان می گیرند. در انتهای رمان، ارتش آلمان به راحتی ارتش پوشالی فرانسه را شکست می دهد و جامعه اشرافیت زده فرانسه را با قوانین جزمی اش در درون خود جذب می کند. این کتاب توصیفی شفاف از جامعه ای نا کارآمد و سیاستمداران بی کفایت است. ارنبورگ در نهایت عاقبت جامعه ای را نمایش می دهد که منافع شخصی شان را به منافع ملی ترجیح می دهند.
سبک ایلیا ارنبورگ در رمان سقوط پاریس، رئالیسم انتقادی و اجتماعی است که نویسنده برای انتقاد از روسیه استالینی، با چیره دستی از آن بهره گرفته است. او در روایت رمانش یک شیوه داستان گویی سنتی را اتخاذ کرده که شامل یک راوی سوم شخص ناشناس و یک زمانبندی سرراست از رویداد ها است. شخصیت های او چند بعدی هستند که با تمام تضادها و نقاط قوت و ضعفشان به تصویر کشیده می شوند. این اثر دارای تمام اجزای یک رمان کلاسیک اعم از عاشقانه، درام و دسیسه می باشد، اما تمام آن ها با مهارت، به طور واقعی و باورپذیر در داستان گنجانده شده اند.
ایلیا ارنبورگ در کشور خود نویسنده پرکاری بود و حدود صد اثر نوشت، اما از میان آن ها تنها دو کتاب «سقوط پاریس» و «اتیپل» به زبان فارسی ترجمه شده اند. کتاب «اتیپل، روزگار آب شدن یخ ها» را خانم مژگان صمدی ترجمه و دو انتشارات برج و کلاغ منتشر کرده اند. ترجمه کتاب «سقوط پاریس» کاری از آقای محمد قاضی است که ترجمه آثاری همچون کتاب های «غروب فرشتگان» اثر پاسکال چکماکیان، «زوربای یونانی» اثر نیکوس کازانتزاکیس و «قلعۀ مالویل» اثر روبرو مرل را نیز در کارنامه خود دارد.
از دیگر ترجمه های محمد قاضی: قلعه مالویل
در بخش هایی از کتاب سقوط پاریس می خوانیم:
آلمانی رفت و آندره چنان زود فراموشش کرد که انگار کسی نیامده بود. چندین بار در کارگاه دور خود گشت. پرتو آبی رنگ شفق از پنجره به درون می آمد. آندره اکنون ایستاده بود و به تابلوی منظرۀ آویخته به دیوار روبروی پنجره می نگریست: چرخ فلکی و درخت شاه بلوط و چراغ فانوس و سایه ای در دور دست. این نیز یادی از جشن چهاردۀ ژوئیه بود… ژانت هنوز لبخند می زد. پاریس می رقصید، رژه می رفت، به تنه اش هزاران پرچم فرو کرده بودند و امیدوار بود… این ماجرا در دوران زندگی دیگری روی می داد… این تابلو تابلوی موفقی بود: یعنی بهترین کاری بود که آندره کرده بود و پاریس همین است. پاریس ماندگار است. موزه ها را آتش خواهند زد و تابلو ها را از بین خواهند برد، ولی پاریس پا برجا خواهد ماند!
هیچکس در فکر سربازان نبود، وزرا گرفتار این مسئله بودند که دست کارمندان آوارۀ خود را درجایی بند کنند، و ضمناً، هیتی به ریاست بروتوی به پاریس بفرستند تا متن قانون اساسی جدید را تدوین کنند، لوازم و مهمات جنگی را به آلمانی ها تحويل بدهند و با هواداران دوگل به مبارزه بپردازند. ارتش خود به خود منحل شده بود. قطار ها دیگر حرکت نمی کردند. ساکنان مناطق غیر اشغالی از راه های مختلف به سمت جنوب روان بودند. پاریسی ها و ساکنان شمال فرانسه تبديل به ولگردان بی جا و مکان شده بودند. دهقانان از ژاندارم ها به التماس می خواستند که از ایشان در برابر تعدی و تجاوز سربازان حمایت کنند.
تسا از بس با همه از امنیت و آرامش فرانسه سخن گفته بود، سرانجام، امر به خودش هم مشتبه شده و باور کرده بود که چنین است. وقتی در حضورش دربارۀ امری گفته می شد: اگر جنگ نشود، او بی درنگ جواب می داد: نه، جنگ نخواهد شد. مخاطبان او با قوت قلب لبخند می زدند و با خود می گفتند: لابد تسا چیزی می داند که می گوید!… ولی در حقیقت، تسا هیج چیز نمی دانست و او هم مانند بسیار کسان دیگر فقط می توانست در حدس و گمان سرگردان بشود و هی با خود بگوید: جنگ خواهد شد؟ نخواهد شد؟ ولی نه، او خیالش راحت بود، و این راحتی خیال به همان اندازه خلل ناپذیر بود که نمی شد آن را توجیه کرد. این آرامش خیال نتیجۀ دیدن کسانی بود که آرام آرام پیش غذای خود را مزمزه می کردند؛ و نیز نتیجۀ وراجی های «پولت» و قیل و قال های مجلس بود. براى تسا همه چیز در این دنیا قابل درک و مشروع بود. چگونه يك مشت سودتی بی سر و بی پا می توانستند ثبات و آرامش یك زندگی خوش و منظم را به خطر بیندازند؟
سقوط پاریس
انتشارات نیلوفر
ایلیا ارنبورگ
محمد قاضی
بزرگسال
تاریخی, سیاسی, جنگی
رئالیسم
رقعی
1396
711
1
تک جلدی
9789644486784