نقد و بررسی
قهرمانان و گورها
ارنستو ساباتو، نویسنده، نقاش، مقالهنویس و فیزیکدان آرژانتینی است. او اظهار میکرد که برای رهایی از دلمشغولیهایش داستان مینویسد؛ دلمشغولیهایی که برای خودش هم قابل درک نیست. قهرمانها و گورها از زمرهی همین نوشتههاست؛ شاهکاری که ساباتو نزدیک بود آن را بسوزاند و تنها به اصرار دوستانش حاضر به منتشر کردن آن شد!
این رمان برای اولین بار در سال 1961 منتشر شده است و دومین رمان از سهگانهی نه چندان مرتبطِ ساباتو است. رمان تونل اولین کتاب این سهگانه، و رمان فرشتهی ظلمت سومین کتاب این سهگانه است. رمان تونل ساباتو توسط افرادی مانند آلبر کامو و توماس مان تحسین شده است و درونمایهای اگزیستانسیالستی (وجودگرایی) و نزدیک به آثار خود آلبر کامو دارد.
ساباتو در این کتاب هم، مانند رمان تونل، در همان بند اولِ داستان، مهمترین اتفاق کتاب را به شکل گزارشی در روزنامه افشا میکند! «قتل فرناندو بیدال توسط دخترش و به آتش کشاندن میرادور (برج کوچک) قدیمی در بوئنوس آیرس توسط آلهخاندرا.» رمانی که اینجوری، با لو دادن داستان خود، شروع شود، حتماً چیز خاص دیگری را درون خود مخفی کرده است.
داستانِ کتاب از زبان سه شخصیت روایت میشود: مارتین، فرناندو و برونو که اشتراک همهی آنها دختری است به نام آلهخاندرا. بخش اول، اژدها و شازده خانوم، داستان آشنایی میان آلهخاندرا و مارتین است. مارتین بچهی ناخواستهای است که به قول خودش از گندابراه مادرش به کثافت دنیا فروغلتیده است؛ و به ناگاه، دست سرنوشت او را با آلهخاندرا روبرو میکند.
بخش دوم «چهرههای نامرئی» نام دارد و گویی بخشی از چهرههای نامرئی شخصیتهای رمان را نشان میدهد: چهرهی رنج آلهخاندرا، که دختری از خاندان قدیمی آرژانتینی است، و خانوادهی عجیب و غریبش. بخش سوم کتاب گزارشی است از زبان پدر آلهخاندرا، فرناندو بیدال، دربارهی نابینایان که فضایی وهمانگیز، جنونآمیز و سورئال (فرا واقعی و خیالی) دارد. این بخش قبل از انتشار رمان به صورت مجزا به چاپ رسیده بوده است.
بخش چهارم از زبان برونو روایت میشود؛ مردی فیلسوفنما که از زمانهای دور، این خانواده قدیمی را میشناسد و عشقی که به جورجینا داشت را در فرزند او، یعنی آلهخاندرا، جستجو میکند. مارتین از هولناکی قتل فرناندو و خودکشی آلهخاندرا به دامان برونو پناه میبرد تا چرایی خودکشی و قتل آلهخاندرا را جستجو کند.
مصطفی مفیدی همچنین دو رمان دیگر این سهگانه مشهور ساباتو را، رمان تونل (نشر نیلوفر) و رمان فرشتهی ظلمت (نشر نو)، نیز ترجمه کرده است.
در بخش هایی از این کتاب می خوانیم:
«همیشه بر این گمان بودهام که آدم نمیتواند با یک دشمنِ قدرتمند؛ سالها بجنگد، بی آنکه در نهایت شبیه به او شود.
اگر دشمن مسلسل اختراع کند، دیر یا زود ما نیز باید آن را اختراع کنیم و به کار بریم، اگر نمیخواهیم از صفحهی روزگار محو شویم. آنچه در مورد یک شیء مادی مانند سلاح جنگ مصداق دارد، به دلایل عمیق تر و دقیق تر، دربارهی سلاحهای روانشناختی و روحی نیز صدق می کند: لب ورچیدنها، لبخندها، سر و دست خود تکان دادن و دست دیگران را رو کردن، لحنی خاص خود، احساساتی مخصوص به خویش، و طرز زندگی. به این دلیل است که زنان و شوهران غالباً در آخر کار دقیقاً مثل هم میشوند.»
«برای انسانها، زمان هرگز دوباره تکرار نمیشود و هیچگاه دوباره به آن صورت که یک وقتی بود بر نمیگردد و وقتی احساسات آدم تغییر کرد یا رو به زوال گذاشت، دیگر هیچ معجزه ای نمیتواند کیفیت اولیه را به آن برگرداند …»
«البته که دوستت دارم احمق جان. ولی آزارت میدهم. دلیلش هم صاف و ساده این است که دوستت دارم. این را میفهمی؟ آدم کسانی را که به آنها بیتفاوت است آزار نمیدهد …!»
«از همه غم انگیزتر زمانی می باشد کسی که دوستش داری ﻫﯿﭻ ﺗﻼﺷﯽ ﺑﺮﺍی ﻧﮕﻪ داﺷﺘﻨﺖ نمی کند!»
مفید بود؟
1
0
بیشتر
کمتر