نقد و بررسی
شهرهای بی نشان
وقتی آثار ایتالو کالوینو را در دست میگیریم باید بدانیم که با آثار معمولی سروکار نداریم؛ مخصوصا شهرهای بی نشان. این رمان را زیباترین اثر کالوینو خوانده اند و مجلات تایمز و آبزرور در موردش چنین نوشتهاند: "هر بازخوانی اش کشفی است همانند خواندن نخستینبار" و "اثری است که نمیتوانیم در برابرش بی تفاوت بمانیم و یاری مان میدهد که از طریق آن و احتمالا در تضاد با آن خود را تعریف کنیم"
شهرهای بی نشان برای اولین بار در سال 1972 منتشر شد. ایتالو کالوینو نویسنده و مقاله نویس مشهور و معاصر ایتالیایی بود که آثارش بیشترین میزان ترجمه در کشورهای انگلیسی زبان را داشته است. کالوینو یکی از بزرگ ترین نویسندگان مکتب پست مدرنیسم در ادبیات بود و آثارش به عنوان شاهکارهای این سبک قلمداد میشوند.
شهرهای بی نشان رمانی است پست مدرن و تخیلی اما به گفتهی مترجم، از هر اثر کلاسیکی کلاسیک تر است. این رمان مانند آثار کلاسیک کهن سفری است معنوی به گوشه و کنارهای ناشناخته ی جانمان. راوی این رمان مارکوپولوی معروف است که داستان سفرهایش از 50 شهر را برای قوبلای خانِ مغول روایت میکند. کالوینو با قرض گرفتن شخصیت مارکوپولو و سخن گفتن به جای او، داستانیهای فلسفی از شهرهایی را بازگو میکند که همگی تخیلی و ساخته ی ذهن نویسنده اند. هر داستانی که مارکوپولو بیان می کند یک سری نکات زیبا و فلسفی در مورد معماری یا آداب و رسوم در شهر را در خود جای داده است.
تمامی شهرهایی که کالوینو در این رمان از آنها سخن می گوید، ریشه در واقعیت دارد و به نوعی بازنمایی شهرهای واقعی در دنیای ادبیات داستانیِ کالوینو هستند. در سراسر کتاب نیز ارجاعات و اشارات فراوانی به ادبیات فارسی و ویژگیهای شهرهای ایران را شاهدیم که به گفتهی مترجم، این کتاب بیش از هرچیز، آینه ای از ادبیات و شهرهای ایران است.
از دیگر آثار ترجمه شده از ایتالو کالوینو میتوان به رمانهای «اگر شبی از شب های زمستان مسافری» با ترجمهی لیلی گلستان (نشر آگاه) و «بارون درخت نشین» با ترجمه ی مهدی سحابی (نشر نگاه) اشاره کرد.
همچنین، فرزام پروا رمان دیگری را نیز از ایتالو کالوینو، تحت عنوان «شوخی های کیهانی»، ترجمه کرده است.
در بخش هایی از این کتاب می خوانیم:
«مارکو: "شاید تمام آنچه از دنیا باقی مانده زمین لم یزرعی است که تمامش را توده های آشغال پوشانده، و باغ های معلق قصر خان بزرگ. این پلک های ماست که آنها را از هم تفکیک می کند، اما ما نمی توانیم بدانیم که کدامشان داخل ماست و کدامشان خارج."»
«در خبر است که این شهر چنین پایه گرفته است: "مردمانی از تیره ها و الوان گوناگون خوابی یکسان می بینند. در آن خواب، چشمشان به جمال دوست باز می شود، که شباهنگام از میان شهری ناشناس می گریزد؛ او را از پشت سر می بینند، با گیسوان بلند. آنان به خواب می بینند که او را دنبال می کنند. چون می پیچیند و برمی گردند، نشانی از او نمی یابند. پس از خواب آنان ترک یار و دیار می کنند و آن شهر را می جویند؛ و جستن هرچه بیش، یافتن هرچه کمتر، اما این جستن شان ارمغانی دیگر دارد: آنان یکدیگر را می یابند و قصدشان بر ساختن شهری قرار می گیرد که آن را به رؤیا دیده اند. چون شوارع و خیابان های شهر را پی می ریزند آماجشان همان مسیری است که در خواب پیموده اند، تا بدانجا می رسند که نشان زن را گم کرده اند، و از این پس ابواب و دیوارها را طوری می چینند که به خلاف خوابشان، زن را این بار گریزگاهی نباشد.»
«گاهی اوقات تمام آنچه من بدان نیاز دارم مختصر نگاهی است، روزنه ای در میانه ی چشماندازی بی ربط، کورسوی نوری در توده ی مه، گفتگوی دو رهگذر که در میانه جماعت یکدیگر را یافته اند، و من فکر می کنم، با عزیمت از چنان نقطه ای، آن شهر ناب را قطعه به قطعه کنار هم خواهم گذاشت، برساخته از تکه هایی که با بقیه امتزاج یافته اند، از آناتی که با وقفه ها از هم جدا گشته اند، از نشان هایی که کسی می فرستد و نمیداند چه کسی آنها را دریافت خواهد داشت. اگر به شما بگویم شهری که مسافرتم رو به سوی آن دارد در فضا و زمان منقطع است، آنجا نقشی پراکنده است، و اینجا ورقی ساده و مجموع دارد، نباید بر آن باشید که جستجو برای آن می تواند پایانی داشته باشد.»
مفید بود؟
1
0
بیشتر
کمتر