نقد و بررسی
قصه های آن سال ها
کتاب «قصه های آن سال ها» مجموعه ای از چهار داستان کوتاه کودک و نوجوان، به قلم نویسنده تاثیر گذار و چپ گرای ایرانی علی اشرف درویشیان است که در سال ۱۳۸۴ برای اولین بار چاپ شد. این داستان ها، هرکدام به صورت جداگانه و در سال های مختلف نوشته و منتشر شده بودند. از جمله داستان «ابر سیاه هزار چشم» در سال ۱۳۵۷، داستان «گل طلا و کلاش قرمز» در سال ۱۳۵۷، داستان «رنگینه» در سال ۱۳۵۳ و داستان «روزنامه دیواری مدرسه ما» در سال ۱۳۵۸.
کتاب قصه های آن سال ها از آثار تحسین شدۀ آقای درویشیان و از جمله کتاب های مشهور در ادبیات کودک و نوجوان است که معمولا آن را با داستان «ماهی سیاه کوچولو» اثر صمد بهرنگی مقایسه می کنند. علی اشرف درویشیان (1320-1396) داستان نویس، پژوهشگر و نویسنده عضو کانون نویسندگان ایران بود. او پیش از انقلاب اسلامی ۱۳۵۷، با نام مستعار «لطیف تلخستانی» آثارش را منتشر می کرد.
درویشیان در سال ۲۰۰۷ جایزه حقوق بشری هلمن_همت را از سوی سازمان دیدبان حقوق بشر دریافت کرد. از مهم ترین گرامی داشت های آقای درویشیان، تقدیر از این نویسنده در دهمین دوره جایزه ادبی هوشنگ گلشیری به دلیل تعهد بی چون و چرا به آزادیِ بیان و در امان نگاه داشتن حریم قلم از دستبرد قدرت و همچنین ارائه تصویری صادقانه از گذر جامعه روستایی به جامعه شهری می باشد.
کتاب قصه های آن سال ها شامل چهار داستان کوتاه است که برای کودکان و نوجوانان یعنی گروه سنی ج نوشته شده است. داستان «ابر سیاه هزار چشم» اولین داستان کوتاه این مجموعه است که در مورد یک بچه آهو نوشته شده است. او در قسمت تاریکی از یک باغ زندگی می کند که ابر سیاه هزار چشم جلوی خورشید را گرفته و باغ را در افسردگی و سیاهی فرو برده. در این اوضاع، عده ای از اهالی باغ فقط به غصه خوردن و غر زدن مشغولند، عده ای به تاریکی عادت کرده اند و تصوری از روشنایی ندارند و عده ای از موجودات باغ نیز طرفدار ابر سیاه و تاریکی شده اند. در این ميان فقط آهو آرام و قرار ندارد و تصمیم می گیرد دیگران را متحد کرده و مبارزه ای را تا نابودی ابر سیاه رهبری کند.
داستان دوم مجموعه «گل طلا و کلاش قرمز» است که موضوع آن زندگی «گل طلا» دختر فلجی است که کلاش (گیوه) می بافد تا مادرش آن ها را به دکان «حاج عباس» برده و بفروشد . روزی حاج عباس سفارش عجیبی به او می دهد و او از گل طلا می خواهد تا کلاش بزرگ قرمزی ببافد. گل طلا گیوه را می بافد، اما کلاش به سخن در آمده و با گل طلا دوست می شود و او را با خود به گردش برده و با مردم آشنا می کند.
داستان سوم کتاب «رنگینه» نام دارد. این داستان روایتی از دخترک پرکاری به نام «رنگینه» است که با خانواده اش در روستا زندگی می کند. یک روز مادر رنگینه او را به پشت بام می فرستد تا مراقب گندم های پخته شده و پهن شده در آفتاب باشد تا پرندگان آن ها را نخورند. رنگینه عروسکش را در آغوش گرفته و به پشت بام می رود. پرندگان مختلف از مرغ خانگی گرفته تا کبوتر چاهی و کلاغ، برای خوردن گندم به پشت بام می آیند. با رنگینه درد دل می کنند و او هم بخاطر قلب مهربانش اجازه خوردن گندم به آن ها می دهد.
داستان چهارم و آخر این کتاب «روزنامه دیواری مدرسه ما» نام دارد. این داستان از زبان پسری دبیرستانی و در قالب خاطره نویسی روایت می شود. پسر قصه از خاطرات سال اول دبیرستان خود می گوید و همچنین از روش ناعادلانه و دیکتاتور مآبانه مدیر مدرسه در اداره مدرسه شکایت می کند. این داستان ماجرای چند دانش آموز فقیر مدرسه است که به ادبیات علاقه دارند و تصمیم می گیرند مجله ای بنویسند. اما در این بین اتفاقاتی می افتد و اختلاف هایی روی می دهد که کار به دعوا و از بین رفتن مجله می کشد.
داستان های کتاب قصه های آن سال ها، همه درون مایه هایی سیاسی اجتماعی دارند. داستان های کتاب، نمادین نوشته شده اند و از آن جایی که جزو آثار قبل از انقلاب اسلامی اند و مربوط به دوران مبارزات سیاسی نویسنده هستند، حال و هوایی انتقادی، اجتماعی و سیاسی دارند. با توجه به شرایط سیاسی آن سال ها و سانسور آثار و دستگیری گسترده نویسندگان، اغلب نویسندگان دغدغه مند، سخنان و ایده های سیاسی خود را در قالب داستان کوتاه و داستان کودک و نوجوان بیان می کردند تا از تیغ تیز سانسور در امان باشند. آقای درویشیان جزو نویسندگان انقلابی بودند و تمام آثارشان رنگ و بوی سیاسی دارند. ایشان در کارهایشان به فقر، بی سوادی و شرایط اجتماعی نگاهی انتقادی داشتند و آن را در قصه ها انعکاس می دادند.
علی اشرف درویشیان در داستان هایش از قصه های دوران کودکی اش الهام گرفته و ذوق خود را مدیون قصه گویی های مادربزرگ و پدرش می دانست. بعد از آن، آشنایی با نویسندگان بزرگی چون جلال آل احمد و سیمین دانشور بر روند نویسندگی او تأثیر گذاشته و به آن جهت داده است. از مهم ترین آثار علی اشرف درویشیان می توان به «سلول ۱۸» (۱۳۵۸)، «سال های ابری» (۱۳۷۰)، «فصل نان» (۱۳۸۳) و «آبشوران» (۱۳۵۴) اشاره کرد.
در بخش هایی از کتاب قصه های آن سال ها می خوانیم:
گرگ که همیشه از ابر سیاه تعریف و پشتیبانی کرده بود و برایش تبریك می فرستاد، از این که اهالی باغ می خواستند به جنگ ابر سیاه بروند عصبانی شده بود. زیرا او در تاریکی بهتر می توانست به کارهایش برسد و شکمش را سیر کند. گرگ نزديك شد و با خشم گفت:
-اینجا چه خبر است؟ خجالت نمی کشید که به ولی نعمت خود خیانت می کنید. ببین این باغ آرام و ساکت را به چه روزی انداخته اید؟ بگذارید مردم به کارشان برسند. این آهو فسقلی از کجا آمد؟ پدرش هم مثل خودش بود که ما بیرونش کردیم. الان همه شما را نابود می کنم.
ناگهان سر و صدایی از کوچه بلند شد. کلاش قرمز با سرعت رفت به آن طرف که صدا می آمد. مردم جمع شده بودند. مادری با لنگۀ کلاش پاره ای به جان پسر کوچولویش افتاده بود. زن چنان بچه اش را میزد که فکر می کردی می خواهد بچه را بکشد. مردم دورشان جمع شده بودند و با هم حرف می زدند از حرف هایشان معلوم می شد که آن پسرک چون غروب بوده و از کار آمده، دزدکی از تو سفره مقداری نان برداشته و آمده بیرون تا بخورد. ولی مادرش متوجه شده و او را گرفته است. مادر نان را از بچه اش گرفت و رفت تو خانه. پسرک که رنگ زرد و مردنی بود همان گوشۀ کوچه نشسته بود و زار زار گریه می کرد.
سلام رنگینه خانم، رنگینه خانم، دردت به جانم. یادت هست که تابستان برادرت یکی از جوجه هایم را گرفت و از من جدا کرد؟ نمی دانی چقدر برایش گریه کردم! هر شب توی لانه ام گریه و زاری بود. آخرش هم نمی دانم چه بر سرش آمد. تا چند روز بالای پشت بام شما می آمدم و سر می کشیدم و بچه ام را که توی قفس کرده بودید صدا می زدم و قلپ قلپ غصه می خوردم. تنها دلخوشی من جیک جیک غمگین و مهربانش بود که هنوز هم خوب یاد نگرفته بود. ولی خوب دیگر. بعد از مدتی نمی دانم بچه ام را چه کردید. به هر حال من و شوهرم گرسنه هستیم. کجا برویم که از شما مهربانتر باشند. اجازه بده کمی از این گندم های پخته و خوشبو بخوریم. قربانت بشوم مگر چه می شود؟
مفید بود؟
0
0
بیشتر
کمتر