فرزند پنجم
فرزند پنجم در یک نگاه
:- ادبیات معاصر انگلیس
- ادبیات علمی- تخیلی
- داستانی با فضای ترسناک در مشکلات بزرگ کردن یک عجیب الخلقه
- نوشتاری استعاری از تحلیل رواشناختی و اجتماعی جامعه ی امروزی
فرزند پنجم
دوریس لسینگ، نویسنده انگلیسی تبار و برنده جایزه نوبل در سال 2007، کتاب فرزند پنجم را در سال 1988 (اواخر دوران نویسندگی اش) نوشته است. لسینگ به واسطه ی اخذ جایزه نوبل، در این آثار کمی شناخته شد؛ اما قبل از آن این نویسنده ی مهم دنیا که بیش از 60 اثر داستانی و غیر داستانی دارد، در ایران بسیار ناشناخته باقی مانده بود. او طی 60 سال نویسندگی اش موفق به دریافت 17 جایزه ادبی شد که مهم ترین آنها نوبل ادبیات سال 2007 بوده است.
پیرنگ اصلی داستانهای لسینگ اغلب از زندگی شخصی و سیاسی اش، به خصوص در آفریقا، مایه گرفته است؛ به تاثیر از همین موضوع نیز، او در آثارش از مقوله هایی مانند نابرابری نژادی، برخوردهای فرهنگی و دوگانگی منطق فردی و منطق جمعی، سخن گفته است. برای او مسائل مربوط به جنگ و زنان نیز بسیار مهم بوده است تا جایی که درونمایه یکی از بزرگترین کتابهای او، به نام دفترچه ی طلایی، را مسائل مربوط به زنان و پیامهای ضد جنگی شکل میدهد.
لسینگ در این رمان، روایت کودکی به نام بِن، فرزند پنجمِ هریت و دیوید لاوت، را نقل میکند که به هیچ روی انسانی عادی نیست. در این داستان علمی- تخیلی به شیوه ای ترسناک و هیجان انگیز تقابل برخی از مفاهیمی مانند خانواده و پرورش در مقابل بزرگ کردن یک کودک بد طینت و عجیب الخلقه و حتی نحوه برخورد جامعه با چنین موجودی را، شاهد هستیم.
لسینگ 12 سال بعد از فرزند پنجم کتابی در ادامه ی این رمان به نام بِن در جهان نوشته است که این کتاب نیز توسط مهدی غبرائی و انتشارات ثالث به چاپ رسیده است. از جمله آثار ترجمه شده توسط مهدی غبرائی میتوان به زن در ریگ روان در کوبو آبه (نشر نیلوفر)، در هزارتوی خواب و هراس از عتیق رحیم (نشر ثالث) و طاقت زندگی و مرگم نیست از مویان (نشر ثالث)، اشاره کرد.
در بخش هایی از این کتاب می خوانیم:
«سعادت. خانواده خوشبخت. لاوتها خانواده خوشبختی بودند. این راه را برگزیده بودند و سزاوارش بودند. غالباً، وقتی دیوید و هریت رودررو دراز میکشیدند، انگار دری از سینه هاشان باز میشد و آنچه بیرون میریخت شدت آسایش خیال و سپاسگزاری بود که هنوز هردوشان را متعجب میکرد: آخر صبوری برای آنچه حالا زمان درازی به نظر میرسید، کار آسانی نبود.»
«به آنجا (بیمارستان) که رسیدند، دردهای شدید پیچنده ای او را در برگرفت که میدانست بدتر از همیشه است. به نظر میرسید که نوزاد راهش را با جنگ و ستیز میگشاید. کبود شده بود، می دانست؛ در درونش کبودی سیاه بزرگی بود … و هیچوقت کسی از آن خبردار نمیشد.»
فرزند پنجم
انتشارات ثالث
دوریس لسینگ
مهدی غبرایی
بزرگسال
رقعی
ترسناک (وحشت)
1399
167
10
تک جلدی
9789643805012
انگلستان