• اثری از برنده جایزه نوبل ادبیات سال ۱۹۷۲
  • ترجمه شده توسط شریف لنکرانی در سال ۱۳۳۹
  • از برترین آثار قرن بیستم
  • محبوب ترین اثر هاینریش بل

رمانهاینریش بل

تعداد صفحه 411

رمان عقاید یک دلقک روایت گر داستان "هانس شنیر" است. دلقکی که شریک زندگی اش ماری، علی رغم شش سال زندگی مشترک او را ترک گفته. هانس از خانواده خویش به دلایل مذهبی جدا شده و از قضا شریکش، ماری هم به دلایل مذهبی از او جدا شده است. آن دو بی ازدواج چندین سال با یکدیگر زندگی کرده بودند. هانس از این شرایط کاملا راضی و ماری، بنا به عقاید مذهبی اش و احساس گناهی که از این رابطه به دوش می‌کشید، ناراضی بود.

در نهایت ماری هانس را ترک کرده و با فردی دیگر که به لحاظ مذهبی و سیاسی جایگاه بالایی داشت ازدواج کرد. هانس شنیر، این دلقک سیرک، با جدا افتادن از معشوقه اش به انواع اختلالات روانی مبتلا شد. افسردگی، جنون، و نوشیدن اعتیادگونه ی شراب. راوی داستان خود هانس است که گویی با مخاطب درد و دل می‌کند. او عشق را فراتر از کاغذبازی های ازدواج می داند و معتقد است ماری به او خیانت کرده و از آن جا که هانس به تک همسری دچار است، کنار هیچ زن دیگری آرامش نمی یابد و تماما به ماری فکر می‌کند.

این رمان در ادامه به تفاوت‌های عقیدتی پروتستان ها و کاتولیک ها می پردازد و اثرگذاری آن را بر مردم بازمانده از جنگ در آلمان روایت می کند. مردمی که پس از جنگ درگیر تضادهای بسیاری بوده اند. رمان عقاید یک دلقک به خوبی توانسته به مسائل مذهبی و عقیدتی و همین طور سیاسی بپردازد و همه این ها را با آمیختن به یک داستان عاشقانه شرح دهد. رمان عقاید یک دلقک سند خوبی برای آگاهی یافتن از مسائل مذهبی و اجتماعی و سیاسی آلمان قرن بیستم است. بر اساس این رمان فیلمی به کارگردانی وویکش یاسنی نیز ساخته شده است.

هاینریش بل نویسنده‌ی رمان عقاید یک دلقک در سال ۱۹۱۷ متولد شده و پس از شصت و هفت سال درگذشته است. او به واسطه تجربه زیسته اش در آلمان و دوران جنگ، این توانایی را یافت که داستان هایش را با واقعیتی که تجربه کرده بیامیزد و رمان هایی خواندنی که تا حد زیادی مبتنی بر واقعیت هستند خلق کند.

هاینریش بل توانست در سال ۱۹۷۲ نه سال پس از نوشتن رمان عقاید یک دلقک، جایزه نوبل ادبی را به دست آورد. او کتاب های دیگری مانند قطار به موقع رسید، سیمای زنی میان جمع، نان سال های جوانی، بیلیارد در ساعت نه و نیم، آبروی از دست رفته ی کاترینا بلوم، برخیز عشق من برخیز، فرشته سکوت کرد، و ای کاش را نوشته است.

رمان عقاید یک دلقک از آن دست رمان هایی بوده که خیلی زود در ایران ترجمه شده است. اولین ترجمه این کتاب بر می‌گردد به هجده سال پیش از انقلاب اسلامی ایران، که شریف لنکرانی به کمک شرکت سهامی کتاب های جیبی آن را منتشر کرد. این شرکت هم اکنون فعالیتی نداشته اما انتشارات علمی و فرهنگی تصمیم به چاپ مجدد آثار برجسته آن نموده. پس رمان عقاید یک دلقک با ترجمه شریف لنکرانی و چاپ شده در انتشارت علمی و فرهنگی را می‌توان تهیه نمود.

این انتشارات در مجموعه کتاب های جیبی، کتاب های ارزشمندی هم چون شاهزاده و گدا (مارک تواین)، قلعه حیوانات (جورج اورول)، بیگانه (آلبر کامو)، چرند و پرند (علی اکبر دهخدا)، موش ها و آدم ها و ماه پنهان است (جان اشتاین بک) و سپید دندان (جک لندن) چاپ کرده است.

در بخش هایی از این کتاب می خوانیم:

«من سکوت کردم و وقتی او دوباره به حرف آمد، سردی اش مبدل به ساده خویی شده بود: "ما صد مارک برای دلقکی گذاشته بودیم که موقعی دویست مارک ارزش داشت." سپس سکوت کرد. مسلما برای اینکه به من فرصت عصبانی شدن بدهد، ولی من ساکت ماندم و او، همان طور که طبیعتش بود، دوباره پستی اش را ظاهر کرد و گفت: "من رئیس یک اتحادیه عام المنفعه هستم و وجدانم اجازه نمی دهد به دلقکی که بیست مارک برایش کافی است، حتی می توان گفت زیادش هم هست، صد مارک بپردازم." من دلیلی ندیدم که سکوتم را بشکنم. سیگاری آتش زدم، از آن قهوه مزخرف کمی توی فنجان ریختم و به نفس تازه کردن او گوش دادم. گفت: "هنوز گوش می‌دهید؟" و من گفتم: "هنوز گوش می‌دهم." سکوت اسلحه خوبی است. موقعی که به مدرسه می رفتم، وقتی به مناسبتی از طرف رئیس مدرسه احضار می شدم، همیشه سکوت می‌کردم، حالا هم گذاشتم آقای کوسترت مسیحی در آن طرف سیم عرق بریزد تا احساس همدردی با من پیدا کند، ولی این کار باعث همدردی او با خودش شد و عاقبت زیر لب گفت: "آقای شیز، خودتان پیشنهادی به من بکنید."»

«ماری افکار دیگری در سر دارد. او همیشه از رسالت صحبت می کند. همه چیز رسالت است، حتی تمام کارهایی که من می کنم. می گوید: "من آدمی شاد هستم و به شیوه خودم پرهیزکار و عفیف و غیره." چیزهایی که در مغز کاتولیک ها وجود دارد، وحشتناک است. آن ها حتی نمی‌توانند بدون ادا، شراب خوب بنوشند، آن ها باید به هر قیمتی شده آگاهی پیدا کنند که شراب تا چه اندازه خوب است و چرا. درباره آگاهی پیدا کردن نیز دست کمی از مارکسیست ها ندارند. وقتی چند ماه به ماری گفتم می خواهم یک گیتار بخرم و اشعاری را با آن بزنم که خودم خواهم گفت و خودم آهنگ آن را خواهم ساخت، از جا در رفت و گفت: "این کار دون شان توست." و من گفتم: "دون شان جوی آب، کانال است." ولی او حرف مرا نفهمید و من از تشریح یک تصویر متنفرم. یا حرف مرا می فهمند یا نمی فهمند، من که مفسر نیستم. ممکن است بگویند قدرتم را از دست داده بودم یا بندهای عروسک خیمه شب بازی پاره شده بود. به عکس، من آن ها را محکم در دست داشتم و خودم را با زانوی زخم دار روی صحنه بوخوم می دیدم، مست بودم و می شنیدم که در سالن همهمه همدردی بلند شده است. از خودم بدم آمد، مستحق این همه همدردی نبودم و چند تا سوت را به آن ترجیح می دادم. با وجودی که زخمی شده بودم، حتی لنگیدنم هم بیشتر از زخمم بود. می خواستم ماری را دوباره به دست بیاورم و با روش خودم مبارزه را شروع کرده بودم، فقط به خاطر آن کار که در کتاب های ماری «طلب جسمی» خوانده می‌شود.»

«وقتی یکی از نوع من می میرد، غمگین می‌شوم. حتی سر قبر مادرم خواهم گریست. سر قبر درکوم پیر به هیچ وجه نمی‌توانستم بر خودم مسلط باشم، پیاپی بر روی چوب لخت تابوت خاک می ریختم و می شنیدم که از پشت سر یکی زیر لب می‌گوید، این کار ناپسند است، ولی من هم چنان بیل می زدم، تا اینکه ماری بیلچه را از دستم گرفت. دیگر نمی خواستم دکان و خانه اش را ببینم، نمی‌خواستم از او یادگاری داشته باشم. هیچ. ماری دستخوش احساسات نبود، دکان را فروخت و پولش را برای بچه هایمان کنار گذاشت.»

آیا این بررسی برای شما مفید بود

مشخصات محصول

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

برای ارسال دیدگاه، وارد حساب کاربری خود شوید وارد حساب کاربردی شوید

ثبت پرسش

هنوز پرسشی ثبت نشده است.

برای ارسال پرسش، وارد حساب کاربری خود شوید وارد حساب کاربردی شوید