فونتامارا
فونتامارا در یک نگاه
:- ادبیات قرن بیستم ایتالیا
- ادبیات مقاومت و ضدجنگ
- روایتی از جهالت، فقر، عقب ماندگی و سلطه دیکتاتور ها
- داری رویکرد انتقادی و تند و تیز نسبت به مکتب فکری فاشیسم
- از نویسندۀ نامزد 10 دورۀ جایزۀ نوبل ادبیات
فونتامارا
کتاب «فونتامارا» یکی از بهترین آثار اینیاتسیو سیلونه است که در سال 1933 منتشر شد. سیلونه زمانی این رمان کوتاه را نوشته است که از پلیس فاشیست در حال فرار بود و به کشور سوئیس پناه برده بود. اینیاتسیو سیلونه نویسنده و رهبر سیاسی سرشناس ایتالیایی بود که به دلیل رمان های ضد فاشیسم خود، در زمان جنگ های جهانی، بسیار مشهور شده بود. سیلونه تا زمان فوت اش، 10 بار کاندید دریافت جایزۀ نوبل ادبیات شد اما هیچگاه موفق به اخذ آن نشد.
فونتامارا اولین رمان سیلونه است که شهرت بسیاری را برای او به ارمغان آورد و فروشی بیش از 1 و نیم میلیون نسخه در 27 زبان مختلف دنیا را تجربه کرده است. این رمان مانند دیگر آثار سیلونه شامل درون مایۀ ای انتقادی نسبت به معضلات جامعه است. سیلونه در این رمان از دیکتاتوری، فقر، ناآگاهی و جهل غالب، فساد، تعصب و جنگ سخن می گوید؛ تمام معضلاتی که کشورهای درگیر جنگ های جهانی دچارش بودند.
تنها اندکی پس از انتشار این رمان بزرگ، به سرعت، میان مردم به عنوان نمادی از مقاومت علیه فاشیسم شناخته شد. برخی از آن، حتی به عنوان موثرترین اثر جهت ایجاد حزب و فعالیت های ضد فاشیستی در بیرون از کشور ایتالیا، یاد می کنند. سیلونه در این رمان به صورت کاملا سریع و تند و تیز، بر اصول فاشیسم و باور آن ها بر نامیرا بودن چنین اصولی، تاخته است.
کتاب فونتامارا در واقع داستان بسیار ساده ای دارد. فونتامارا در واقع روستایی ساختگی و داستانی است واقع در محلی در جنوب ایتالیا. مردم این روستا به شدت فقیر و منزوی هستند و این تا جایی است که، آن ها از بسیاری از اخبار بسیار مهم کشور و دنیا خبری ندارند. آن ها بی خبر از ظهور فاشیسم در کشور ایتالیا زندگی می کنند. این ویژگی ها موجب شده است اهالی این دهکده ویژگی هایی خاصی پیدا کنند: آن ها کار می کنند تا زنده بمانند، نسبت به وقایع بیرون از دهکده بی تفاوت هستند و به عنوان پیشرفت در زندگی، فقط به دنبال مهاجرت از دهکده می افتند.
نویسنده با استفاده از راوی سوم شخص (دانای کل)، روایتی دردناک و قابل تامل از روستاییان فونتامارا را بیان می کند که در آن، جهل و بی خبری افراد، کلیدی ترین عامل بدبختی و وقوع فجایعی از جمله عقب ماندگی، فقر، بردگی، تجاوز و… می شود. وضعیت اهالی فونتامارا توسط حکومت مدام بدتر می شود و کسی که ادعای دوستی از سمت حکومت با آن ها داشته است، فردی به نام «دون چیر کوستانتسا»، با سوءاستفاده از آن ها به قدرت و ثروت می رسد. اما مردم فونتامارا کِی به خود می آیند؟ کِی فشار به حدی می رسد که طغیانِ اهالی فونتامارا را در پی داشته باشد؟ نویسنده تا به انتهای کتاب و پایان نفس گیرش، شما را در برای یافتن این جواب ها همراهی می کند.
از جمله آثار معروف اینیاتسیو سیلونه می توان به رمان های «نان و شراب» با ترجمۀ محمد قاضی، «دانه زیر برف» با ترجمۀ مهدی سحابی و «خروج اضطراری» با ترجمۀ مهدی سحابی اشاره کرد.
منوچهر آتشی شاعر و نویسندۀ خوب ایرانی بود که آثار مانند «مقالات آتشی» و ترجمۀ رمان «جزیرۀ دلفین های آبی رنگ» را در کارنامه دارد.
«ژنرال بالدیسرا خیلی فقیر بود، شاید بتوان گفت بینوا ترین مرد فونتامارا، اما دلش نمی خواست هیچ کس از این مطلب سر در بیاورد، و به انواع حقه ها متوسل می شد تا گرسنگی خود را -که سال های زیادی او را در کام فرو برده بود- بپوشاند. در میان خیلی چیزهای دیگر، یکی هم این بود که روزهای یکشنبه، با بهانه های عجیب و غریب از خانه بیرون می رفت و عصر که بر می گشت، مثل همیشه هوشیار و گرسنه بود، اما به سبکی تلوتلو می خورد و خلال دندانی را در دهانش نگه می داشت تا نشان دهد که گوشت خورده و مشروب زیادی سر کشیده و از عهده بوالهوسی هایش حسابی برآمده است»
«هر بانکی عظیم تر از بانک قبلی بود و بعضی از آن ها مثل کلیسا گنبد و قبه داشتند. گرداگرد آن ها انبوهی از آدم و اتومبیل وجود داشت. براردو هرگز از تحسین این چیزها خسته نمی شد. من پرسیدم: «اما این ها گنبد دارن، شاید کلیسا باشن!» براردو با خنده جواب داد: «آره، اما مربوط به خدای دیگه. خدایی که حقیقتا بر زمین حکومت می کنه، پوله. و او بر همه کس حکومت می کنه، حتی بر کشیش هایی مثل دون آباکیو که درباره خدای آسمان صحبت می کنن. حالا که خدای تازه بر زمین حکومت می کنه، کاش ما با اعتقاد به همان خدای قدیمی از بین می رفتیم».»
«ظرف مدت بیست سال، همان زمین، همان باران و برف، همان روزهای مقدس، همان غذا، همان دلتنگی و همان درد و همان فقر بود. فقری که از پدران رسیده و آنان نیز از پدربزرگ ها به ارث برده بودند. نتیجه اینکه کار سخت و شرافتمندانه هرگز دردی را دوا نکرده است. شریرانه ترین بی عدالتی ها، آنجا چنان عمری طولانی داشتند که جای خود را در میان پدیده های طبیعی مثل باد و باران و برف باز کرده بودند.»
«رعایا، شخم می زدند، زمین را هموار می کردند، بیل می زدند، درو می کردند، خرمنکوبی می کردند و وقتی که همه چیز تمام می شد یک آدم غریبه می آمد و تمام منافع را می برد. کی می توانست اعتراض کند؟ حتی نمی توانستی اعتراض کنی زیرا همه چیز قانونی بود، فقط خود اعتراض غیرقانونی بود.»
«یک چیز روشن بود: روز به روز قوانین جدیدی به نفع مالکین سبز می شد، اما قوانین کهنی که به نفع رعایا بود منسوخ می شد و آن هایی که به ضررشان بود باقی می ماند.»
فونتامارا
انتشارات علمی و فرهنگی
اینیاتسیو سیلونه
منوچهر آتشی
بزرگسال
درام, تاریخی
رئالیسم
پالتویی
شومیز
1400
271
7
تک جلدی
9786001214875