«شبح سرگردان؛ رقص چنگیز کوهن» یکی از خاص ترین رمان های رومن گاری است که در سال 1976 منتشر شد. این رمان را آندره مالرو، نویسنده مشهور فرانسوی و دوست صمیمی گاری، یکی از «نادرترین و جالب توجه ترین آثار در زمینه اسطوره شناسی و ادبیات کمدی» می دانست. رومن گاری نویسنده، دیپلمات، فیلم ساز و هوانبرد جنگ جهانی دوم بود. نام خانوادگی اصلی او کاتسف بود که به دلیل علاقه زیادش به شخصیت اصلی رمان شاهکار خود، خداحافظ گاری کوپر، به گاری تغییرش داد.
زندگی رومن گاری را سراسر اتفاقات و اعمال عجیب و غریب و حتی حقه بازانه و شیادانه پر کرده است! او تنها نویسنده ای بود که توانست دو جایزۀ ادبی گنکور را از آن خود کند. این اتفاق تنها با حقه بازی و ارسال رمان «زندگی در پیش رو» با نام مستعار «امیل آژار» به ناشر خود شدنی شد؛ اتفاقی که کسی تا پس از مرگ گاری و افشا کردن این راز توسط خود او، هیچکس متوجه آن نشده بود! بسیاری او را یکی از مهم ترین نویسندگان ادبیات فرانسه در نیمه دوم قرن بیستم می دانستند. او علاوه بر ادبیات در صنعت سینما نیز فعال بود و همسر او، بازیگری معروف به نام جین سیبرگ بود.
ما در رمان شبح سرگردان با نویسنده ای عصیان زده طرف هستیم. رومن گاری در این نوشته از همیشه هنجارشکن تر است. سراسر این رمان در واقع نقدی است تمام و کمال از فرانسه، و به طور کلی اروپای، عصر حاضر نویسنده. رومن گاری برای دفاع از مواضع ضد فاشیست و متعصبانه در قبال فرانسه، فرهنگ و اجتماع و تاریخ این کشور را نقد می کند. شوخی های تند و تیز او گاه از حدود معمول نیز خارج شده و به تمسخر و هجو نزدیک می شود.
در این رمان و در خلال داستان اصلی، نام ها و کنایه های بسیار آشنایی را می بینیم که به طور واضح قصد تخریب همه جانبۀ اصول سرمایه داری، فاشیسم، نازیسم و … حاکم بر دنیا را دارد. در این رمان رومن گاری از انتقاد بر هیچ چیزی چشم نپوشیده است و از ژنرال دوگل تا دوست صمیمی خود، آندره مالرو، همه را به باد انتقاد های طنز و تلخندگونه گرفته است.
اما بافت اصلی و داستانی رمان راجع به کمدینی یهودی به نام چنگیز کوهن است که در جریان قتل عام یهودیان اعدام می شود. او که خود قبر خود را کنده بود، پس از مرگ نیز راه رفته را بازگشته و شبح اش از قبر خارج می شود! او از قبل تاکنون قصد سازش با آرمان های آلمان های نازی را نداشته و ندارد و تمام قد سعی بر رسوا کردن و نابود کردن وجهه آن ها را دارد. چنگیز کوهن این کار را با خراب شدن بر سر مامور نازی مسئول تیرباران خودش انجام می دهد به مدت چندین سال زندگی او را جهنم می کند. تا اواسط کتاب روایت رمان مبتنی بر داستان ها و ماجراهای جذاب این دو نفر است تا زمانی که اتفاقی می افتد و پای اساطیر و نماد ها و دنیایی پر از عجایب به کتاب باز می شود.
از جمله دیگر آثار رومن گاری که به فارسی ترجمه شده است می توان به رمان های «خداحافظ گاری کوپر» با ترجمۀ سروش حبیبی (نشر نیلوفر) و «ریشه های آسمان» با ترجمۀ منوچهر عدنانی (نشر ثالث) اشاره کرد.
ابراهیم مشعری نیز ترجمۀ کتاب «تفسیرهای زندگی: زندگی و آثار نویسندگان بزرگ جهان» از ویل دورانت و آریل دورانت (نشر نیلوفر) را در کارنامه دارد.
در بخش هایی از این کتاب می خوانیم:
«احساس می کنم این جا خانه خودم است. احساس می کنم این مکان و هوایی که آن ها تنفس می کنند، از آنِ من است؛ این را فقط کسانی می توانند درک کنند که به محیطی کاملا خو گرفته اند و با آن درهم آمیخته اند. شبحی زبان آور و پر توش و توان؛ این شبح به قدری سمج و چنان فراگیرنده است که حضورش بر هر چیز سنگینی می کند. البته، به سبب برخی ناآگاهی ها، خو گرفتن ها و ضعف حافظه، فرسودگی هایی به وجود آمده است؛ زمان از موش ها بهتر می تواند جایی را تر و تمیز و خالی کند و نمی توان توقع داشت که آسمان آلمان ستاره زرد داوود را همیشه بر خود بیاویزد.»
«چون این قتل عام بدون هیچ گونه انگیزۀ ظاهری است، پس می باید یک دکترین، یک ایدئولوژی و شاید دلایل سیاسی و اجتماعی در پس آن نهفته باشد. شما اگر یک نظام عقیدتی نداشته باشید هرگز نمی توانید این طور منظم و طبق برنامه آدم بکشید.»
«هنگامی که ما داشتیم گورهامان را می کندیم و اس اس ها (ماموران نازی) سلاح هایشان را آماده می کردند، از رفیق اسیری که بغل دستم مشغول کندن زمین بود –سیوما کاپلوتسنیک- پرسیدم راجع به فرهنگ چه فکر می کنی؟ آیا می توانی تعریف خوبی از واژه فرهنگ برایم بگویی تا بفهمم برای هیچ و پوچ نمی میرم و دست کم میراثی پشت سر خودم به جا می گذارم؟ او شروع کرد به جواب دادن اما سر و صدای آن بچه ننر ها که توی بغل مادرهاشان جیغ و ویغ راه انداخته بودند –مادرهایی که بچه در بغل داشتند از کندن گور معاف بودند- اول نگذاشت پاسخ او را بشنوم. بنابراین سیوما کاپلوتسنیک در حین کندن کمی آمد جلوتر، چشم هایش را باز و بسته کرد و بعد گفت: "فرهنگ وقتی وجود دارد که مادرانی که بچه هاشان را در بغل دارند، از کندن قبرهاشان قبل از اعدام معاف باشند". شوخی خوبی بود و ما دوتایی به شدت خندیدیم. به تان بگویم، هیچ آدم شوخی به پای سهودی شوخ نمی رسد.»
«آلمانی ها شیللر، گوته و هولدرلین را داشتند و سیمباهای کنگو هیچ چیز نداشتند. فرق بین آلمانی ها –که وارث فرهنگی عظیم اند- و سیمباهای وحشی این است: سیمباها قربانیان خود را می خورند، حال آن که آلمانی ها از قربانیان خود صابون می ساختند. این نیاز به پاکیزگی، اسمش فرهنگ است!»
آیا این بررسی برای شما مفید بود
هنوز بررسیای ثبت نشده است.
برای ارسال دیدگاه، وارد حساب کاربری خود شوید وارد حساب کاربردی شوید