نقد و بررسی
طبل حلبی
رمان شگفت انگیز «طبل حلبی» اولین اثر گونتر گراس، برنده نوبل ادبیات است که در سال ۱۹۵۹ منتشر شد. این کتاب که در سبک رئالیسم جادویی نوشته شده، اولین رمان از سه گانه «دانتزینگ» است که سال ها بعد با کتاب های «موش و گربه» و «سال های سگ» تکمیل شد. در سال ۱۹۷۹ از این کتاب اقتباسی ساخته شد که هم نخل طلای آن سال را و هم جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی زبان در سال ۱۹۸۰ را از آن خود کرد.
نام کتاب طبل حلبی، در سال ۱۹۹۹ به عنوان رمان برتر آلمان در قرن بیستم، در یک لیست منتشر شده توسط خانه ادبیات مونیخ و برتلزمان، چاپ شد. در این لیست که در آن نام ۹۹ نویسنده برجسته آلمانی، منتقدان ادبی، و دانشمندان آلمانی نیز به چشم می خورد، طبل حلبی به عنوان مهم ترین رمان آلمانی زبان قرن بیستم جای گرفت.
واکنش اولیه به این شاهکار گونتر گراس متفاوت بود. برخی آن را توهین آمیز و مستهجن خواندند و خواستار برخورد قانونی با نویسنده و کتابش شدند؛ و عده ای نیز به شدت آن را تحسین کردند. با این حال، در سال ۱۹۶۵ این احساسات در مورد این رمان به مقبولیت عمومی رسید و به زودی به عنوان یک نمونه ادبیات کلاسیک پس از جنگ جهانی دوم، هم در آلمان و هم در سراسر جهان شناخته شد.
زمانی که در سال ۱۹۹۹، گراس برنده نوبل ادبی شد، این آکادمی سوئدی، او را برای «بازبینی تاریخ معاصر به وسیله تصویرگری چهره های مطرود و فراموش شده تاریخ» تحسین کرد.
ماجراهای رمان طبل حلبی درباره «اسکار ماتزرات» است که داستان زندگی خود را از یک آسایشگاه روانی برای خوانندگان تعریف می کند. شخصی به نام «برونو مانستربرگ» یک بسته کاغذ خالی برای او می آورد و اسکار زندگی نامه خود و خانواده اش را تعریف می کند. در داستان طبل حلبی، اسکار پسر بچه ای است که نمی خواهد به دنیای بزرگسالی وارد شده و بزرگ شود. اسکار در سه سالگی تصمیم می گیرد رشدش را متوقف کند. او در تولد سه سالگی اش یک طبل حلبی اسباب بازی دریافت می کند که از آن برای مقابله با همه چیز، از خانواده اش گرفته تا سیاست، استفاده می کند.
همچنین او می تواند افراد دیگر را با استفاده از صدای جیغ خود کنترل کند. اسکار می تواند چیز هایی را که در هر زمانی در طول زندگی اش اتفاق افتاده به خاطر بیاورد و همچنین چیز هایی را که اتفاق نیفتاده پیش بینی کند. داستان وقتی جالب تر و پیچیده تر می شود که اسکار از نظر ذهنی کاملاً بالغ شده است، با این حال او هنوز از نظر جسمی مانند یک کودک به نظر می رسد.
گونتر گراس در رمان طبل حلبی با طنزی تلخ و گزنده به انتقاد از وقایع سیاسی و اجتماعی در دنیای معاصر و به طور ویژه به نقد جنگ می پردازد. او با روایت زندگی اسکار، به طور نمادین تصویری خلاقانه و دقیق از جامعه جنگ زده آلمان ارائه می دهد و تلخی جنگ را به رخ می کشد. از آنجا که اتفاقات رمان در خلال جنگ جهانی دوم و در کشور آلمان رخ می دهد، منتقدین کتاب طبل حلبی را در رده ادبیات رئالیسم جادویی قرار می دهند.
گراس در نویسندگی اش از نویسندگان قبل از خود تاثیر و الهام گرفته است. افرادی مانند برادران گریم، آلفرد دوبلین و رابله، از جمله این نویسندگان هستند. همچنین حضور شخص گونتر گراس در جنگ و تجربیات واقعی اش، بر خلق حوادث رمان اثر داشته است.
گراس شهرت و اعتبار اصلی اش را مدیون رمان ها و دیگر آثار نوشتاری اش نظیر شعر، نمایشنامه و داستان کوتاه و نگارش مقالات سیاسی و نقد ادبی می باشد. جالب است بدانید او در زمینه طراحی و مجسمه سازی نیز شخصیت معروفی است. به طوریکه در سال ۲۰۰۵ جایزه بهترین تصویر سازی را در آلمان برای کتابی شامل مجموعه داستان های هانس کریستن اندرسن دریافت کرد.
گونتر گراس (۲۰۱۵-۱۹۲۷) در لهستان و در خانواده ای تنگدست متولد شد. او در پانزده سالگی برای گریز از زندگی فقیرانه خانوادگی، به خدمت در ارتش هیتلری رفت و در هفده سالگی در لشکر دهم توپخانه اس اس جنگید. پس از آن مجروح و مدتی اسیر شد، در دانشگاه هنرهای زیبا تحصیل کرد و سرانجام در سال ۱۹۵۹ اولین شاهکارش یعنی کتاب طبل حلبی را نوشت و معروف شد. کارهای گونتر گراس جنبه های قوی سیاسی دارد و خود او نیز فعال سیاسی و در گذشته عضو حزب سوسیال دموکرات آلمان بوده است.
گونتر گراس در سال ۲۰۱۳ از سوی مجله سیسرو به عنوان روشنفکر شماره یک آلمانی زبان شناخته شد. از دیگر افتخارات ادبی او می توان به دریافت جایزه گئورگ بوشنر (۱۹۶۵)، جایزه توماس مان (۱۹۹۶)، جایزۀ شاهدخت آستوریاس در (۱۹۹۹)، جایزه نوبل ادبیات (۱۹۹۹) و دکترای افتخاری از دانشگاه برلین در سال ۲۰۰۵ اشاره کرد.
از جمله دیگر آثار ترجمه شده از گونتر گراس می توان به رمان های «سال های سگ» با ترجمۀ حسن نقره چی و «شهر فرنگ» با ترجمۀ کامران جمالی اشاره کرد.
این کتاب توسط سروش حبیبی ترجمه و در انتشارات نیلوفر به چاپ رسیده است. سروش حبیبی ا ز جمله مترجمان باسابقه و پیشکسوت ایرانی است که ترجمۀ شاهکارهایی مانند رمان های «شیاطین» از فئودور داستایفسکی و «جنگ و صلح» از لئو تالستوی را در کارنامه دارد.
در بخش هایی از کتاب طبل حلبی می خوانیم:
خوب، انکار چرا؟ من در یک آسایشگاه روانی بستری هستم. پرستارم چهار چشمی مرا می پاید زیرا در اتاقم سوراخی دارد به همین منظور و چشمان پرستار من از آن میشی هاییست، که از دیدن درون چشمهای آبی من عاجز است.
آنچه در اپرای جنگلی گذشت با چند کلمه گفتنی است. شب تابستانی ولرمی بود. اپرای جنگلی گوش تا گوش پر بود و تماشاگران همه خارجی بودند.
وقتی آدم هر روز ساعتها روی یک نیمکت بنشیند عاقبت خود چوب می شود و احتیاج به برقراری ارتباط با دیگران را احساس می کند.
دیگر برایتان چه بگویم؟ زیر دو چراغ شصت واتی به دنیا آمدم و در سه سالگی به عمد رشد خود را متوقف کردم و طبل نواز و شیشه شکن شدم. وانیل بوییدم و در کلیسا سرفه کردم و لوتسی را غذا دادم در جنب و جوش مورچگان باریک شدم و باز به راه رشد افتادم. طبلم را در خاک کردم و شرق را گذاشتم و به غرب فرار کردم.
مفید بود؟
0
0
بیشتر
کمتر