نقد و بررسی
قربانی و چهار نمایشنامه دیگر
کتاب حاضر شامل پنج تا از بهترین نمایش نامه های رابیندرانات تاگور است. رابیندرانات تاگور نویسنده، شاعر، نقاش و فیلسوف اهل بنگلادش بود که شکل دوباره ای به ادبیات بنگلادش و هنر هندی داد. تاگور را یکی از پرآوازه ترین و معروف ترین ادبیان ادبیات هند می دانند و به او لقب شِلی بنگالی (شاعر بزرگ بنگلادشی) دادهاند. او در سال 1913 به عنوان اولین فرد غیر اروپایی، موفق به دریافت جایزه ی نوبل ادبیات شد.
پنج نمایشنامهی کتاب حاضر بدین شرحاند: 1- پستخانه (دو پرده) 2- سانیاسی یا مرتاض (چهار پرده) 3- مالینی (دو پرده) 4- قربانی (تک پرده) 5- پادشاه و ملکه (دو پرده)
«پستخانه» در مورد پسرکی یتیم و بیمار به نام امل است که علاقهی زیادی به طبیعت دارد و پشت پنجرهای نشسته است و از طریق همان، با رهگذران مختلف، مانند ماست فروش و نگهبان و کدخدا، به گفتگو می پردازد. در نزدیکی خانه امل پستخانه ای تاسیس میشود که امید دریافت نامه ای از پادشاه (نمادی از خدا) را در دل اما شعله ور میکند.
تاگور در نمایش نامهی «سانیاسی یا مرتاض» با روایت داستان مرتاضی که با علاقه از زندگی گوشه گیری کرده است و دیگران را بابت تعلقات دنیوی مسخره میکند اما در نهایت عاشق دختری شده و زندگی اش متحول میشود، به موضوع گوشه گیری و ترک لذت های دنیوی انتقاد وارد می کند.
در نمایش نامه ی فلسفیِ «پادشاه و ملکه» شاهد داستانی عاشقانه اما تلخ و با رنگ وبوی جنگ و خون ریزی هستیم. ملکه ی منطقی به علت بی توجهیِ پادشاه عاشق پیشه به برادرش در کشمیر پناه می برد اما پادشاه به کشمیر حمله می کند و جنگی آتشین و پرخون راه می اندازد.
در دو نمایش نامهی «قربانی» و «مالینی» نیز شاهد تقابل اعتقادات سنتی و برهمنی با تفکرات نو هستیم؛ در قربانی با منع قربانی کردن حیوانات توسط پادشاه (که عمل قربانی کردن در آیین هندی مقدس است) و در مالینی، با هنجارشکنی های مذهبیِ شاهزادهی جوان.
از جمله آثار ترجمه شده از تاگور میتوان به کتابهای «چیترا» با ترجمه ی هومن بابک (نشر علمی و فرهنگی) و «نیایش – گیتانجلی» با ترجمهی محمدتقی مقتدری (نشر ثالث) اشاره کرد.
در بخش هایی از این کتاب می خوانیم:
«مرتاض: "چقدر این زمین کوچک است. افق از هر سو آن را مصرانه دنبال و نگهبانی میکند. درختان و خانهها و انبوه اشیا چشمانم را به درد میآورند. روشنایی چون قفسی، ابدیت تاریک را محبوس کرده است و ساعات در داخل میله های آن، همچون پرندگان گرفتار می پرند و فریاد می زنند. ولی چرا این مردم به شتاب میروند؟ چه مقصودی دارند؟ گویی همه از اینکه چیزی از دست می دهند که هیچ گاه به دستشان نمی آید در بیم و هراسند."»
«مالینی: "لحظهی موعود فرا رسیده است و زندگی من که روی دل این جهان بزرگ قرار دارد، همچون قطره ی شبنمی که بر برگ گل نشسته باشد در لرزش است. هنگامی که دیدگان خود را می بندم، همهمه ی غوغای آسمان به گوشم می رسد. نمی دانم چرا دلم را از اندوهی فرا گرفته است." (ملکه وارد میشود)
ملکه: "دخترکم، این چیست؟ چرا فراموش کرده ای لباسی که لایق زیبایی ات باشد بر تن کنی؟ زیورهایت کجاست؟ ای صبح زیبایی من، چرا نمیگذاری طلا ساق پایت را نوازش دهد؟"
مالینی: "مادر، بعضی ها حتی در خانه ی پادشاه فقیر به دنیا می آیند. ثروت با کسانی که دولت را فقر مییابند قرین نیست."»
مفید بود؟
0
0
بیشتر
کمتر