نقد و بررسی
قطار سر وقت
بسیاری از منتقدان زمان انتشار دو رمان «قطار سر وقت» از هاینریش بُل و «بیرون، پشت در» از گئورگ بورشورت را، نقطهی شروع ادبیاتِ آلمان پس از جنگ جهانی دوم میدانند. این رمان برای اولینبار در سال 1949 منتشر شد و اولین رمان هاینریش بُل است. هاینریش بُل را یکی از بزرگترین نویسندگان آلمانیِ بعد از جنگ جهانی دوم بود که در ایران بیشتر به دلیل رمان «عقاید یک دلقک» شناخته میشود.
نوشتههای بُل به بیش از 30 زبان مختلف دنیا ترجمه شده و یکی از پرطرفدارترین نویسندههای آلمانی معاصر است. همچنین، این نویسندهی بزرگ موفق به دریافت جوایز بزرگی، از جمله جایزهی گئورگ بوشنر در سال 1967 و نوبل ادبیات در سال 1972، شده است.
نویسنده در «قطار سر وقت» روایتگر داستان سربازی به نام آندرئاس است. آندرئاس سرباز جبههی لهستان است که به مرخصی رفته و کمی قبل از تولد 24 سالگیاش، باید به جبهه برگردد. در طول مرخصی و بازگشت او با قطار، آندرئاس چیزهای متناقض بسیاری را تجربه میکند؛ از لذت بردن از خوشیهای بسیار کوچک مانند شام خوردن در رستوران و حمام کردن و… تا یاس و ناامیدی و احساس حتمی بودن مرگ پس از رسیدن به جبهه. در این بین با دو سرباز دیگر، ویلی و بلوندی، آشنا میشود که کمکم با هم رفیق میشوند. ویلی و بلوندی نیز اوقات بسیار سختی را گذراندهاند.
در ادامه، روند داستان حول محوریت گفتگوها و تحلیل احوال این سه شخص پیش میرود؛ از بازگویی خاطرات بسیار تلخ تجاوز فرماندهها به بلوندی تا تنهایی و خشم زیاد آندرئاس. رفاقت ویلی و بلوندی با آندرئاس فضا و شرایط را برای او ملایم میکند تا زمانی که عاشق دختری به نام اولینا میشود. از این نقطه لحن روایت از خشکی و تلخی متن ضدجنگی فاصله میگیرد و به لطافت عشقی رهاییبخش و پرشور، نزدیک میشود.
از جمله آثار ترجمه شده توسط هاینریش بُل میتوان به رمانهای آبروی از دست رفتهی کاترینا بلوم با ترجمهی حسن نقرهچی (نشر نیلوفر) و نان آن سالها با ترجمهی محمد ظروفی (نشر نگاه) اشاره کرد.
سارنگ ملکوتی نیز رمانهای «سیمای زنی در میان جمع»، «بیلیارد در ساعت نه و نیم» و «عقاید یک دلقک» را از هاینریش بُل به فارسی برگردانده است. این آثار در قالب مجموعه توسط نشر نگاه منتشر شده است.
در بخش هایی از این کتاب می خوانیم:
«من میتوانم خودم را زیر قطار پرتاب کنم … من میتوانم از خدمت فرار کنم… چگونه؟ توچه میخواهی؟ … من میتوانم و میتوانم دیوانه شوم… همانطور که حقم است. این حق مسلم من است که دیوانه شوم. من نمیخواهم بمیرم. این وحشتناکتر از همه است که نمیخواهم بمیرم.»
«بعضی کلمات به ظاهر بیتفاوت ادا میشوند، یکباره جنبهای سرنوشتساز در بیان آن صورت میگیرد.»
«با خودش میاندیشید به زودی، وحشت حسابی در وجودش جای گرفته، حسابی و عمیق. ترس و یقین کامل. او فکر میکرد، دیگر هرگز، هرگز این ایستگاه قطار را نمیبینم، هرگز دیگر صورت رفیقم را که تا آخرین لحظه دشنامش دادم نمیبینم… دیگر هرگز … زود!»
مفید بود؟
0
0
بیشتر
کمتر